عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(2)

امّا وقتی که اسلام می خواهد از پوستهء جامد و سنّتی قرون وسطائی اش بیرون بیاید،و از رابطهء فردی اش و از محدودهء اخلاقی و روانی و شخصی و درونی اش خارج شود و به صورت یک موج،یک دعوت،یک رسالت مسئولیّت،و به صورت یک عاملِ ساختن انسان و جذب نسل جدید درآید،و در وسط زمین و زمان طرح شود،خطرناک میگردد.

امّت وسط [بقره-43]یعنی گروهی که در وسط معرکهء زمان مطرح است.در متن جامعه و صحنهء درگیری های فکری و اجتماعی و عرصهء نیروها و جناحها مطرح است،از گوشهء محرابش،مدرسه اش و حجره اش به کوچه و خیابان آمده،در متن اندیشه ها،توی وجدان زمان و در صحنهء درگیری ها حضور پیدا کرده و دشمن و دوست را می شناسد.پس به همان اندازه هم آسیب پذیر تر و به همان اندازه هم دچار خطر می شود.

اسلام،الآن در دو جبهه در معرض خطر قرار گرفته است:یکی جبههء قدرتهای ضدّ انسانی و دیگری جبههء ایدئولوژی هائی که به انسان و به نجات و آزادی انسان تکیه می کنند و شعار می دهند و خود را به عنوان دعوت و انگیزه و حرکت در برابر استعمار و قدرت های ضدّ انسانی جهان معرّفی می کنند.

جوانی که تمام سلاحش آگاهی خودش است و تمام مایهء ماندنش،احساس مسئولیّت فردی اش،و در تمام دنیا،نه تنها دشمن و نه تنها رقیب،بلکه همفکر ظاهری اش  و همدینش و هم ملّتش و هم ملیّتش هم او را درک نمی کند و نمی فهمد و تنهایش می گذارد و حتّی از پشت به وی خنجر می زند.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(1)

نمونه ها و الگوها با زندگی خودشان و نیز وجود و بودن شان،مسیر درست را نشان می دهند و ارزش این کار نیز برای عقیده،از هزار کتاب و هزار سخنرانی و ...بیشتر است.ما نقش نمونه سازی را پیش از همهء فرقه های مذهبی دیگر،در تشیّع می شناسیم.تکیه ای که به امام و امامت می کنیم،بر اساس همین اعتقادمان است.

امید دیگری هم که هست این است که اسلام،جوهر و قدرت و استعداد انسان سازی و ساختن انسان ایده آل خود را حتّی در بدترین شرایط و بدترین جوّی که الآن حاکم بر انسان می باشد،همچنان حفظ کرده است.جالب تر و زیباتر از ایجاد افراد نمونه،ایجاد بیت نمونه است...این نه تنها یک موفّقیّت بزرگ انسانی  به حساب می آید،یک مسئولیّت بزرگ اجتماعی هم به همراه دارد...

آدمهائی که همیشه با کتاب و فکر و ... تماسّ دارند،در معرض این خطرند که کم کم  از واقعیّت های نسلشان و زمانشان و جامعه شان دور بشوند،بریده شوند،ذهنی بشوند و فقط با کلمات و خیالات کتابهایشان آمیزش داشته باشند و بعد،اندک اندک زبان شان،احساس شان،دردهایشان،بینش شان،از آنچه در پیرامون و محیط شان میگذرد،فاصله بگیرد.

اسلام مثل هر عقیدهء دیگر،تا وقتی در پوستهء جامد مؤروثی و بی مسئولیّت فردی اش مطرح است،تا وقتی که در رابطهء بین فرد و خدا و بین زندگی فردی و آخرت مطرح است،از جهت آنکه به صورت یک نیرو نیست و چون به صورت یک قدرت در زمان،مطرح نمی شود،دشمن ندارد،جلویش باز است و کسی به حسابش نمی رسد.درست مثل کشوری که نفت ندارد،طلا هم ندارد و کائوچو هم ندارد و بنابراین خیالش از شرّ استعمار راحت است.

این نوع اسلام،برای قدرتها ضرری ندارد و حتّی برای سرگرم کردن تودهء مردم به کار می آید و این برای هر قدرتی که روی کار باشد،مفید است.

