عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(16)

اگر کسی نداند که حتّی ثمرهء شهادتها و انقلابهای راه عدالت و آزادی و حقّ پرستی،در تاریخ،دستمایه های گرانبهائی برای ظلم و استبداد و دروغ شده است،از تاریخ هیچ نمی داند.

در عین حال،هر کس به عمق پلیدی و پلیدسازی نظام مالکیّت انحصاری،که حقّ کشی و بردگی و جنگ و نفرت را جانشین برادری و صداقت می نماید،به درستی پی برده است،اذعان خواهد کرد که اگر هنوز انسان وجود دارد و انسانیّت،معنای خویش را از یاد نبرده است و انسان هنوز از ارزشهای متعالی خویش سخن می گوید،اینها همه مرهون «پرستش» هستند:پرستش ارزشهائی که در طول تاریخ ظلم،نفی می شده اند و به تباهی می رفته اند.امّا انسان،آنها را در خدای بزرگی که مظهر جلال«ارزشهای مطلق» است همواره میشناخته و می پرستیده است.

در اعتقاد به خدا،انسانی ماوراء طبقاتی-تاریخی،از آفت نظام های تباه کنندهء ارزشهای اخلاقی سالم مانده و علیرغم تاریخی که به کشتن انسان و بیگانگی و مسخ انسان مشغول بوده است،زنده و گرم و زیبا و پاک،صیانت شده و مورد ستایش و پرستش قرار گرفته است.

بدین گونه است که مذهب،نقشی متضادّ را در سرگذشت انسان داشته است.از سوئی نقش ضدّ تکاملی در دست قدرتهای ضدّ انسانی که بر همه چیز مسلّط بوده اند و از سوئی دیگر،نقشی تکاملی که «روح» را در ورای حکومت این قدرتها،با پرستش معبودی به نام مظهر جمال و جلال و طهارت و قدّوسیّت و بینائی و اراده و علم و خلّاقیّت و ابدیّت و جود و مهر و زیبائی و عشق و حقّ و عدل،به سوی مطلق،کمال و عُلُوّ می کشانده است.

یکی از راه های درست و علمی تحقیق برای دست یافتن به سرچشمهء نخستین احساس مذهبی در انسان،بررسی نام هائی است که در مذاهب،فرهنگ ها و اساطیر ملّت ها و اقوام گوناگون در تاریخ وجود دارد.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(15)

اگر از روی نقش تاریخی مذهب(واقعیّت)،بخواهیم حکمی دربارهء حقیقت مذهب استنباط کنیم،کلیسای پاپ را که وارث امپریالیسم رومی است،و خلافت عرب را که وارث کسرویّت ساسانی و قیصریّت بیزانسی است،ادامهء طبیعی و حقیقی قیام مسیح(ع) و انقلاب محمّد(ص)شمرده ایم و پاپ را که همان سزار است و خلیفه را که همان سلطان،با محمّد(ص) و مسیح(ع) مترادف دیده ایم و چهرهء صادق ترین فرزندان این انقلاب را که به محاق شهادت رفتند و رسالت اصیل ترین قیام هائی را که قربانی ستم این جبّاران شدند،نشناخته ایم و در این صورت،روشنفکر مترقّی و فیلسوف تاریخ و صاحب بینش علمی دیالکتیکی،در ردیف ساده لوح ترین عوام مذهبی ای قرار می گیرد که با افسون تبلیغات عُمّال خلیفه،منگ شده و علی ها و ابوذر ها و حسین ها را«خارجی» می شمارند و عثمان ها و عبدالرّحمن ها و معاویه ها و یزید ها را وارثان حقیقی انقلاب توحید!

آری،مذهب،توده ها را تخدیر کرد؛امّا پیش از آن،علی و ابوذر و حسین و حجر و همهء انقلابیّون راستین خاندان محمّد(ص) را کشت.پس از کدام مذهب،کی؟ و در چه مرحلهء تاریخی سخن می گوئیم؟چنین تضادّی را،که از قاتل تا مقتول و از ظالم تا مظلوم فرق می کند،نادیده گرفتن و احساس نکردن،از بینش علمی به دور است.

