عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

فرهنگ شیعه (110):

مسئولیت روشنفکر این است که از کافه های اشرافی روشنفکرانهء!بالای شهر،که قهوهء پنجاه هزار تومانی می خورد و راجع به کشورهای عقب مانده سخن می گوید،فرود بیاید و دریابد که توده چه می کشد،زبانش چیست،چه مذهبی دارد،چگونه سرگرم می شود و چه مسئولیت های دروغین - یا راستین - احساس می کند.و بفهمد که در قلب این جامعه،چه ذخائری از فرهنگ - مثل ذخائری از نفت و الماس و مس... - وجود دارد که روشنفکر باید استخراج و تصفیه کند و حرکت و تکامل و بیداری و خلاقیت و سازندگی را به جامعه ببخشد.

و مسئولیت عالم مذهبی،ایجاد یک انقلاب شیعی است در نوع برداشت و فهم مذهبی زمان ما.مسئولیت گستاخ بودن در برابر مصلحت ها،در برابر عوام و پسند عوام،و بر ذوق و ذائقه و انتخاب عوام شلاق زدن و رهبری اجتهاد و علم را تحمیل کردن،و عوام مذهبی را به دنبال اجتهاد و فکر و برداشت خویش کشاندن - نه در برابرشان،برابر عوام مذهبی تسلیم بودن،و از دست زدن به هر کار نو ای هراسیدن - و به جای انحصارا تحقیق و غور در فروع فقهی و مباحث کلامی و فلسفی و مسائل ذهنی - که بسیار هم با ارزشند و افتخار اسلام و مسلمان،اما نیاز فوری تری وجود دارد که اصل قضیه است و در عوض بر باد دادن این همه سال های عزیز عمر خود و فرصت های زمان و مردم و عاطل و باطل گذاشتن این همه نبوغ هائی که سی،چهل،پنجاه،شصت سال صرف پرداختن به این علوم می شود،به ایمان مردم و بیداری عموم پرداختن،قرآن را مطرح کردن،نهج البلاغهء علی را به مردم آموختن و این نسل را با زندگی و اندیشه های پیامبر(ص)،علی(ع)،خاندان و اصحاب بزرگ:ابوذر ها،عمار ها،و به تاریخ پر از خون و جهاد تشیع آشنا ساختن و رسالت بزرگ جانشینی امام را در رهبری و هدایت مردم،بدوش کشیدن...آری:رسالت؛نه فقط رساله.

ادامه دارد...

 

فرهنگ شیعه (109):

امروز،مسئولیت عالم شیعی و همچنین مسئولیت روشنفکر و انتلکتوئل و تحصیلکرده و متجدد و مردم ما،روشن است.تاجری که تجارتی کهنه دارد و مثلا پشم و پیله و غله معامله می کند،درمی یابد که زمانه دگرگون شده است و تجارتش،تجارت روز نیست.پس بلافاصله سرمایه گذاریش را عوض می کند و از آن بازار،بیرون می آید و نمایندگی جنس خارجی می گیرد.چرا که می داند آن تجارت کلاسیک مرده است؛اما همین آدم که چنین آگاهی روشن بینانه ای به زمان خویش دارد،چون به مسائل مذهبی می رسد،کهنه پرست و سنت گرا می شود.دست به آب و آتش نمی زند،کوچکترین تغییری در کارش نمی دهد و حتی در پولی که می دهد هیچ احساس مسئولیتی نمی کند.فقط همین که پولی بدهد،کلک را کنده و تصفیه شده است.

به چنین آدمی - که معتقد و مسئول است - می گویم که چگونه در میان حجرهء پرتت،دگرگونی اقتصادی و تغییر جهان و زیربنای زمان و دیگر شدن مصرف و روایط تجاری و اقتصادی جهان را احساس کردی،اما احساس نکردی که در برابر دور و بیگانه شدن جامعه و زمان و مذهبی که بدان معتقدی و ایمانی که بدان دل بسته ای و در برابر شخصیت هائی که پیامبر و امامشان می دانی - و می بینی که از میان نسل جوان و فرهنگ و روح جوان،رخت بر بسته اند - مسئولی؟و نمی دانی که امروز برای شناختن اینها - پیامبر و امامانت،یک کتاب،بهتر از یک تکیه است؟پس چرا باز تکیه می سازی؟

کتابهائی می شناسم که اگر به فارسی ترجمه شود،اعتقاد و ایمان تازه ای به نسل جوانمان می بخشد.اما ترجمه نشده و نانوشته می مانند چون پولی نیست که نویسنده و مترجم و ناشری را به ترجمه و نوشتن و چاپ این آثار برانگیزاند.و آنوقت مؤمنین،بی توجه به این مسئولیت عظیم،دین شان را به مذهب و جامعه و انسان،چنان انجام میدهند که قرنها پیش،و غافلند که مسئلهء قرن و قرنهای پیش،نداشتن آب انبار بود و مسئلهء امروز،چیز دیگری است.امروز با لوله کشی شهری،باز هم آب انبار ساختن و وقف مسلمین کردن،کار خیر نیست:یا اختلال اخلاقی است و یا مغزی!

