عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

اسلام انقلابی (2):

4) در زمان تسلط مغول،علمای مذهب،یا در خدمت حکام مغول در آمده بودند و خلق را به نام مذهب حقهء سنت و جماعت،به تسلیم و رضا در برابر حکامِ مسلمان شده ای می خواندند که همچنان چنگیزی مانده بودند و تنها برای ارضای احساسات دینی مسلمین،در ازای نابود کردن تمدن و ایمان و اخلاق و جامعه و هستی مسلمین،ختنه می کردند؛و یا اینکه اگر تقوا،آنان را از همدستی با حکام،مانع شده بود،به انزوای زهد و خانقاه های تصوف خزیده بودند و غیر مستقیم،جاده صاف کن تجاوز و جنایت بودند...

5) یکی از رفقا به من نصیحت می کرد که:تو باید مواظب حرف زدنت باشی،هر حرفی می زنی از چند جا و حتی جاهای متقابل و متضاد به تو حمله می شود.چه کار داری که کی بد است و کی خوب؟سر و کار هر کسی با خداست.من و تو که مسئول آنها و قاضی اعمال آنها نیستیم،جامعه شناس باید مصالح را در نظر بگیرد و عوامل مؤثر در امور را بشناسد و رعایت کند...گفتم:من دلم برای خودم نمی سوزد،برای حضرت علی(ع) می سوزد که در زمان ما نبود تا از نصایحِ(!!!) شما برخوردار شود! و آن همه دشمن برای خودش نتراشد!

6) برخی معتقدند که عقیل،بعد از شهادت علی پیش معاویه رفته است و نه در زمان خود علی.اولا بعد از حکومت علی،حکومت امام حسن(ع) است و ثانیا مگر به معاویه پناه آوردن،در چه زمانی آدم را تبرئه می کند؟

7) شیعهء علوی یعنی کسی که در راه علی و به میزانی که قدرت و استعداد دارد،در پی علی قدم بر می دارد،او نمی تواند در جامعه ای که از جامعهء علی،بسیار بدتر است،سرنوشتی بهتر از سرنوشت رهبرش داشته باشد...اگر می بینیم که از فلان شیعهء سخنور،همه خوششان می آید و کسی کاری به کارش ندارد،او شیعهء علوی نیست و بلکه شیعهء شاه عباسی است.

ادامه دارد...

اسلام انقلابی (1):

1) اسلام دینی بود که با «نه»ی محمد(ص) - وارث ابراهیم(ع) و مظهر دین توحید خدا و وحدت خلق – در تاریخ انسان پدید آمد،نه ای که شعار توحید با آن آغاز می شود،شعاری که اسلام در برابر شرک – مذهب اشرافیت و مصلحت – با آن آغاز شد.و تشیع،اسلامی بود که با «نه»ی علی بزرگ(ع) – وارث محمد(ص) و مظهر اسلام عدالت و حقیقت – در تاریخ اسلام،چهرهء خود را مشخص کرد و نیز جهت خود را.نه ای که وی،در شورای انتخاب خلیفه،در پاسخ عبدالرحمن-مظهر اسلام اشرافیت و مصلحت!-گفت.

2) اساسی ترین شعارهای شیعه:

ولایت علی:برای رهائی از ولایت جور!

امامت:برای زدن داغ باطله و مهر کفر و غصب بر جبین خلافت!

عدالت:برای واژگون کردن نظام تضاد و تبعیض مالکیت!

انتظار:برای اعتراض به وضع موجود و مخصوصا شعائر ظاهری که همهء جنایات را مشیّت بالغهء الهی می داند!

مرجعیت:برای ایجاد مرکزیت در نهضت!

تقلید:برای تشکیل نیروها و نظم و تعیین جهت!

نیابت امام:برای داشتن رهبری مسئول!

سهم امام(ع):برای تأمین بودجهء مبارزه و ادارهء تشکیلات،در نظامی که همهء بودجه ها را حکومت زور به نام شرع می گیرد! [نصف خمس،سهم سادات فقیر و نصف دیگرش،سهم امام(ع)است].

سوگواری:برای طرح مداوم جنگ تاریخی شیعه و زنده نگاهداشتن یاد شهیدان!

عاشورا:برای رسوا کردن نظام حاکم و تعیین هدف و شکل مبارزه!

تقیه:برای ایجاد پوششی هوشیارانه بر روی تشکیلات!

