عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

وظایف ما در مورد اسلام:(9)

اساسا زندگی چیست؟نان،آزادی،فرهنگ،ایمان و دوست داشتن!

و اینچنین شما را امّة وسط،یعنی  گروهی پیشاهنگ در وسط گود،نه در خود فرو رفته و از بستر زمان پرت افتاده و از جمع خلایق و از عرصهء کشاکش و حرکت و نبرد و اندیشه ها و فرهنگ ها و تمدّنها و توطئه ها و سازندگی ها گوشه گرفته،بلکه در وسط معرکه و میانهء میدان و قلب زمان و بحبوحهء حوادث ایّام،قرار دادیم تا در پیش روی مردم جهان،نمونه باشید و الگو و سرمشق و در پیش روی شما آن صاحب رسالت،نمونه و سرمش و الگویتان باشد.

در این راه صعب و طولانی و خطیر،وسیلهء کار و نشان دهندهء راه چیست؟در سورهء حدید معرّفی کرده است:کتاب،ترازو و آهن!مکتب فکری،برابری و قدرت.پس دیگر چه مانده است؟مشکل چیست و مانع راه کدام؟خودت!

بی رنجی،مرگ است و شادی مدام،جهل.بودا زندگی را انبوهی از رنجها می بیند؛اما قرآن[درسورهءبلدآیهء4] تصریح می کند که:«مسلّم است که آدمی را در رنج و سختی آفریدیم». بودا رستگاری را در رهائی از رنج می بیند؛امّا اسلام،برعکس،رستگاری را در صیقل خوردن و گداختن و خوب پروردن رنج.رنج نیروئی است که آدمی را از پوسیدن در مرداب آرامش و رفاه و بی خبری مانع میشود.روح را بر می انگیزد تا همچون لایهء رسوبی سیل بر روی خاک،سفت و خشک و مانند سفال نشود.بودا می خواهد که طلای غشّ دار و فولاد خام را از کوره نجات دهد!اما اسلام می خواهد آنها را در کوره،بپروراند.

دعوت من به «بازگشت به خویش»،از سر کهنه پرستی و گذشته گرائی نیست؛بلکه به خاطر وحشت از تبدیل یک روح شرقی است به یک هیکل غربی.

چگونه از کسبه ای که نماز یومیّه،ولایت علی،مصائب اهل بیت(س) و شهادت حسین و اسارت زینب و ...کالاهای بازارشان است و اجناس دکّانشان،می توان انتظار داشت که زیبائی های روح و معراج های اندیشه و بی کرانگی وجود و تعالی جایگاه علی(ع) را بتوانند فهم کنند؟

ادامه دارد...

وظایف ما در مورد اسلام:(8)

سوگند به عصر!کدام عصر؟بعد از ظهر یا مطلق زمان؟هر دو درست است؛امّا من عصر را خیلی ساده،زمانی را که در آن قرار داریم می فهمم.عصر من،مقدّس ترین حقیقتی است که مرا در آن،مسئول ایمان و عمل می کند و ما را که در این ایمان و عمل مشترکیم،مأمور می سازد که به حقّ،به صبر دعوت کنیم و دعوت شویم!

اسلام میتواند زیربنای یک مکتب فکری اجتماعی و منطقی مترقّی و سازنده و هماهنگ با پیشرفت امروز بشریّت و روح علمی و آرمانهای انسانی انسان خودآگاه مسئول و متحرّک و جلودار باشد...

اندیشه های فردا،ادبیّات فردا و بینش روشنفکران فردای ما،دیگر بیزار از مذهب نخواهد بود.مذهب از قبرستان به شهر،باز آمده است و از پیرامون ضریح های مطهّر،به متن زندگی و از ته بازار به قلب دانشگاه و از مجموعهء شعر و شعائر و دعا و ثنا و گریه و زاری و تکرار مکرّرات و اوراد و اذکار مبهم عادت شدهء بی ثمر،به صورت یک ایمان خودآگاه جوشان سازندهء به حرکت درآورنده ای که قدرت ایجاد می کند و تهضت و بیداری میدهد و ارزش می آفریند و نسلی نو و عصری نو می سازد.