ادامه دارد...

 

فرهنگ شیعه (108):

تشیع مصلحت،نابود کنندهء تشیع حقیقت است،همچنانکه در تاریخ اسلام،اسلام حقیقت،قربانی اسلام مصلحت شد،که آغاز نبرد میان مصلحت و حقیقت در سقیفه بود و مصلحت پیروز شد و از همانجا،همچنان ادامه دارد و همچون دو خطی که از یک نقطه آغاز می شوند و با زاویهء یک درجه ای از هم دور می شوند و هرچه می گذرد،فاصله بیشتر می شود و بیشتر،تا فاصلهء حقیقت و مصلحت،می شود فاصلهء ظلم و عدل،امامت و استبداد،جمود و اجتهاد،ذلت و عزت...یعنی گذشته و حال.

امروز مسئولیت همه روشن است،با هر عالم و تاجر و روشنفکر و مردمی صحبت می کنی،حقیقت ها و مسئولیت ها را می شناسد،اما در عمل،مصلحت نمی داند!چون می خواهد زندگی کند و ضمن داشتن رفاه و حقوق و بازار،می خواهد به نوعی،دینش را هم داشته باشد.علی و حسین و اهل بیت(علیهم السلام)را هم به عنوان قوت قلب و زینت دنیا و تسلیت آخرت،بی ضرر و بی خرج،یدک بکشد!

این است که برای گریز از تمامی مسئولیت های شیعه بودن - مذهب مسئولیت - راه حل هائی ساخته اند و می سازند تا خواب شان نیاشوبد.من که تمام عمر شاهد قربانی شدن و پایمال شدن حقیقتها به وسیلهء انسان های مصلحت پرست بوده ام،در مورد مصلحت،عقده پیدا کرده ام و اعتقاد داشته ام که:هیچ چیز غیر از حقیقت،مصلحت نیست.اگر شیعهء علی هستی،خود تشیع،مسئولیت زا است و بر خلاف محبّ - لغتی که تازه ساخته اند - که فقط احساس است و مسئولیتی نمی شناسد،در اسلام و تشیع،سخن از شناخت است:

من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة (هر که بمیرد و امام عصر خویش را نشناسد،مردهء جاهلی مرده)،شیعه به معنی پیرو است که حرکت و در پی کسی رفتن را در نفس خویش دارد و مسئول است.مسئولیت کسی را داریم که در پی اش حرکت می کنیم و آن"نه"گفتن،در مقابل هر مصلحتی است،به خاطر حقیقت.

ادامه دارد...

 

فرهنگ شیعه (107):

 

عبدالرحمن ابن عوف،پول پرست و تجملی و اشرافی است و باید کنارش زد،اما مصلحت نیست!علی اگر مهار شتر خلافت را به دست گیرد،آنرا بر راهش می برد[سخن عمر در وصیتش هنگام مرگ،راجع به کاندیداهای خلافت]از همه عالِم تر است،با تقوا تر است،بیشتر از همه به اسلام خدمت کرده است،بهتر از همه،قرآن را می فهمد...آری،اما مخالف زیاد دارد،اشراف تازه مسلمان از شمشیرش در جنگهای عصر پیغمبر کینه دارند،برای خلافت مصلحت نیست...

 

بنی امیه در تمام طول حکومت شان جنایت کردند و از درون به اسلام ضربه ها زدند،اما قوی هستند.باید به آنها پست داد،خشونت مصلحت اسلام نیست!و هنوز هم همین"مصلحت نیست"ها را چون سدی در برابر همهء جنبشها و کوششها می بینیم.می گوید:فلان کتاب پر از روایات مجعول است،افکار را خراب می کند،ضررش از هر کتاب ردیّه ای برای عقاید مردم این زمان بیشتر است...می گوئیم پس بفرمائید تا مردم بدانند و با خواندنش منحرف نشوند،جوانان نخوانند تا با خواندنش به اسلام بدبین نشوند!بله،ولی...خب...مصلحت نیست!