3) شیعه همچون یک حزب انقلابی مجهز،آگاه و دارای ایدئولوژی بسیار عمیق و روشن،شعارهای قاطع و صریح و تشکیلات و انضباط دقیق و منظم،رهبری اکثر حرکت های آزادیخواه و عدالت طلب توده های محروم و ستمدیده را به دست داشته و کانون خواست های مردم به شمار می آمده است.

ادامه دارد...

مسئولیت شیعه بودن:

  • شیعه بودن،مسئولیتی ایجاد می کند،اخصّ از انسان بودن و متفکر بودن و مسلمان بودن.که خاک شیعه،مسئولیت خیز است.اما شیعهء علوی،نه شیعهء صفوی که عامل سلب مسئولیت و نفی همهء امر و نهی هائی است که به انسان و مسلمان خطاب شده است.تشیع صفوی،مذهب راه حل یابی است برای گریز از مسئولیت ها.مذهب تجلید و تذهیب و تجلیل قرآن:نه تحقیق و تفسیر قرآن،تقدیس قرآن،اما نه برای باز کردن و خواندن قرآن.توسل یکسره به کتاب دعا،برای بستن قرآن،چرا که گشودن قرآن،سخت است و مسئولیت آور،کتابی که چنان حساب و کتاب دقیقی دارد که می گوید:نتیجهء یک ذره کار نیک را می بینی و کیفر ذره ای کار بد را می چشی (فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره) قیامت،روزی است که دستاورد خویش را می نگری (یوم ینظر المرء ما قدّمت یداه) همین!و انفاق،از دست گذاشتن همه  چیزاست،انفاق،جان،مال،زندگی،زن و فرزند است،چه،در راه عقیده،در راه مردم این ها همه فتنه اند.باید دنیا را پلید بشماری و شب و روزت را وقف کنی.آن هم نه در گوشهء تنبلی و بی مسئولیتی زهد و ریاضت و عبادت و اعتکاف...بلکه در متن جهاد و اجتهاد و مردم و عقیده و عمل.

اسلام پویا و مترقّی (قسمت صد و ششم و آخر):

عقیده ام با خون و فکر و شخصیت ام و ایمان ام عجین شده است.کار ما بنیاد یک «حزب» می شود؛حزبی که تشیع علوی را به عنوان ایدئولوژی خود انتخاب کرده است.اسلام شناسی،مکتب علمی و جهان بینی آن است.

چنان که دوست و دشمن معترف اند،هیچ گاه مردم عصری و وجدان نسلی به این سرعت و شدت و عمق،دعوت فکری یک پایگاه علمی و تبلیغی را نپذیرفته و نسبت به آن ایمان و اخلاص نیافته و در قبال آن،در خود تعهد احساس نکرده است.

آدم باید زندگی کند،از نعمت های مادی برخوردار شود،به سر و سامان اش برسد،شغلی را شاغل باشد،به زن و بچه اش رسیدگی کند؛لذت ببرد،استراحت کند و در ضمن،ساعات فراغت را در کنار زندگی اش به خدمت اجتماعی یا دینی بپردازد.

آری؛ولی گاه پیش می آید که بار سنگین یک مسئولیت،مسئولیت یک فکر،مسئولیت سرنوشت یک ملت،یک ایمان و یک عصر،بر دوش یک یا چند تن نهاده می شود.در اینجا «بایدها» فرق می کند.وقتی ایمانی را دارند به سرعت،دشمنان آگاه با همکاری دوستان ناآگاه و یا خائن نابود می کنند،و وقتی نجات مردم،نجات یک نسل،به فریاد و فداکاری یک یا چند تن بسته است؛و او یا آن ها باید جان خویش را،تمام سال های عمر خویش را و زندگی خویش را نثار کنند؛آنگاه مسئلهء زندگی عاقلانه منتفی است؛نصایح مشفقانه،فریب است؛و همهء مواهبی که در حالت عادی برای فرد،مجاز است،و حتی مستحب و گاه واجب،حرام می شود و حرام!!!

زمان ما،نسل جوان ما،مذهب ما،قرآن و پیامبر(ص) و علی و حسین و خاندان ایشان(علیهم السلام)و فرهنگ عزیز و تشیع عزت بخش عاشورائی و نیز مردم ما و جامعهء ما و فردای ما،همه در انتظارند تا آن ها که خطر ها را،درد ها را،توطئه ها را،ریشه ها را و سرنوشت شوم فردا را تشخیص می دهند،و پیام را می دانند،پیامبروار،به جهادِ «ابلاغ» ادامه دهند؛علی وار،زندگی عاشقانه کنند.

