عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

فرهنگ شیعه (61):

چنین است که اکنون می خواهم آنچه را که آموخته ام،چون درسی برای خود و دیگران مطرح کنم و بگویم:هرگاه یک پدیدهء مذهبی یا اجتماعی یا...را در جامعه مان یافتیم و ارزیابی کردیم و با منطق سنجیدیم و با مسئولیتهائی که امروز مطرح است،مقایسه کردیم و غیر منطقی و محکومش یافتیم،ضابطهء علمی زمان و ملاک تاریخ را - یعنی سرنوشت خاصش را در تقدیر تاریخی اش - نیز مورد نظر قرار دهیم و با پیاده کردن آن در زمان و مکان خاصش ارزیابی کنیم.

 

پس برای شناخت و فهم عمیق و علمی پدیده های اعتقادی و عملی و اجتماعی مذهبمان و برای آگاهی از رسالت خاصی که شیعه در تاریخ اسلام - هم از نظر مذهبی و هم اجتماعی - داشته است،باید مسائلی را که هم اکنون با آنها تماس داریم،در ظرف زمان و مکان خاص شان ارزیابی کنیم و بشناسیم،یعنی اول روشن کنیم که ظرف تاریخی خاص شیعه چیست و بعد این مسائل را در آن ظرف بریزیم و بسنجیم و قضاوت کنیم و برگزینیم.

 

باز در همین جا توضیح دهم که حقایق اسلامی و شیعی،حقایقی ثابت و لایتغیّر است و آنچه که باید تغییر کند،نوع اعتقاد و کیفیت ابزار زمان،وسائل مادی و معنوی و شکل و شیوه و نوع کوششی است که در احیاء و حفظ و نشر این حقایق ثابت داریم.چه، اگر کسی معتقد باشد که به اقتضای زمان،باید در اصول اعتقادی یا عملی اسلام تغییراتی ایجاد شود،نمی توان معتقد به دینش شناخت،اما شاید بتوان به عنوان یک رهبر اجتماعی،یک متفکر و یا کسی که برای جامعه اش نیّت خیری دارد،پذیرفتش.

 

همهء فرقه ها و جناحها و بینش های مختلف شیعی و اسلامی در این اعتقاد باهم مشترکند که:اصولی که از قرآن و سنت بیرون می آید - اصول اعتقادی و عملی -  لایتغیر است،اما در مورد نوع دفاع و ارائه و طرح این اصول ثابت است که میان بینش های مختلف - در تشیع و تسن - اختلاف است.

 

این است که گروهی چون ما معتقدند که حقیقت ثابت اسلام و اصول و ارزشهای لایتغیر تشیع را باید در تجلی فهم های متحول زمان ریخت و بر حسب زبان علمی و بینش اجتماعی و نیاز ها و درد ها و مشکلات زمان و به اعتبار این مسائل و واقعیات عینی طرح کرد.چرا که وحی،همچون واقعیتی از وجود و یا طبیعت است و اصولش ثابت؛اما این علم است - یعنی رابطهء ما با واقعیت خارجی - که در حال تغییر و تحول و تکامل است.و با تحول و تکامل اینها است که اصول ثابتی که طبیعت را می سازد و قوانین علمی نام دارد،روشن می شود.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (60):

سنجش واقعیتها با ظرف زمان و مکان خودشان:بنا به یک اصل جامعه شناسی،مفهوم و رسالت و نقش بسیاری از مفاهیم و اعمال،در طول تحول جامعه و در مسیر دگرگونی های زمان و تاریخ،دگرگون می شود.و این تغییر و دگرگونی،فاصله ای است از مثبت تا منفی،از انقلابی ترین نقش تا ارتجاعی ترین نقش.تاریخ و تحول اجتماعی واختلاف میان نظامهای اجتماعی،گاهی یک مفهوم و پدیده را آنچنان تغییر می دهد که خیر به شر،ارتجاعی به انقلابی و انقلابی به ارتجاعی تبدیل می شود و منطقی،غیر منطقی و غیر منطقی،منطقی جلوه می کند.

 

این است که غیر از حقایق و اصول مطلق - مقصودم حقایق و اصول ماوراء طبقاتی و به اصطلاح علمیش،ماوراء تاریخی(Suprahistorique) است که در همهء نظامهای اجتماعی و در همهء دورانهای متحول تاریخ یک جامعه،ثابت است - بسیاری از احکام و اعمال و افکار بشری در ظرف زمان و مکان خودشان معنائی دارند که چون این ظرف زمان و مکان - یعنی وضع اجتماعی - تغییر می کند،آن معنا هم دگرگون می شود.

