عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

سیمای قرآن (قسمت هفتم و آخر):

ببینید قرآن یک گروه اجتماعی مسلمان را چگونه تصویر می کند(درست از همهء ابعاد،مو به مو و جزء به جزء،علیه جامعه یا گروه مسلمان کنونی):«...و کسانی که دعوت خداوندشان را پاسخ گفتند و نماز به پا داشتند و کار جامعه شان،میان شان بر شُور است و از آنچه آنان را ارزانی داشته ایم،انفاق می کنند و کسانی که چون قربانی تجاوز و ستمی شدند،خود انتقام می گیرند و عکس العمل یک بدی،بدی ای همانند و هم اندازهء آن است...و بر کسانی که پس از ستمی که دیده اند انتقام کشند هیچ باکی نیست».(شوری:41-38 )

[نفق به معنی حفره و شکاف است،و انفاق،عملی است که این حفره را پر می سازد و در حقیقت،انفاق هدفش از میان بردن فاصلهء طبقاتی و تضادّ اقتصادی جامعه است و درست بر خلاف معنی سطحی و عامیانه ای که امروز از آن می فهمند و عملاً موجب تحکیم بیشتر نفق اقتصادی و طبقاتی است!]

ویل دورانت،نویسندهء تاریخ تمدّن معروف،دربارهء شیوهء اخلاقی و جهت دعوت قرآن سخنی می گوید که نشان می دهد آقای ژنرال سوستل از چه رنج می برد و چگونه دینی را برای جامعهء افریقائی آرزو می کند.ویل دورانت می گوید:

 این آیهء قرآن«...هرکه به شما تجاوز کرد،شما نیز به همان گونه که بر شما تجاوز کرده است بر او تجاوز کنید»!(بقره:194)،در مقایسه با آیهء انجیل که:«اگر بر نیمرخ چپت سیلی زدند،نیمرخ راستت را پیش آر و اگر عبایت را خواستند،ردایت را نیز ببخش»،روشن می کند که قرآن یک «اخلاق مردانه» را تعلیم می کند و انجیل«اخلاق زنانه»را!

آری،تحصیلکردهء حق طلب!که از جمود و انحطاط جامعه ات رنج می بری و قرآن را اینچنین که در دست این مؤمنین هست تلقّی می کنی!انسان بصیر،کسی است که مسائل را سطحی نمی نگرد؛قرآن را چگونه و کجا شناخته ای؟قرآنی که تو می شناسی و می بینی،آن شیء مقدّسی است که امروز در دست جهل و فریب،ابزار استخاره و تیمُّن و تبرُّک شده است،آنچنان که دیروز نیز بر نیزهء زور و ظلم،ابزار تزویر شده بود،آنچنان که پیش از آن نیز،جمع آوری اش برای قاتل ابوذر،وجههء تقدّس دینی و تقرّب به مؤمنین شد!قرآن را عوامانه – یعنی درست مثل عوامی که بدان معتقدند – نباید اینچنین شناخت،آن را همچون یک کتاب باید گشود و خواند و اندیشید و اثر آن را در تاریخ بررسی کرد،نقش آن را در برابر هجوم فکری و فرهنگی و سیاسی استعمار در آسیا و افریقای دو قرن اخیر تحقیق نمود و آنگاه شناخت و دید که کتاب اندیشه و آزادی و عدالت و قدرت است.

... پایان ...

سیمای قرآن (قسمت ششم):

و این است که ژنرال سوستل فرانسوی که گرگ وحشی استعمار فرانسه در افریقا بود،گفت:«قرآن یک کتاب مذهبی نیست،کتابی است ضدّ مذهبی که به جای دعوت به پارسائی و عبادت و صلح و عفو و اندیشیدن به خدا و مرگ و روح و اسرار متافیزیک و فلسفهء حیات و سرنوشت نهائی انسان،اعراب را به جنگ و پیروزی و انتقام و سرکشی و جهانگیری و غنیمت گری می خواند و ...هیچ کتابی به اندازهء قرآن،در میان تودهء پست،تحریک آمیز و شورشی نیست و با کلمات جادوئی و موسیقی پرهیجان خود،بر روی عقده ها و خصومتها اثر نمی گذارد و انگیزهء غرور و کینه جوئی و التهاب سیاسی را برنمی انگیزد...». و گلادستون را شنیده اید – نخست وزیر یهودی مسلکی که استعمار انگلیس را جانی دوباره داد – که در محلس انگلیس،قرآن را به خشم بر روی تریبون کوفت و گفت:«تا این کتاب در میان مسلمانان باشد،امنیّت و اطاعت سرزمینهای مسلمان نشین در برابر استعمار انگلیس محال است».