روشنفکر متعهد مسلمان – که تعدادشان بسیار کم است -  یک پیامبر است،پیامبری که جبرئیل اش محمد(ص) است،همین!

پایان


اسلام پویا و مترقّی (قسمت صد و پنجم):

این نشان می دهد که مشیّت الهی نیز بر این است و خداوند اراده کرده است که دین خویش را از دست دُکّان داران و دین فروشان حرفه ای،که نشان دادند سطح شعور و میزان شرف شان چیست،نجات دهد؛و اسلام را از انحصار نسل فرسوده و منحط و عوام عقب ماندهء رو به زوال در آورد و در زمان طرح کند و بر وجدان زنده و بیدار و مغز آگاه و دانشمند این نسل عرضه کند و ایمان را از مُرداب گندیده و راکد افکار پوسیده و کتابهای پوسیده و قالب های پوسیده بیرون آورد و جاری سازد و سرزمین های حاصلخیز فردا را سیراب نماید و مزرعه های سرسبز در اندیشه ها و احساس ها برویاند.

اندیشه های فردا،ادبیان فردا و بینش روشنفکران فردای ما،دیگر بیزار از مذهب نخواهد بود.مذهب،از قبرستان به شهر،باز آمده است و از پیرامون ضریح های مطهر،به متن زندگی و از تَه بازار،به قلب دانشگاه،و از مجموعهء شعر و شعائر و دعا و ثنا و گریه و زاری و تکرار مکرّرات و اوراد و اذکار مبهمِ عادت شدهء بی ثمر،به صورت یک ایمان خودآگاه جوشان سازندهء به حرکت در آورنده ای که قدرت ایجاد می کند و نهضت و بیداری می دهد و ارزش می آفریند و نسلی نو و عصری نو می سازد.

بی شک،نهضت اجتماعی فردای ما،نهضتی نه ماتریالیستی خواهد بود و نه ناسیونالیستی.نهضتی خواهد بود بر پایهء اسلام بیدار و مترقی،و حزبی با ایدئولوژی تشیع علوی.

من که همیشه به ناچیزی خود اعتراف داشته ام و همیشه خود را غرقهء الطاف خداوند می دیده ام – هیچ گاه همچون امروز – نعمت خدا را اینچنین تمام نمی یافته ام و هیچ گاه همچون امروز یقین نداشته ام که موفقیت قطعی و وسیع اقدامات مان را در سطح زمان و فتح اندام فکری جامعه مان،ارادهء خداوند تضمین کرده است.

اسلام فردا،دیگر اسلام ملّاهای متحجر نخواهد بود؛اسلام قم و مشهد نیز تغییر خواهد کرد.طلّاب نشان داده اند که دیگر به آنچه که بر آنها دیکته می کنند،باور ندارند.نسل تحصیل کردهء جدید نیز نشان داد که علیرغم همهء کوشش هائی که سالهاست انجام می شود تا او را با مذهب بیگانه سازند و از اسلام و تشیع بیزار،دعوت اسلام ناب محمدی(ص) و تشیع علوی(ع) را عاشقانه پاسخ می گوید و همچون مُبَلِّغی مسئول و آگاه و مصمم به میدان آمده است.

اسلام فردا،دیگر اسلام ادعیه و اذکار تکراری و نامفهوم و مبهم نیست؛بلکه اسلام قرآن و نهج البلاغه است.تشیع فردا،تشیع شاه سلطان حسین صفوی نیست؛تشیع حسین(ع) است.مذهب فردا،دیگر مذهب جهل و جور و تعصب و عوام زدگی و کهنگی و تلقین و عادت و تکرار و گریه و ضعف و ذلت و زبونی نیست؛بلکه مذهب شعور و عدل و آگاهی و آزادی و نهضت و حرکت انقلابی و سازندگی و علم و تمدن و هنر و ادب و جامعه و مسئولیت و پیشرفت و نواندیشی و آینده گرائی و تسلط بر زمان و بر سرنوشت تاریخ است.

و اما من،به عنوان معلم یا نویسنده یا گوینده ای،احساس می کنم که خداوند،مسئولیت خطیری بر ما عرضه کرده است و گوئی فرمان های صریح او را می شنوم که می گوید:ناامید مشو،سست مشو،به زندگی بر مگرد،به راهی دیگر مرو،به خانه رو مکن،شغل را رها کن،زن و فرزند را رها کن،خود را از یاد ببر،و آنچه از عمر باقی است،در هر کجای دنیا،در هر شرایطی از اوضاع و در هر شکلی از کار،نثار این راه کن! 

ادامه دارد...