 

پس،این را به عنوان یک اصل بزرگ بپذیریم که در ارزیابی هر پدیده،آن را با نگاهی ببینیم که در عصر پیدایشش دیده می شده است،نه اینکه با نگاه قرن حاضر - و دو قرن بعد از انقلاب صنعتی و انقلاب کبیر فرانسه و انقلابهای جهان و تغییر نظام تولید و روابط اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی و اخلاقی - به پدیده ای نگاه کنیم که در دوران های پیش پیدا شده و نقش خاص خویش را داشته است.با چنین نگریستنی،اگر حکمی صادر کنیم،حکمی است منطقی - چون با منطق امروز سنجیده ایم - اما بیجا و بی ارزش،چون آنچه را که محکوم می کنیم،امروز وجود ندارد،در دوره ای دیگر بوده و معنائی دیگر داشته است،پس به قول پروفسور برک:هر واقعیت اجتماعی را با ظرف زمان و مکان خودش بسنجیم.

 

مثلا وقتی دربارهء تعدّد زوجات در اسلام و در زندگی پیغمبر(ص) سخن می گوئیم،باید رابطهء اجتماعی و زمان و مکان را هم مورد ملاک و قضاوت قرار دهیم و آنگاه به ارزیابی بنشینیم،که جدا کردن یک پدیدهء  اجتماعی - یک قانون و یک عمل - از زمینهء تاریخی و اجتماعی اش و مطلق و مجرد قضاوت کردنش،عامیانه است.چون هر پدیده،در طی تحول نظامهای اجتماعی،از منهای بی نهایت تا باضافهء بی نهایت،تغییر می کند و از صورت مترقی ترین پدیده ها به صورت منحط ترین پدیده ها در می آید.

 

در اینجا لازم می دانم که باز تکرار کنم که مقصودم عقاید و احکامی نیست که مطلقند و ماوراء تاریخ و طبقات و اقتصاد و اجتماع،و مثل قوانین طبیعت - نه مظاهر طبیعت که در حال تغییر دائمی است - همیشه ثابتند.کشف این نگرش در شعائر شیعی برای من سخت تکان دهنده و هیجان انگیز بود.چرا که پیش از این،بسیاری از مسائل اعتقادی و عملی ای را که در جامعهء کنونی شیعه وجود دارد و انحرافی تلقی و ارزیابی می شود،همه را می کوبیدم و می کوبیدیم و انتقاد می کردم و به شدت آرزو می کردم که این همه از بین بروند و جایشان را به حقایق نخستین شیعه بدهند؛غافل از اینکه همینها،مسائل و اعتقادات و اعمالی بوده اند که در طی سرنوشت ویژهء تاریخی شیعه،نقشی انقلابی،منطقی و نجات دهنده داشته اند.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (59):

یک شب با حالتی غیر عادی و با احساس اینکه در مستمعینم نیز چنین حالتی وجود دارد،این مسئلهء حیاتی را مطرح می کردم که اگر تشیع صفوی را کنار بگذاریم و با تشیع علوی رابطه ای مستقیم بیابیم،تا تابش مستقیمش،بی آنکه از فیلترهای صفوی بگذرد،بر قلبهایمان بتابد،وجدان امروز دنیای سوم و نسل عاصی قرن و وجدان مسئول و آگاه مسلمین در تمام دنیا،شعارهای اصلی تشیع،یعنی امامت،عدالت،ایمان و وحدت را خواهند پذیرفت.که شعارهای اصلی دنیای امروز،ایمان(در غرب) و عدالت و مبارزهء ضد طبقاتی(در دنیای سوم)و ایمان و عدالت و مبارزه با استثمار طبقاتی و بالاخص وحدت در برابر امپریالیسم و صهیونیسم(در دنیای اسلام)است.و اینها شعارهای اصلی تشیع علوی است...

 

و آنوقت مستمعی عوضی که از شنوندگان حرفه ای بوده است و از آنهائی که کار و زندگی دارند!و فرصتهایشان را بین شغل و خانواده و تفریح و سلامت و احتیاجات بسیار معقول و منطقی شان تقسیم می کنند و اندکی را هم به کارهای خیر و امور دینی می بخشند،صدایش درآمده بود که:با خانمم قرار گذاشته بودم که ساعت10 بعد از مجلس دینی به چلوکبابی برویم ولی تا ساعت 11 برنامه تمام نشده و خانمم در قسمت خانم ها و من در قسمت آقاها دور از هم،دور از چلوکباب!و سپس نصیحت که:آقا مردم برنامه دارند و شما کاری می کنید که مردم چون برنامه شان به هم می خورد،دیگر نیایند و بروند جائی که برنامه شان سر وقت تمام می شود...!می بینید که نه این می تواند شنوندهء فریاد دردمان باشد و نه ما گویندهء این چنین بی دردانی که پرداختن به دین و اعتقادهایشان،برنامه ای دارد که گاهی پیش از چلوکباب است و گاهی بعد از چلوکباب...و در هر صورت،فرع بر چلوکباب!