یک فیلسوف مجرّد اندیش،یک عالم وقایع شناس و حادثه نگار تاریخ و یک دانشمند جزئی نگر و مطلق بین و متخصّص آری،امّا یک روشنفکر جامعه شناس که دیدی دیالکتیک دارد و روان تاریخ را و حاکمیّت اقتصاد را و دامنهء مالکیّت فردی را و آثار همه جا گیر تضادّ طبقاتی را می فهمد،حقّ ندارد که «فاجعهء تاریخ» و «ویرانگری نظام طبقاتی» را دست کم گیرد.

مگر این تنها مذهب بوده است که در خدمت قدرتهای جابر و طبقات حاکم بوده است؟شعر؟هنر؟ادبیّات؟فلسفه؟اخلاق؟و حتّی علم و صنعت مگر در انحصار چه قطب هائی بوده اند و به چه ارباب هائی خدمت می کرده اند؟نقش اجتماعی و جهت گیری تاریخی یک امر،مسئله ای است و خاستگاه آن و حقیقت جوهری آن،مسئله ای دیگر.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(14)

و با نفی تمامی ارزشهای انسانی در خویش،آنها را برای خدایش اثبات می کند و این است که به چشم می بینیم،انسانهای فقیر،خدائی غنی دارند و هرچه این انسان فقیر تر،خدایش غنی تر و هرچه او ضعیف تر،این قوی تر...

در اسلام،طاعت که ظاهراً متّهم ترین اصل مذهبی در نفی اصالت انسان و محکومیّت ارادهء انسانی در قبال خدا است،بزرگترین عامل رشد وجودی انسان زمینی است در مسیر تکامل ذاتی او به سوی قدرت،آگاهی و خلّاقیّت و حاکمیّت مطلق بر طبیعت و بر سرشت و سرنوشت خویش،یعنی خدا گونه شدن:عبدی اطعنی حتّی اجعلک مثلی.

چگونه طاعت،انسان را به سوی قدرت رهنمون می شود؟علم،پاسخ این سؤال را به روشنی داده است.مگر نه انسان امروز،قدرت و حاکمیّت خویش را بر طبیعت،مرهون طاعت خویش از قوانین علمی است؟کدام اراده ای می تواند بر عوامل مادّی و قوانین جبری فیزیک و جامعه،حاکمیّت بخشد و دلخواه خویش را بر جبر محیط،مسلّط کند و از زندان جبر مادّی برهد؟ جز اراده ای که نسبت به طبیعت و تاریخ،آگاه تر است و در برابر قوانین جبری مطیع تر؟ «طاعت آگاهانه» است که انسان امروز را از صورت «ساختهء محیط» به «سازندهء محیط» تحوّل می بخشد و این عالیترین جهت تکاملی انسان است.

تمامی اتّهاماتی که روشنفکران و دانشمندان ضدّ مذهبی به روح مذهبی و عقیدهء خداپرستی وارد آورده اند،با همهء اختلافها و تضادّهائی که باهم دارند،درست است:امّا،اینان همه،«واقعیّت» را ملاک قضاوت خویش گرفته اند و جست و جو برای دست یافتن به «حقیقت» دین را رها کرده اند.در حالیکه بینش علمی ایجاب می کند که عوامل تاریخی و اجتماعی را که موجب تغییر و تحوّل و گاه مسخ و حتّی قلب ماهیّت یک امر میشوند در نظر بگیریم و نقش اجتماعی یا حتّی تاریخی یک امر را در  صورت واقعیّت موجود آن،تعمیم ندهیم و آن را ملاک قضاوتی کلّی و مطلق دربارهء آن امر نگیریم و این،اصلی است که بینش دیالکتیکی،بیش از بینش منطقی،که به کلّیّات مجرّد و مطلق و لایتغیّر وابسته است،باید بدان پای بند باشد.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(13)

با چنین تلقّی ای از خداپرستی است که عمق و دامنهء معنای اصطلاحات متداولی که متأسّفانه در بین ما به ابتذال کشیده شده اند،آشکار می شود:

عبادت: به معنی سرسپردگی انسان عابد به این ارزشهاست.ورزشی است در خودسازی،تا وجود سست و ناهموار و پرتردید و تضادّ و تزلزل آدمی،مسیر هموار و استواری گردد و راه رسیدن به خدا،نرم و هموار و سبک سیر شود.