ادامه دارد...

وظایف ما در مورد اسلام:(12)

شهادت،آشکار کردن حقایقی است که پنهان می کنند و پوشیده و انکار.و شهید با مرگ خویش،پردهء این فریب را بر چهرهء دُژخیم میدرد که:

شهادت دعوتی است به همهء نسلها در همهء عصرها که اگر می توانی بمیران:یعنی جهاد،و اگر نمی توانی بمیر:یعنی شهادت.

شهید با مرگ خویش،رسالتی را انجام می دهد که مجاهد با میراندن دشمن.پس شهادت،رسالت حقّ پرستان در عصر نتوانستن هاست.

از خون حسین(ع)،افیون و تریاکی ساخته اند و از مفهوم صبر نیز هروئین،قرص خواب و واکسن مرگ و داروی بیهوشی،تا راه تجاوز و چپاول و جنایت،پیش پای تاتارهای غارتگر و ویرانگر و آدم کش هموار گردد و خانه برای ورود دزد ها امن و آرام باشد و نمرودها در خدائی کردن و قارون ها در غارت کردن،خیالشان راحت باشد و مطمئنّ،که از هیچکس صدائی بر نمی خیزد و کسی لب به اعتراض نمی گشاید...

تو می توانی «هرگونه بودن» را که بخواهی،باشی و انتخاب کنی؛امّا آزادی انتخاب تو در چارچوب و محدودهء «انسان بودن» محصور است.با هر انتخابی،باید انسان بودن نیز همراه باشد؛وگرنه دیگر سخن گفتن از آزادی و انتخاب،بی معنی است،زیرا که این کلمات،ویژهء خداس و انسان،و دیگر هیچ کس،هیچ چیز.انسان بودن یعنی چه؟انسان موجودی است که آگاهی دارد(به خود و جهان)و می آفریند(خود را و جهان را)و تعصّب می ورزد و می پرستد و انتظار می کشد و همیشه جویای مطلق است.

امام زین العابدین،فرزند حسین (علیهماالسلام)و وارث شهادت،مردی بود که از نعمت «خوب مردن» نیز در زندگی محروم بود.این هم درد کوچکی نیست که مردی مشتاق مرگ خوب،مردن در راه آرمان و ایمانش باشد؛اما لجن مالَش کنند و آرمان و ایمان او و دهانش را ببندند تا فریادی برنیاورد.چه خفقان طاقت فرسائی است!

برای ما آنچه مهمّ است،انجام وظیفهء انسانی و تعقیب راه خدائی است.اگر پیروز شدیم دعا می کنیم که از ستم و حقّ کشی و غرور در امان بمانیم.اگر هم شکست خوردیم،از تبهکاری و ذلّت مصون باشیم و شهادت ارزانی مان باد!

... پایان ...

وظایف ما در مورد اسلام:(11)

مسئلهء مسئولیّت و رسالت برای امّت وسط،مسئله ای وجودی است که فلسفهء حیات و جهت عمر و تمام هستن وی را حکایت می کند و همهء لحظه های شب و روز زندگی و خور و خواب و کار و فراغت و اندیشه و احساس و حتّی هر پلک زدن و هر نبض کوفتن وی را پر می سازد و برای او،کار اجتماعی از کار شغلی،زندگی خصوصی از زندگی فکری و سیاسی ،و مشغولیّت اقتصادی از مسئولیّت اعتقادی قابل تفکیک نیست و بدین گونه است که می توان فهمید که چگونه در فرهنگ اسلامی،هر کاری،حتّی«خواب مؤمن»،عبادت تلقّی می شود.

اسلام،در شرایط فعلی که سایر مکاتب مدّعی،مانند لیبرالیسم و کمونیسم و مارکسیسم و ... به بن بست رسیده اند،بعثت مجدّد خود را پس از یک دوران طولانی رکود،آغاز کرده است.در چنین شرایطی،یک گام برداشتن،یک فریاد برآوردن،یک دینار خرج کردن و حتّی یک کلمه گفتن،همچون صدائی در کوهستان،انعکاسی ده ها و صد ها و هزار ها برابر دارد و طنین آن تا انتهای تاریخ،دامن می کشد...