اسلام فردا دیگر اسلام ورد خوانی و دعانویسی و جادو جنبل نیست،اسلام قرآن و نهج البلاغه است.تشیّع فردا دیگر تشیّع شاه سلطان حسین صفوی نیست،تشیّع حسین(ع) است.مذهب فردا دیگر مذهب جهل و جور و تعصّب و عوام زدگی و کهنگی و تلقین و عادت و تکرار و گریه و ضعف و ذلّت نیست،مذهب شعور و عدل و آگاهی و آزادی و نهضت و حرکت انقلابی و سازندگی و علم و تمدّن و هنر و ادب و جامعه و مسئولیّت و پیشرفت و نواندیشی و آینده گرائی و تسلّط بر زمان و بر سرنوشت تاریخ است...

هرکس آنچنان می میرد که زندگی می کند؛هرکس آنچنان که در بیداری است،خواب می بیند!

ادامه دارد...

وظایف ما در مورد اسلام:(7)

مذهب نیز یک ایدئولوژی است.ایدئولوژی،ادامهء غریزه است در انسان.علم هدایت است و شیوهء زندگی و نیروی راه و جهت یابی و مکتب و هنر خودسازی.

تمامی تاریخ به سه شاهراه اصلی می پیوندد:آزادی،عدالت،عرفان.اوّلی،شعار انقلاب کبیر فرانسه بود و به سرمایه داری و فساد کشید.دوّمی،شعار انقلاب اکتبر بود و به سرمایه داری دولتی و جمود منتهی شد.و سوّمی،شعار مذهب بود و به خرافه و خواب رسید.پس کار اصلی هر روشنفکر واقعی و بصیر در این جهان و در این عصر،یک مبارزهء آزادیبخش فکری و فرهنگی است برای نجات آزادی انسان از منجلاب وقیح سرمایه داری و استثمار طبقاتی،نجات عدالت اجتماعی از چنگال خشن و فرعونی دیکتاتوری مطلق مارکسیستی ،و نجات خدا از قبرستان مرگ آمیز و تیرهء تحجّر دینی!و این میسّر نیست مگر با کاری پیامبرگونه در میان قوم و عصر خویش.

نیچه:کسی که در زندگی اش «چرا» ای دارد،با هر «چگونه» ای خواهد ساخت.

این یک اصل رایج دیالکتیکی در حرکت معنوی انسان است که وقتی یک حقیقت نسبی در تضادّ با یک باطل مطلق قرار می گیرد،چهرهء یک حقیقت مطلق را می یابد.تحلیل دیالکتیکی پدیدهء غُلُوّ و مذهب علی اللّهی در تاریخ این است که علی،آنتی تز حاکم است.در برابر منحنی خلافت و سلطنت،که از مراحل«غاصب-ظالم-فاسد،ابلیس»می گذرد،علی به عنوان آنتی تز این خلفا و سلاطین - از شیخین تا معاویه و یزید و ...متوکّل و هولاکو و... - در مسیر منحنی امامت،مراحل برحقّ،عادل،معصوم و الله را در ذهنیّت توده ها و طبقات قربانی حکّام می پیماید.

در دورهء رنسانس،اروپا تا از زیر سرپوش واحد فکری رها شدچنین شتاب گرفت و جهان را مسخّر خویش ساخت.

در مقولهء آزادی،ظاهرا هر کس حق دارد هر کاری بکند؛امّا عملا تنها کسانی از این حقّ عامّ بهره می گیرند که توانائی و تمکّن کار را بیشتر دارند.

ادامه دارد...

وظایف ما در مورد اسلام:(6)

هرگاه میدیدم که دوستی،راه خدا و فردا و زهد و تقوی پیش گرفته و غرقهء حالات عرفانی و عروج روحانی شده و دلش را به عبادت صیقل میدهد و جانش را به آتش عشق،گدازان میسازد و به راستی که صفا و بی غشّی و طهارت وجودی یافته و در درونش بهشت شکفته و یاد خدا و سرنوشت نهائی حیات و عشق به ارزشهای خدائی و ملکات انسانی از او یک انسان متعالی و وجود صافی ساخته،گاه وادار می شدم که به گریبانش درآویزم که:ای روح ملکوتی!ای آئینهء ملکات!ای که آنهمه بلندی ها را در آسمان می بینی و اینهمه زیبائی ها را در درون خود می یابی،چگونه است که چشمت از دیدن اینهمه فاجعه که در زمین می گذرد،گوشَت از شنیدن این همه ضجّه که از پیرامونت بر میخیزد،کور و کر است؟

عشق،بدون آزادی و عدالت،صوفیگری موهوم است و عدالت،بدون آزادی و عشق،زندگی گلّه وار گوسفند در اصطبل های مدرن دامداری های پیشرفته است و آزادی،بدون عدالت و عشق،لش بازی است و تنها در آزادی تجارت و آزادی جنسی تحقّق دارد...

