عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

شخصیت علی(ع) از زبان خودش:

و قد استبطأ اصحابه اذنه لهم فی القتال بصفّین :

سخنی از امام(ع) در موقعی که یارانش تصور کردند آنحضرت در صدور اجازهء جنگ به آنان در صفین درنگ می ورزد:

امّا قولکم:اکلّ ذلک کراهیّةالموت؟ فوالله ما ابالی دخلت الی الموت او خرج الموت الیّ:

اما این سخن شما که آیا این همه درنگ و کندی به خاطر این است که مرگ را ناخوش می دارم؟به خدا سوگند باکی ندارم که من به سراغ مرگ روم یا مرگ به سراغ من آید.

و امّا قولکم:شکّاً فی اهل الشّام،فوالله ما دفعت الحرب یوماً الّا و انا اطمع ان تلحق بی طائفة فتهتدی بی و تعشو الی ضوئی:

و اما اینکه می گوئید در پیکار با مردم شام دچار تردید شده ام،به خدا سوگند هیچ گاه جنگ را حتی یک روز به تاخیر نینداختم مگر به امید آنکه گروهی از ایشان به من بپیوندند و به وسیلهء من هدایت شوند و با چشمان کم سوی خود،روشنی مرا ببینند.

 و ذلک احبّ الیّ من ان اقتلها علی ضلالها و ان کانت تبوء بآثامها:

و این نزد من خوش تر است از اینکه آنان را در حال گمراهی شان بکشم،هرچند گناهش به گردن خود آنان است. (نقل از خطبهء 54 نهج البلاغه)

و قد علمتم موضعی من رسول الله-صلّی الله علیه و آله- بالقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة،وضعنی فی حجره و انا ولید،یضمّنی الی صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسّنی جسده و یشمّنی عرفه و کان یمضع الشّیی ثمّ یلقّمنیه و ما وجد لی کذبة فی قول و لا خطلة فی فعل:

شما جایگاه مرا نزد رسول الله- صلی الله علیه و آله- از نظر خویشاوندی نزدیک و منزلت ویژه،می دانید.زمانی که کودک بودم مرا در دامن خویش می نهاد و بر سینهء خود می چسباند و در بسترش در کنار خود می خوابانید و بدنش را به من می چسباند و بوی خوش خود را به مشام من میرساند،گاه چیزی را می جوید و سپس آن را در دهان من می گذاشت،او هرگز نه از من دروغی شنید و نه در رفتارم خطائی دید.

و لقد قرن الله به – صلّی الله علیه و آله –من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته،یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم،لیله و نهاره و لقد کنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امّه،یرفع لی فی کلّ یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به:

و از آن زمان که رسول خدا – صلی الله علیه و آله – از شیر گرفته شد،خداوند بزرگترین فرشتهء خود را همنشین او ساخت تا شب و روز او را در راه بزرگواری ها و خوی و خصلت های نیکوی جهان حرکت دهد و من چون بچهء شتر که پی مادرش رود در پی او می رفتم و او هر روز برای من از خوی های خود پرچمی برمی افراشت و مرا می فرمود که آن را سرمشق خود قرار دهم.

 و لقد کان یجاور فی کلّ سنة بحراء،فاراه و لا یراه غیری و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله –صلّی الله علیه و آله-و خدیجة و انا ثالثهما،اری نور الوحی و الرّسالة و اشمّ ریح النّبوّة:

هر سال در غار حرا زمانی چند خلوت می گزید و من او را می دیدم و کسی جز من نمیدید،در آن زمان اسلام را خانه ای نبود مگر خانهء رسول الله-صلّی الله علیه و آله – و خدیجه که من سومین ایشان بودم،نور وحی و رسالت را می دیدم و رایحهء نبوت را استشمام می کردم.

و لقد سمعت رنّة الشیطان حین نزل الوحی علیه-صلّی الله علیه و آله –فقلت یا رسول الله ما هذه الرنّة؟ فقال هذا الشیطان قد ایس من عبادته،انّک تسمع ما اسمع و تری ما اری،الّا انّک لست بنبیّ و لکنّ لوزیر و انّک لعلی خیر:

و آنگاه که بر پیامبر صلی الله علیه و آله وحی نازل شد من صدای نالهء شیطان را شنیدم،پرسیدم یا رسول الله! این چه صدائی بود؟ فرمود: این شیطان است،از اینکه او را بپرستند نومید شد،به راستی تو هم می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را که من می بینم،با این تفاوت که تو پیامبر نیستی،اما تو وزیر منی و تو در راه خیر هستی. (نقل از خطبه 234 نهج البلاغه)

فقمت بالامر حین فشلوا و تطلّعت حین تقبّعوا و مضیت بنور الله حین وقفوا و کنتاخفضهم صوتا و اعلاهم فوتا :

در آن زمان که مسلمانان سستی نمودند من به پا خاستم و آنگاه که سر در لاک خود فرو برده بودند سر بر افراشتم و در آن هنگام که زبان در کام کشیده بودند زبان گشودم و آن هنگام که در راه ماندند در پرتو نور خداوند پیش رفتم،در آن حال صدایم ازهمه پایین تر بود و حال آنکه از همگان پیشی جسته بودم

فطرت بعنانها واستبددت برهانها،کالجبل لا تحرّکه القواصف و لا تزیله العواصف :

پس زمام فضائل را به دست گرفته به پیش تاختم و در این مسابقه جایزه را به تنهایی از همگان بردم،مانند کوه که بادهای شکننده آن را نتواند جنباند و طوفان ها از جایشبر نتوانند کند.