توسّل به خدا: تلاش انسانی است غرقه در طوفان حادثه ها،بدآموزی ها،آفت ها،و عبور از پرتگاه های جهنّمی در منجلاب زندگی مادّی،که همواره انسان بودن انسان را به مسخ و ابتذال و سقوط تهدید می کند.توسّل،چاره جوئی این انسان در خطر است،چنگ زدن این غریق به «عروة الوثقی» ای است در این دنیائی که انسان تعالی جوی و خدائی سرشت را به پستی و زبونی میخواند.توسّل،خدا را که مظهر همهء ارزشهای متعالی و مقدّس است،وسیله گرفتن است.

تقرّب:کوشش انسانی است برای هرچه بیشتر نزدیک شدن به این ارزشهای برتر و کمال های قدسی،علیرغم لشکر انبوهی از نیروهای ابلیسی که او را به دوردست ها عقب می رانند.

خداپرستی: نه به معنای به زبونی و ذلّت و نفی اصالت انسان افتادن در قبال جلال و جبروت جابرانهء خدای مستبدّ عالم ؛بلکه پرستش ارزشهای انسانی و در نتیجه،خدائی شدن و به خدا نزدیک تر شدن انسان است.

بیگانه شدن انسان با خویش در برابر خدا،یعنی اینکه انسان به نام دین، گرفتار تخدیری شود  که به قیمت نامعقول بودن جهان و غیر علمی بودن طبیعت و بی حساب و کتاب بودن زندگی،به وجود خدا قائل باشد.خدائی که به راستی مخلوق ذهن آشفتهء انسانی است که با خود بیگانه شده و در ازای از دست دادن ایمان به خویش،به خدا ایمان پیدا کرده و تمامی ارزشها و توانائی هائی را که در «خودِ انسانی»خویش هست و وی که با خود بیگانه شده و در نتیجه،از آن همه غافل،آنها را در موجودی موهوم که انعکاس بیرونی درون خویش است تقدیس می کند و می پرستد.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(12)

دوّم از دیدگاه انسانی،خدا مجموعه ای از تمامی ارزشهای متعالی مطلق است.ارزشها(بر خلاف سودها)مقدّسات انسانی و فضیلت های اخلاقی و ماورائی است که انسان،فارغ از اندیشهء سود و زیان،در قبال آنها سر تکریم و تقدیس فرود می آورد.

مجموعهء این ارزشها،اخلاق را می سازد که ارزشهای جاوید و مطلق است:ارزشهائی مافوق طبقاتی،ماوراء ملّی و فراتر از محدودهء تاریخی و اجتماعی.

آنچه به نام نسبیّت اخلاق مطرح است،اخلاق اجتماعی است که دستخوش تغییر و تبدیل است،زیرا زادهء نظام اجتماعی و ساختهء تحوّل تاریخی است و بر حسب طبقه،شکل تولید و روابط جمعی و اشکال اجتماعی فرق می کند.امّا اخلاق انسانی،ارزشهائی هستند که از فطرت نوعی انسان سرچشمه می گیرند و درجهء تکامل نوعی انسان،بر حسب درجهء رشد این ارزشهای متعالی ارزیابی می شود و تکامل وجودی نوع انسان در طول تاریخ،در جهت تقویت این ارزشها حرکت می کند.اصولا انسان،تنها موجودی است که خالق ارزش است.

خداوند،مجموعهء ارزش هاست.ارزشهای مشترک میان انسان و خدا.با این تفاوت که این ارزشها در انسان،نسبی است و در حال تکامل؛امّا در خداوند،مطلق و مجرّد.

پس خداپرستی،پرستش آگاهانهء این ارزش های متعالی است و طرح مکرّر آنها،اندیشیدن مداوم به آنها و تأمّل ناگسستنی دربارهء آنها و در حقیقت،خداپرستی،نوعی آموزش و پرورش انسان است با این ارزشهای خدائی که تکامل انسان،بسته به تقرّب وی به آنهاست.

با چنین تلقّی ای از خداپرستی است که عمق و دامنهء معنای اصطلاحات متداولی که متأسّفانه در بین ما به ابتذال کشیده شده اند،آشکار می شود:

ادامه دارد...