عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

سیمای قرآن (قسمت دوّم):

گفتند:قرآن را از ریشهء «قَرَءَ» مگیرید،از «قَرَنَ» بگیرید و نتیجه اش اینکه«کتابِ خواندن» نیست،کتابِ «همراه داشتن» و «به خود چسباندن»است!!!گفتند:اسراری را که فقط در نقطهء زیر «ب» در بسم الله نهفته است،اگر کسی بخواهد تفسیر کند،یک عمر کفاف نمی دهد!!!

گفتند:قرآن هفتاد«بطن» دارد و هر بطن آن باز هفتاد بطن و همین طور!این درست است؛امّا این را طوری معنی کردند که یعنی نباید نزدیکش رفت،یعنی هرکس قرآن را گشود و خواند و در آن اندیشید و از آن چیزی فهمید،محکوم شود و هرچه از آن فهمیده،مطرود و مشکوک اعلام شود.گفتند:معنی واقعی قرآن نزد ائمّه(س) است،در کتاب مخصوصی است که مخفی است و هیچ کس از آن خبر ندارد و آن در خانوادهء پیغمبر(ص)بود و بعد پنهانی،دست به دست میان ائمّه گشته و بالأخره در دست امام غایب است.از این خبر – که درست هم هست و به این معنی است که آنها بهتر از دیگران این کتاب را فهمیده اند و این طبیعی و منطقی است – چنین نتیجه گرفتند که قرآن یک کتاب معمّائی و اسرارآمیز و برای بشر،غیر قابل فهم است!!!

گفتند:هرکس قرآن را با عقل خودش تفسیر کند،در جایگاهی از آتش قرار خواهد گرفت؛درحالیکه سخن پیامبر(ص):

«مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار»

 است،یعنی  هرکس با «نظر خودش»،«رأی خودش»،قرآن را تفسیر کند...؛و این سخنی بسیار علمی و منطقی است و اصل تحقیق است که محقّق در جست و جوی حقیقت،باید ذهنش را از نظریّات شخصی و عقاید قبلی و به اصطلاح دانشمندان اروپائی،از«پیش داوری» خالی کند تا وقتی متنی را تفسیر می کند،معنی حقیقی آن را بتواند دریابد،نه اینکه هر کلمه ای و تعبیری را با رأی قبلی خود به زور تطبیق دهد و با سلیقه و عقیدهء خاصّ خود،آن را توجیه و تأویل نماید.می بینیم چه طور هوشیارانه،«رأی» را «عقل» معنی کردند و چون خواندن و فهمیدن و عمل کردن به هر سخنی و کتابی جز با«عقل» امکان ندارد،مردم از ترس اینکه در جایگاهی از آتش قرار نگیرند،از خواندن و فهمیدن و عمل کردن به قرآن ترساندند و بعد خودشان در حالی که «تفسیر به عقل» را تحریم کردند،بر خلاف همین حدیث،قرآن را سراسر به «رأی خود» تحریف و توجیه و تأویل کردند و به صورت کتابی معرّفی کردند که همه اش در تعریف و تمجید،و یا فحش و بدگوئی نسبت به چند نفر از اشخاص پیرامون پیامبر(ص) است و آن همچون از آنها می ترسد،همه اش به گوشه و کنایه و غیر مستقیم است،به طوری که خود آنها هم متوجّه نمی شده اند!حتّی بعضی حرفهای بدتری گفتند:اصلاً قرآن حقیقی در دست امام زمان(عج) است و هر وقت ظهور فرمایند،آن را با خود خواهند آورد و قرآن فعلی،قرآن اصلی نیست،تحریف شده است،بعضی آیات را از آن برداشته اند!!!...

در حالیکه خداوند در خود قرآن،صریحاً وعده می فرماید:

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ: بى‏ تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کرده‏ ایم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود.(حجر-9)

 این فکر را که برای همیشه نابودی اسلام  و مرگ مسلمین را تضمین می کند،شایع کنند و حتّی موفّق شدند آن را در ذهن چند تن از علمای بزرگ هم بیندازند و در کتابهای مشهور و مهمّ و رایج هم منعکس کردند و حتّی گروه هائی را هم به این فاجعه معتقد ساختند،ولی خوشبختانه علمای بزرگ ما در اینجا کوتاهی نکردند و یک کلام،همگی این توطئهء ریشه دار را ریشه کن ساختند.

ادامه دارد...

سیمای قرآن (قسمت اوّل):

کدام قرآن؟قرآن به عنوان شیء متبرّکی در دست جهل و انسانهای جاهل؟قرآن به عنوان پرچمی بر سرنیزه های جنایت؟یا قرآن به عنوان کتابی که قبایل وحشی و پراکندهء عرب در صحرائی را در کمتر از یک ربع قرن،تعیین کنندهء سرنوشت جهان و کوبندهء قدرتهای عالمگیر می سازد و در کمتر از یک قرن،فرهنگی نو و انقلابی در تمدّن بشری می آفریند؟

قرآن کتابی است که با نام «خدا» آغاز می شود و با نام «مردم» پایان می یابد!

کتابی آسمانی است؛امّا- برخلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند- بیشتر توجّهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزّت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد!

کتابی است که نام بیش از هفتاد سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از سی سوره اش از پدیده های مادّی و تنها دو سوره اش از عبادات! آنهم حجّ و نماز.

کتابی که حاملش یک اُمّی است که به تعبیر خود قرآن،نه کتاب می دانسته و نه ایمان می شناخته و نوشتن و خواندن نمی توانسته و آنگاه به مُرَکّب سوگند می خورد و به قلم و به نوشته [ن وَالْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ: نون سوگند به قلم و آنچه مى‏نویسند(بسیاری از مفسّران،«ن» را نام ماهی ای می دانسته اند که در قدیم از آن مُرَکّب می ساخته اند)]؛ کتابی است که شمارهء آیات جهادش با آیات عبادتش قابل مقایسه نیست،کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم! تعلیم انسان با«قلم»،آن هم در جامعه ای بدوی و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست!

این کتاب را از روزی که به«حیلهء دشمن» و به «جهل دوست»،«لایش» را بستند،«لایه»اش مصرف پیدا کرد و وقتی «متنش» متروک شد،«جلدش» رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را - که «خواندنی» نام دارد - دیگر نخواندند،برای تقدیس و تبرّک و اسباب کشی به کار رفت؛از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند،وسیلهء شفای امراض جسمی چون کمردرد و باد شانه...شد و چون در بیداری رهایش کردند،بالای سر گذاشتند و بالأخره اینکه می بینی اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار ارواح درگذشتگانش می کنند و ندایش از قبرستانهای ما به گوش می رسد،از آن است که نمی دانی برادر و خواهر روشنفکر من!

نمی دانی که چه کوشش ها کردند تا آن را از میان زنده ها دور کنند و اثرش را از زندگی قطع کنند و ندایش را،هم در صحنه های «جهاد» خاموش کنند و هم در حوزه های «اجتهاد»!

ادامه دارد...