لم یکن لاحد فیّ مهمز و لا لقائل فیّ مغمز :

هیچ کس بر من عیبی نتوانست گرفت و هیچ گوینده ای نتوانسته از من بد گوید.

الذّلیل عندی عزیز حتّی آخذ الحقّ له و القویّ عندی ضعیف حتّی آخذ الحقّ منه.رضینا عن الله قضاءه و سلّمنا لله امره :

انسان خوار و ستمدیده در نزد من عزیز و ارجمند است تا آنگاه که حق او را بستانم و انسان نیرومند و زورگو در نزد من ناتوان است تا حق را از او بگیرم (و به صاحبش برگردانم).به قضای الهی خشنودیم و تسلیم فرمان اوییم.

اترانی اکذب علی رسول الله-صلّی الله علیه و آله-؟ والله لانا اوّل من صدّقه فلا اکون اوّل من کذب علیه:

پندارید که من بر رسول خدا (ص) دروغ می بندم؟به خدا سوگند من نخستین کسی بودم که او را تصدیق کرد،پس چگونه نخستین کسی باشم که بر او دروغ می بندد؟(نقل از خطبه 37 نهج البلاغه)

سیمای اهل بیت (ع) در نهج البلاغه:

... هُم موضع سره : آنان [اهل بیت]جایگاه راز او [پیامبر(ص)] هستند.

 و لجأ امره : و پناهگاه امر او.

 وعیة علمه: و مخزن دانش او.

 و موئل حکمه : و مرجع حکمت های او.

 و کهوف کتبه : و غارهای کتاب های او.

 و جبال دینه : و کوه های دین او.

 بهم اقام انحناء ظهره: به واسطهء آنان خمیدگی پشتش را راست گردانید.

 و اذهب ارتعاد فرائصه: و لرزش اندام هایش را آرامش داد.

 (نقل از خطبهء دوم نهج البلاغه)

لا یقاس بآل محمد- صلی الله علیه و آله - من هذه الامة احد : هیچ فردی از این امت با خاندان محمد(ص)قیاس نشود،

و لا یسوّی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا :و کسانی که همواره مرهون نعمت های ایشانند با ایشان برابر نیستند.

هم اساس الدین : آنان پایهء دین،

و عماد الیقین : و ستون یقین هستند.

الیهم یفییءالغالی : تند رونده به سوی ایشان برمی گردد،

و بهم یلحق التالی : و واپس مانده به آنان می پیوندد،

و لهم خصائص حقّ الولایة : و‌‌یژگی های حق ولایت در ایشان است.

و فیهم وصیّة والوراثة : و ایشان وصی و وارث(پیامبر) هستند.

الان اذ رجع الحقّ الی اهله : اکنون حق به اهلش برگشته،

و نُقل الی مُنتقله : و به جائی که از آن خارج شده بود،منتقل شده است.

(نقل از خطبهء دوم نهج البلاغه)

بنا اهتدیتم فی الظلماء : شما به وسیلهء ما در تاریکی راه را یافتید،

و تسنّمتم العلیاء : و بر بلندی فراز آمدید،

وبنا انفجرتم عن الاسرار : و به واسطهء ما از تیرگی شب به روشنائی روز رسیدید.

الا ان مثل آل محمد - صلی الله علیه و آله -کمثل نجوم السماء : بدانید که خاندان محمد(ص)چونان ستارگان آسمانند،

اذا خوی نجم طلع النجم : هرگاه ستاره ای غروب کند ستاره ای دیگر بردمد،

 فکانّکم قد تکاملت من الله فیکم الصنائع : گوئی نعمتهای خداوند در میان شما کامل گشته،

و اراکم ما کنتم تاملون : و آنچه را که آرزو می کردید برآورده است.

(نقل از خطبهء 4 و 99 نهج البلاغه)

هُم عیش العلم : آنها مایهء حیات علم و معرفت،

و موت الجهل : و مرگ جهل و نادانی اند،

یخبرکم حلمهم عن علمهم : بردباری آنان شما را از دانائی شان خبر می دهد،

و ظاهرهم عن باطنهم : و بیرون شان از درون شان،

و صمتهم عن حکم منطقهم : و خاموشی شان از گفتارهای حکیمانه شان.

لا یخافون الحقّ و لا یختلفون فیه : نه با حق مخالفت کنند و نه در آن اختلاف  ورزند،

هُم دعائم الاسلام : ستون های اسلامند،

و ولائج الاعتصام : و پناهگاه های آن،

بهم عاد الحقّ فی نصابه : به واسطهء ایشان حق به جایگاه نخست خود بازگشت،

و انزاح الباطل عن مقامه : و باطل از جایش دور رانده،

و انقطع لسانه عن منبته : و زبانش از بن بریده شد.

عقلوا الدین عقل وعایة و رعایة : دین را شناختند شناختی توأم با دانائی و عمل،

لا عقل سماع و روایة : نه شناختی که منحصر به شنیدن و بازگو کردن برای دیگران باشد،

فانّ رواة العلم کثیر و رعاته قلیل : چه راویان علم بسیارند و پاسداران و عمل کنندگان به آن اندک.

( نقل از خطبهء 239 نهج البلاغه)