این دشنامها،از زبان دشمنان آگاه و آشنائی است که بیش از هر کسی اثر این کتاب را بر اندیشه و احساس و جامعهء انسانی – در آن سالها هنوز مسلمانان با آن آشنا بودند – تجربه کرده اند.اینها قضاوتشان در زمینهء نقش اجتماعی و فکری قرآن در بیداری و حرکت و سربلندی و رهائی جامعه ها،از نظریّات مفسّران و دانشمندان،عینی تر و مسلّم تر است،چون هم دشمنند و از تعصّب دینی به دورند و هم مرد جامعه و سیاست و تماسّ با عمل و واقعیّت اند و با مفاهیم انتزاعی و ذهنی و خیالی بیگانه اند.

و راست می گویند،گرچه با لحن استعمارگران مردم مسلمان سخن می گویند و از جبههء دشمن اسلام،که از بیداری و رستاخیز و دشمن شکنی و نابردباری مسلمانان در برابر ستم و تجاوز و غارت در رژیم استعماری رنج می برند و ملّت نجیب سر به راه امنیّت پرست و بی درد سر و پرتحمّل و محافظه کار و «صلح کلّی» و قانع و معتقد به فلسفهء «الخیر فی ما وقع» و یا متدیّن به دین آخرت پرستی و بیزار از دنیا و زاهد و صوفی مآب فارغ از شور و شرّ زندگی دنیا را در افریقا و آسیا و امریکای لاتین می پسندند! اینان بهتر از هر کسی حسّ می کنند که چگونه قرآن – اگر خوانده شود – نه مثل یک ورد نامفهوم و برای ثواب آخرت و نثار ارواح ننه و بابا؛بلکه مثل یک کتاب،بیداری و حرکت و عزّت می آفریند و نیروی ایمان تبدیل به قدرت و عصیان علیه ظلم و ذلّت و جهل می گردد.

ادامه دارد...

سیمای قرآن (قسمت پنجم):

اسلام در این هنگام،نه تنها در میان تودهء مذهبی،روح و جهت تازه یافت،که حتّی در چشم روشنفکران مادّی و ضدّ مذهبی هم جاذبه ای نیرومند و ایمان آور گرفت و مردی چون هانری آلک،سردبیر روزنامهء «جمهوری الجزایر»(ارگان رسمی حزب کمونیست الجزایر)که فرانسوی نژاد بود و به رغم دستور حزب،به صف مجاهدان اسلام پیوسته بود،در زندان نوشت که:«در چنین جائی،پَستانه است که از شکنجه های شگفتی که به من داده اند سخن بگویم...اینجا هر ساعت،مجاهدی را از اتاقهای یکی از طبقات زندان به صحن حیاط زندان پرت می کنند و من می بینم که اینها در حالی که پیداست شکنجه های طولانی و مهیبی را تحمّل کرده اند،با دهانی شکسته و خونین،کلمات نامفهومی از یک دعای مشهور را بر زیر لب دارند؛من معنی این کلمات را نمی فهمم که چه می گویند،امّا همین اندازه می دانم که اکنون،از میان همهء مکتب ها و ایدئولوژی های جهان،تنها چیزی که بدان معتقدم،همین کلمات نامفهوم است»![پیداست که شهادتین خود را می گفتند،امّا برای هانری آلگ که فرانسوی است،مفهوم نبوده است].