مهم ترین رویداد و درخشان ترین موقعیّتی که در سالهای اخیر اتّفاق افتاده است،تبدیل اسلام از صورت یک«فرهنگ»به یک«ایدئولوژی»در میان روشنفکران،و از «سنّت های جزمی مؤروثی» به «خودآگاهی مسئولیّت زای انتخابی» در وجدان مردم می باشد.

در مذهب ما،هر جوانی در همان روزی که به سنّ تکلیف می رسد و اعتقاد به توحید و نبوّت و معاد و نیز اقامهء نماز و ...بر او واجب می شود، دقیقا از همان روز،امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و تولّا و تبرّا نیز برایش وظیفه میشود.به تعبیر مولی علی(ع):از ایمان به عمل استدلال می شود و از عمل یه ایمان.

نیاز به گفتن ندارد که اسلام،جز من و تو و امثال من و تو هیچکس را ندارد.ما باید خودمان برای خودمان کاری بکنیم،دوائی برای دردمان،قوّتی برای گرسنگی مان!مشخّص است که چه رسالت سنگینی بر دوش های ناتوان مان نهاده اند؟واقعیّت نه این است که:کاری بکنیم تا بمانیم،بلکه برعکس،بمانیم تا کاری بکنیم!

ادامه دارد...

وظایف ما در مورد اسلام:(10)

مسئولیّت اصلی و اصیل ما تنها یک چیز است و آن در یک کلمه: «تجدید بنای مکتبی و مسلکیِ اسلام با بینشی شیعی و بر اساس کتاب،سنّت،علم و زمان».آنچه نسل جوان و بصیر ما را آسیب پذیر کرده است،یکی نداشتن ایمان و ایدئولوژی،و دیگری تسخیر شدن به وسیلهء ایمان و ایدئولوژی دیگران است.در آن صورت،جوان ما یک طعمهء راحت الحلقوم در کام امپریالیسم و استعمار معنوی و فرهنگی و اخلاقی می شود و یک مقلّد مهوّع میمون واری که هر سازی کوک کنند،می رقصد و «من تشبّه بقوم فهو منهم»! یعنی هرکس خودش را به قومی شبیه کند،پس یکی از آنها خواهد بود.

آنچه برای ما اساس و آرمان است،ایمان و ارزش است،یعنی آنچه به آدمی جهت می دهد و به زندگی معنا می بخشد و می آموزد که:«بودن» چرا؟ و «زیستن» چگونه؟

این زمزمه که:

«دیگر عصر ایدئولوژی گذشته و اکنون دوران،دوران برتری تکنولوژی است»،توطئهء خطرناک قدرتمندان چپ و راستی است که از ایمان هراس دارند و می کوشند تا خیانت های خویش را به مبانی اعتقادی و ارزشهای انسانی،توجیه کنند و برای این کار،هر دو قطب شرق و غرب،بر اصل «پیشرفت و توسعه»،تکیه ای آرمانی می کنند.پیشرفت و توسعه،این نقاب فریبنده ای که امروز در پس آن،جنایتهای هولناکی صورت می گیرد و عزیزترین ارزشهای قدسی انسان پایمال می شود.

آنچه برای ما آموزنده و سخت شورانگیز و در عین حال،متن اصلی اسلام و رسالت آن است،تغییر انقلابی ارزشها و آدمها و رابطه ها و خلق روح های بزرگ و دیگرگونه و بینشهای تازه و جهت گیری و مسئولیّت و درد و راه و آرمان و اساسا فهم نوین جهان و انسان و زندگی و تاریخ است که در آن نیم قرن نخستین و به ویژه در ربع قرن اوّلیّهء بعثت پدید آمد و حاکی از خلق انسانی تازه و نژادی تازه و برپا ایستادن انسانی با روح و بینش و ارزشهای تازه بود.

اسلام،لیاقت استثنائی و شگفتی در صحنهء پیکار فکری و جدل دارد و نشان داده است که هرگاه مورد حمایت قدرت ها قرار گرفته،به انحطاط رفته و مُرده؛و هرگاه مورد حمله واقع شده،جان گرفته و حالت تهاجم پیدا کرده.

ادامه دارد...