 

در زیر عنوان نقش انقلابی یاد(ذکر) و یادآوران(ذاکرین)در تاریخ شیعه،می خواهم نقش انقلابی همهء عقاید و شعائر اختصاصی شیعیان را مطرح کنم،حتی عقاید و شعائری که امروز در چشم یک روشنفکر آگاه و مسئول اجتماعی،که بینشی علمی و مترقی هم دارد،موهوم و بی منطق و تخدیر کننده و ارتجاعی،تجلی می کند،و[هر روشنفکر آگاهی] چه مذهبی باشد و چه غیر مذهبی،چه شیعی خالص و معتقد باشد و چه غیر شیعی،در محکوم کردن این دسته از عقاید و شعائر تردید ندارد.و ما خود نیز که به تشیع معتقدیم و مذهبی بسیار مترقی و نجات دهنده و آگاهی بخش،حتی برای انسان امروز می شماریم و می شناسیم،این مسائل را به شدت محکوم می کردیم و معتقد بودیم که باید مبارزه کرد و از میانشان برداشت تا بتوان ذهن جامعه را شستشو داد و برای پذیرش عقاید و شعائر اصلی و اساسی تشیع آماده کرد.

 

بنابراین موضوع سخن من،اعتقادات و شعارهای اصلی و نیز سنت ها و تظاهرات و اعمالی است که در نظر روشنفکران مترقی،که حتی به شدت شیعی هم هستند،عامیانه و منحط و محکوم جلوه می کند.در اینجا می خواهم اعتقادات و احکامی را که مورد ایراد و انتقاد قرار می گیرد مشخص کنم و روشن کنم که چرا این اعتقادات،از طرف این تیپ ها و منجمله خود من،انتقاد می شده و با تشیع نخستین یعنی تشیع علی(ع) و عترت و خاندان پیغمبر(ص) که اسلام راستین و حقیقی است،مغایر و متناقض تلقی می شده است.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (58):

در ممالک اروپائی به شهید می گویند مارتیر از ریشهء مورت به معنای مرگ،مردن.و در اسلام بالاخص در فرهنگ شیعی که تکیه گاه اصلی آن شهادت است،به جای کلمهء مارتیر و به جای اینکه از ریشهء مورت،مرگ،فوت انتخاب کند،درست بر ضد این مفهوم کلمه ای را از ریشهء شهد به معنای حضور،حیات،گواه و نمونهء حیّ و حاضر انتخاب کرده و این دو کلمه،اختلاف دو بینش،دو نوع نگاه و دو نوع تلقی و شعور و فهم را در اسلام تشیع علوی با فرهنگ های دیگر جهان نشان می دهد.

 

اما مسئله ای باعث شد که نقش یاد و یادآوران یعنی ذکر و ذاکرین را که در تاریخ شیعه یک نقش انقلابی بوده عنوان کنم و از آن موضوع که بسیار عمیق و اساسی است فعلا صرف نظر می کنم به خاطر اینکه به طور کلی عادتم بر این است که دائما در حال مطالعه کردن،اندیشیدن،جستجو کردن،تحقیق کردن،پرسیدن و یافتن،که کار همیشهء من است و طرح یافته ها،دلیل خواندن و نوشتن و گفتنم.اگر می خوانم،می جویم،می یابم و می گویم،انگیزه ام دردی است که ریشه در جانم دارد و اگر از این همه سر بتابم،درد با جان یکی شده،خواهدم کشت.

 

بیماری مرگ آوری هست که به تاریخ و فرهنگ و مذهب و مردم مان هجوم آورده است و یک لحظه غفلت،همه چیز را نابود خواهد کرد.این است که آرام نمی یابم چرا که درد،شدیدتر از آن است که فرصت آرامشی  بدهد.و بیماران،به مرگ نزدیکتر از آن که بتوان به خوشایند و بدآیند دیگران اندیشید.

 

می بینید که من طبیب بی دردی نیستم که آرام و منظم معاینه کنم و نسخه بنویسم.بلکه دردمندی در انبوه دردمندانم با این تفاوت که درد را شاید اندکی بیشتر از برخی مردم احساس می کنم و مسئولیت را از برخی مسئولان رسمی شدیدتر و عمیق تر می شناسم و شاید هم چنین نباشد و فقط بی قرار تر از آنم که بتوانم مصلحت اندیشی کنم و بی نام و نشان تر از آنکه محافظه کاری را توجیه عقلی نمایم و فقط متوجه باشم که چیزی بگویم و جوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب.پس نه نویسندهء حرفه ای و نه گویندهء حرفه ای،و شنوندهء من نیز نمی تواند شنونده ای حرفه ای باشد.