این همه پیروزی ها در همین سالها و در برابر همین غرب و واقعیّتهای همین قرن،تنها از آنجا به دست آمد که مسلمانان آموختند که قرآن،کتابِ خواندن است و نه تبرّک کردن؛یک پیام است که باید شنید،نه یک شیء مقدّس و یک فتیش که باید آن را پرستید؛«سخن»است و در آن،«اندیشه» نهفته است،نه شیئی که در آن«مانا» باشد – نیروی مرموزی که در اثر تماسّ و دست کشیدن در اشیاء و اشخاص حلول کند و اثر غیبی بگذارد-این است که قرآن،اگر در جامعهء مسلمین«کتاب»شود و خوانده شود،فهمیده شود و مطرح شود،اگر به مؤمنانش بگویند که: «او حرف می زند،خطابش به توست و باید گوش دهی،گوش کنی که چه می گوید»،نجات بخش است و بیدار کننده و سازنده،نه تنها در گذشته،این قدرت را نشان داده است،که امروز نیز چنین است و نه تنها در برابر امپریالیسم روم و ایران قدیم،که در برابر استعمار جدید نیز.

ادامه دارد...

سیمای قرآن (قسمت چهارّم):

و دانستند که راه تقرّب به خدا در اسلام،«تعقّل»است نه «تعبّد»،و عابد ناآگاه بی دانش،مانند خر دستگاه خراس است که چرخ چرخ می خورد و می گرد و از جای خود تکان نمی خورد؛دانستند که:«هرکه به ظلم تن دهد،همدست ظالم است» و زندگی مسلمان بر عقیده و جهاد استوار است و سنّت پیامبر(ص) و پروردگان آن حضرت،تلقین و تعبّد و ریاضتهای فردی و عبادتهای تخدیری نیست،«جهاد و شهادت» است و آورندهء قرآن،یک راهب نیست،«پیامبر مسلّح» است و هدف رسالتش:«آگاهی و عدالت».

دانستند که خدای اسلام،«آهن»(مظهر قدرت)را در ردیف ترازوی عدل و ترازوی عدل را در کنار کتاب و وحی نام می برد(حدید:25)و دانستند که نشانهء جامعه ای که ایمان اسلامی دارد،«نرمش با خودی ها و خشونت با دشمن» است(قرآن)،«سربلندی و عزّت» است(قرآن)و اکنون که استعمارزده و ذلیل و اسیر بند استعمار فرانسه اند و با خود،کینه توز و بدبین و پر تعصّب و در برابر بیگانه،نرمخوی و سهل انگار و سازشکار و یا بی تفاوت،پس آنچه به نام دین دارند و به نام اسلام عمل می کنند،نه دین است و نه اسلام،حتّی نماز و دعا و حجّ و روزه شان نیز که احکام مسلّم و روشن مذهبی شان است،نه نماز است و نه دعا و نه حجّ و نه روزه،که اگر می بود،باید اثری می داشت!

این«دانستن ها»را همه قرآن به مردم آموخت و بیدارشان کرد و فهمیدند که بزرگترین وظیفهء مذهبی شان این است که پیش از هر کاری باید عوامل انحطاط فکر و جامعه را ریشه کن سازند و دیدیم که«تودهء منحطّ مذهبی»بیدار شدند و به نیروی مذهب و دعوت قرآن،جهاد را آغاز کردند و «روشنفکران غیر مذهبی» نیز که مذهب و اسلام را در شکل منحطّ قدیمش می دیدند و از آن گریخته بودند و به مکتب ها و ایدئولوژی های دیگر ایمان آورده بودند و ناچار از متن مردم مذهبی بریده بودند و برای خود یک «قشر کنار افتاده از اندام جامعه»شده بودند،بازگشتند،هم به اسلام و هم به مسلمانان و هم ایمان پیدا کردند و هم با توده پیوند خوردند و این بود که توده از جمود تعصّب و روشنفکران – با بازگشت به اسلام – از غربزدگی نجات یافتند و این است که حتّی مردی چون عمر اوزگان،دبیر سابق حزب کمونیست و متفکّر مشهور مارکسیسم در افریقا،آگاهانه به اسلام باز آمد و اثر بزرگ خود به نام (Le meilleur combat) را نوشت،به معنی «برترین مبارزه» که از آغاز حدیث مشهور پیغمبر گرفته است که:«أفضَلُ الجِهادُ کَلِمَةُ عَدلٍ عِندَ إمامٍ جائرٍ» و انجمن ملّی دانشجویان الجزایر،نام«انجمن دانشجویان مسلمان الجزایر» را برای خود برگزید.