ارزش و عمق و اصالت هر کاری به میزان خودآگاهی،رشد شخصیّت و سرمایه و غنای فرهنگ و فکر آدمی وابسته است...

عالی ترین درجهء شهادت و ایثار و اخلاص،نه تنها گذشتن از مال و جان،که گذشتن از رشد و تکامل وجودی و معنوی و علمی خویش است و ایستادن برای پرداختن به مردم و حرف زدن با آنها و پاسخ گفتن به نیازهای ابتدائی و عادی زندگی شان.

این فاشیست ها و راسیست ها هستند که «ملّیّت» را یک مکتب ایدئولوژیک می سازند تا از آن،حربه ای برای مبارزه با ایدئولوژی یا ایدئولوژی های خاصی که با آنها سرِ جمگ دارند،بتراشند و برعکس،مخالفان ملّیّت نیز،از ایدئولوژی خاصّ خویش،خنجری می سازند که با آن،ملّیّت را نابود کنند و این هر دو،آگاهانه یا ناآگاهانه،از سر غرض یا مرض،به هر دوی اینها خیانت می کنند.ملیّت یک «واقعیّت» است و ایدئولوژی،یک «حقیقت».اوّلی «چگونه بودن» انسان را حکایت می کند؛امّا دوّمی،«چگونه باید شدن» انسان را.

ادامه دارد...

وظایف ما در مورد اسلام:(5)

کار برای مردم و کار در راه آگاهی و حرکت اجتماعی – به خصوص در جامعه ای یخ بسته و سنگ شده – اگر خالصانه و اثربخش باشد(نه امور خیریّه ای در کنار زندگی و شغل و لذّت و راحت خود)نیاز به تحمّل محرومیّت و رنج و فداکاری دارد.زمان،زمانی نیست که بتوان مطمئنّ بود که تا آخر عمر،همیشه فرصت کار و تلاش به تو می دهند.

حرف داریم تا حرف!حرفی داریم که حرف است و حرف هم می ماند.حرفی داریم که عمل میزایاند و بیداری می دهد و رسواگری می کند.و حرفی دارم که خودِ زدنش،عمل است و نیز حرفی داریم که عمل،وسیله ای است برای زدن آن حرف!یعنی حرف،هدف عمل است و عمل،مقدّمه و وسیلهء حرف!

پیغمبر(ص) که می جنگد،برای آن است که مانعِ جهل و دیوار جدائی را بردارد تا پیامش را به گوش مردمی برساند که بین او و آنها،قلدران و اشراف و حکّام و سلاتطین و برده داران و روحانیان و بت پرستان و نظامیان ایران و روم مانع شده اند و جدائی انداخته اند.با شمشیر،این پرده ها را کنار می زند تا حرفش را به تودهء مردم آزاد شده بزند.

اگر نمی خواهی به دست هیچ دیکتاتوری گرفتار شوی،فقط یک کار کن:بخوان و بخوان و بخوان!!!

محتوای «سلام» در ایدئولوژی ما هم قابل تأمّل بسیار است،با توجه به نقش سلام در «روابط انسانی» که خوبترین ارزشهائی را حکایت می کند که انسانهای یک جامعه برای یکدیگر آرزو می کنند و نیز هماهنگی و پیوندی که با جهان بینی،انسان شناسی،ایدئولوژی و فلسفه و غایت زندگی و نظام ارزشها در یک جامعه دارد و نیز تفاوت میان سلامهای ویژهء یک جامعهء فکری و اعتقادی و در رابطهء میان انسانهای متعهّد و آرمانی و سلامهای اتیکتی ویژهء یک جامعهء مدرن و متمدّن،اما حاکی از خواستهای حقیر و فردی و مبتذل و یا اساسا بی معنی:good morning))،(good afternoon)،good night))...(وسعت جهان بینی را ببین!کوچکتر از روز مَرّگی!)و خنک تر از همه:hello))! البتّه صبّحکم الله بالخیر،مسّاکم الله بالخیر هم ما داریم؛اما عربی هستند،نه اسلامی.وانگهی،کلمهء خیر،بار سنگین تر و ارزشمند تری از:good یا bon به معنی خوب و خوش دارد و گذشته از آن به خدا نسبت داده شده است تا تعالی را برساند.

ادامه دارد...