 

من در کنار کارهای معمولم نیست که می نویسم و می گویم و نوشتن و گفتن را به عنوان کاری نیز،نگزیده ام که این فریاد شب و روز من است و صدای تنفسم.و اگر نجویم و نیابم و ننویسم و نگویم،مرده ام.این است که برای نوشتن و گفتن،وقت نمی شناسم و مگر می شود که برای نفس کشیدن،وقت خاصی معین کرد؟ و برای درد کشیدن و فریاد زدن،ترتیب و آدابی جست؟و کار مهم تری،یعنی اصلا کاری نمی شناسم که برای رسیدگی بدان،مدتی از نفس کشیدن،دست بشویم.و بالطبع خواننده و شنونده ام نیز باید چنان بخواند و بشنود که پنداری نفس می کشد،همچنان که نفس می کشم و زنده ام.پس میان گوینده و شنونده ای چنین،رابطه ای هست که نمی تواند با رابطهء گویندگان و شنوندگان و نویسندگان و خوانندگان عادی،طبیعی،معقول،منطقی و حرفه ای یکی باشد.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (57):

بنابراین،رهبری شیعی،آن رهبریِ کوشنده نیست که به حکومت رسیده باشد و خاموش گردد.رهبری مستمر نهضتی است که اصلا در تاریخ دوازده نسل،ضد حکومت است!آن انقلاب ضد حکومتی است که تحت رهبری مستمر و تعیین کنندهءامامت،هرگز اجازه نمی دهد که امت متلاشی گشته هریک به دنبال فریبکار حقه بازی به راه افتند.

 

دورهء غیبت صغری می رسد...امام در این  دورهء غیبت که به طول یک عمر کوتاه طبیعی است از مرکز مخفی گاه خود،با اعزام پیک هائی و با ارسال بودجه و تجهیزات،سازمان مبارزه را در سرتاسر کشورهای اسلامی و به خصوص در قسمت های شرق عالم اسلام،از بلخ و بخارا تا نیشابور رهبری می کند.دستگاه حاکم،هر قدر تلاش و کوشش می کند نمی تواند در مقابل پوشش همگانی و سرسختانهء تاکتیک تقیّه،این دوازدهمین رهبر را دستگیر و نابود کند.

 

و سپس غیبت کبری آغاز می شود...در این دوره،رهبری و هدایت امت بر عهدهء خود امت گذاشته می شود تا بر اساس همان ایدئولوژی مترقی تشیع،عالم ترین و عادل ترین راهبر را از میان خود برگزینند تا به نیابت امام معصوم و همانند او و بر اساس استراتژی ائمهء شیعه،سنت مبارزهء دویست و پنجاه سالهء آنها را ادامه داده،امت اسلام و جامعهء بشری را در راه مبارزهء مستمر آنها بر علیه نظام مستمر تاریخ،زورمند و زرمند و مزوّر،راهبری کند(امر به معروف و نهی از منکر).

 

دورهء غیبت دوره ای است که تداوم و استمرار رهبری مبارزهء امت که قبلا تا دوازده نسل از طرف بالا و از طرف فرماندهی انقلاب تعیین شده بود،با همان ایدئولوژی و هدفها و شعارها و استراتژی و جهت گیری...به خود مردم آگاه شیعه منتقل می شود تا آن عالم ترین و عادل ترین رهبری را به نیابت امام انتخاب کنند که سنت مستمر امت را در امور رهبری امت اسلام و بشریت ادامه داده،مبارزهء آنها را در امر به معروف و نهی از منکر،دائما رهبری کند تا از این راه،مردم را آنچنان در برابر نظام حاکم و مستمر تاریخ که همواره زورمندتر و مزور تر و زرمندتر می شود،بیدار و هشیار و آگاه و مؤمن و آمادهء مبارزه نگاه دارد که در جهان،دیگر زور را نپذیرند،فقر را تمکین نکنند و ناآگاهی را تسلیم نشوند و بر علیه آنها قیام کنند تا قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشّریف)برسد. 

 

میلاد شهید،یک معنی بزرگ و تکان دهنده دارد،در این آفرینش بزرگ،شهید تنها موجود زنده ای است که میلاد دارد اما مرگ ندارد....در اروپا و زبانهای غربی،شهید کسی است که در راه عقیدهء خود،مرگ را برای مبارزه با خصم،در دوران نتوانستن انتخاب می کند و کلمه ای که برای بیان و نامیدن شهادت و شهید به کار رفته،با کلمه ای که در فرهنگ اسلامی برای تسمیهء کسی که در این راه،مرگ را انتخاب کرده است و به کار می رود،اختلاف بینش اسلامی نخستین را با بینش غیر اسلامی نشان می دهد.

ادامه دارد...