ادامه دارد...

سیمای قرآن (قسمت سوّم):

دوست  صاحب بصیرت من!همین ها نشانهء آن نیست که دشمن از قرآن می ترسد و همین ترس دشمن کافی نیست که تو را به نقش قرآن در حیات و نجات و بیداری و خلّاقیّت این کتاب مطمئن سازد؟

ای مسلمان آگاه!اگر نمی توانی قرآن را بگشائی و متنش را بخوانی و بدانی که چه می گوید،اگر نمی توانی تاریخ را بشناسی و پی ببری که این کتاب در ایجاد انقلاب انسانی،چه اعجازگری های شگفت کرده است و از فلسفه بافی های یونانی،خیال پردازی های هندی و تمدّنهای نظامی و اشرافی رومی و ایرانی و از جهل و وحشی گری های عربی،ناگهان چه جنبش و جوشش معجزه آسای فکری و فرهنگی و سیاسی و اخلاقی جهانی پدید آورد و چه روح انقلابی در کالبد قطعه قطعهء بشریّت دمید و چه تمدّن علمی و روحی و مادّی ای،با انگیزهء تقوا و عدل،در میان توده های همیشه محروم از سواد و از سعادت بپرورد،لااقلّ می توانی به سخن رهبران انقلابی شمال افریقا در همین عصر خود ما گوش دهی که:

 «بیداری و نهضت آزادی خواهی و ضدّ استعماری شمال افریقا،درست از روزی آغاز شد که شیخ محمّد عبده،پیرو مکتب سیّدجمال الدّین اسدآبادی که شعارش «بازگشت همهء مسلمانان به قرآن» بود،به شمال افریقا آمد و همهء علمای اسلامی را گرد آورد و آنها را دعوت کرد که به جای غرق شدن در فلسفه های کهنه و علوم قدیمه و انحصار در فقه و اصول و کلام و حکمت و طرح مسائل متافیزیکی و موشکافی های افراطی و ذهنی در احکام فرعی،به سراغ قرآن بروید و از همهء علوم قدیم و جدید،اسلامی و غیر اسلامی،برای فهم درست و راستهء این «پیام» کمک گیرید و بکوشید تا مردم منحطّ و استعمارزده و مذهبی های گرفتار خرافه و تفرقه و تنگ بینی و تعصّب و جهل،با قرآن آشنا شوند؛قرآن را،هم در حوزه های علمی دینی و همدر اذهان عوام و افکار عموم مطرح کنید...»

در حالیکه ژنرال آرگو و ژنرال سالان،همهء الجزایر و تونس و مراکش و موریتانی را در زیر استعمار ضدّ انسانی فرانسه ذلیل ساخته بودند و ثروت و عزّت و فرهنگ آنها را غارت می کردند و ژنرال سوستل با پسرش در جنگلهای طلمسن،به «شکار عرب» میرفت تا بچّه اش تیراندازی و شکار بیاموزد!و به زنش در پاریس می نوشت که:«...همه مان خوبیم،من خوبم،سگم خوب است،عربم خوب است!»،مؤمنین در همین ایّام سیاه و اوضاع رقّت بار ننگ آور،همه مشغول بودند تا با ذکر و دعا و توسّل و احیاناً نذر و اطعام و امور خیریّهء فردی،به «آزادی خود از آتش دوزخ» برسند و پس از مردن،رستگار شوند! امّا قرآن که از طاقچهء تقدّس به مسند تعلیم و تفکّر بازگشت،به آنان آموخت که رستگاری در آخرت،از طریق رستگاری در دنیاست و راه بهشت اسلام از آزادی و بیداری و عزّت و دانش مسلمین می گذرد و هرکه در اینجا ذلیل بمیرد،آنجا نیز ذلیل بر میخیزد و «وَمَن کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِیلًا:و هر که در این دنیا کور باشد در آخرت هم کور و گمراهتر خواهد بود.اسراء-72»

ادامه دارد...