 

می گوید:سینه زنی و قمه زنی و تیغ زنی و جریده کشی و نعش بندی و این حرکات با اسلام سازگار نیست،لخت شدن مردها در انظار،آسیب زدن به بدن،شرعا جایز نیست.می گوئیم:پس اعلام بفرمائید تا نکنند،مخالفان اسلام و تشیع نبینند،شما خودتان درستش کنید تا دیگران جور دیگری جمعش نکنند...می فرماید:بله،ولی...مصلحت نیست!

 

اعتراف می کند که:این جور وعظ و تبلیغ،دیگر برای این زمان مؤثر نیست،در برابر هجوم تبلیغات غیر مذهبی و ضد مذهبی و مجهز به آخرین وسایل ارتباطی و آموزشی و تبلیغی و شیوه های هنری و فنی و علمی جدید نمی تواند مقاومت کند و از اسلام دفاع اثربخشی کند،باید فیلم را،تلویزیون را،تئاتر را،رادیو را در خدمت بیان جدید مذهب آورد...خوشحال می شوی از این همه روشن بینی و هوشیاری و احساس زمان و نیاز زمان و قدرت نقد تحلیل اجتماعی و پیشنهاد می کنی که:اشکالی ندارد ما حاضریم هر کاری از دست مان برمی آید در این راه انجام دهیم.بلافاصله:بله،ولی هنوز زود است،فعلا مصلحت نیست!مصلحت نیست، مصلحت نیست، مصلحت نیست.آری،حقیقت نیست اما مصلحت است.حقیقت است،اما مصلحت نیست:این است شعار"تشیع مصلحت".

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (106):

اسلام با یک (نه) آغاز شد و تشیع نیز با یک (نه):تشیع،یک اصل دارد و تمام اصول دیگرش از همین یک اصل منشعب می شود.و اساسا به عقیدهء من تاریخ تشیع و پیدایش تشیع در اسلام از همین یک نه آغاز می شود.اگر همهء اصول و فروع شیعه بر این اصل مبتنی نباشد،پا در هوا و بی معنی و بی هدف است.و این اصل اصلها،«نه» است.من نمی خواهم خود موضوع را تحلیل کنم،بلکه بر آنم که برای همهء تاریخ یک نسل،استنباط کنم:

در شورای خلافت عمر،عبدالرحمن ابن عوف رئیس مجلس مأمور انتخاب خلیفهء بعد از عمر،به علی دست می دهد و می گوید:به عنوان خلیفهء رسول خدا(ص)،بر اساس کتاب خدا،سنت پیغمبر و رویّهء دو شیخ،با تو بیعت می کنم.و علی بی لحظه ای تردید می گوید:نه:بر کتاب خدا و سنت رسول،تا آنجا که در توانم باشد،آری؛اما بر رویّهء دو شیخ،نه،من از خودم رویّه ای دارم.

و نه اش قیمتی دارد که خود علی می داند و علی باید بپردازد:نابود شدن خود علی،قیمت اول.نابودی تمام فرزندان علی در طول تاریخ،قیمت دوم.و حتی محروم شدن جامعهء اسلامی زمان علی،از حکومت علی،قیمت سوم!

اینهمه زیان برای یک نه؟ نه ای اینهمه گران!چرا؟او خود و حکومتش را حق داشت قربانی کند،اما فرزندانش را چرا؟محروم کردن مردم و جامعهء زمانش را از حکومت علی و گرفتار کردن شان را به حکومت و زعامت خلفای جور،چرا؟علی به عنوان هدف خویش و رسالت بزرگ امامتش،نه می خواهد حکومت به دست گیرد و نه در اندیشهء نجات همان جامعهء محدود زمانش است و نه می خواهد به هر قیمتی فرزندانش را بر جامعه حکومت ببخشد-گرچه اینهمه را می خواهد،اما به صورت جزئی از کل-او با این نه،می خواهد به مردم همهء عصرها بیاموزد که:

هرکه به حقّ می اندیشد و در راه حقّ گام می گذارد،هرگاه در برابر باطل-در هر شرایطی و با هر مصلحتی-قرار بگیرد،باید بگوید:نه! به خاطر این اصل است که فدا شدن خود او،و حکومت و فرزندانش و حتی جامعهء زمانش،به ماندگاری این اصل در همهء زمانها می ارزد تا در میان همهء اندیشمندان پابرجا شود،که به خاطر مصلحت،حقیقتی را پایمال نکنند و در برابر باطل-به دلیل مصلحتی-آری نگویند.تشیع در اسلام با این نه شروع می شود؛همچنانکه اسلام نیز در تاریخ با آن لا آغاز شد.[سه سال آغاز بعثت،پیغمبر تنها این شعار را تکرار می کرد که:قولوا لا اله الا الله تفلحوا].تشیع مصلحت،تشیع صفوی است و در برابرش تشیع علوی که تشیع حقیقت است.

ادامه دارد...