عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(30)

عشق،مرگ و شکست،سه ضربهء نیرومندند که او را از این غرقاب به در می برند و به خود می آورند.در زیر این ضربات است که انسان،گاه برای نخستین بار،نگاه هایش که همواره در غیر خود و بیرون از خود مشغول است،به خود باز می گردد.آدمی چشم به درون خود می گشاید و به تماشا و تأمّل خویش می نشیند،در این تغییر،وی«حالات وجودی» خویش را دریافت می کند. 

و این،عمیق ترین،متعالی ترین و صادق ترین احساسات و دریافت ها و آزمایش های انسانی است و از این طریق،به نوعی آگاهی بی واسطه دست می یابد که به تعبیر متفکّران ما،علم حضوری نام دارد که در آن،علم،عالم و معلوم هرسه یکی است و تجربهء این وحدت،در خودآگاهی،تغییر ذاتی و انقلاب وجودی،نقشی اساسی دارد و از این طریق است که انسان،در هر قالب اجتماعی،چارچوب طبقاتی و حتّی در هر خصیصهء وراثتی که زاده و پرورده شده باشد،قدرت اعجازآمیز آن را دارد که خود را رها کند،دگرگون سازد و مسیر حرکت ایدئولوژیک و سرنوشت طبقاتی دیگری را انتخاب نماید.

روشنفکر وابسته به بورژوازی باشد یا نجیب زادهء اشرافی،امّا با اخلاصی وجودی و ایثاری انقلابی در خدمت کارگر یا دهقانی قرار گیرد که دشمن طبقاتی وی اند.پروردهء فرهنگ آریستوکراسی و آموزش های ویژهء نژاد برتر یا طبقهء انحصارطلب و زبده باشد و با این همه،بینشی توده ای بیابد و به راستی درد و داغ ها و حسّاسیّتها و گرایش های خاصّ نژاد محکوم و طبقهء محروم را در جان خود احساس کند و با آنان آمیزسی وجودی و وحدتی ذاتی پیدا کند،که مرحله ای است فراتر از رابطه ای که بر اساس تعهّد اجتماعی و مسئولیّت روشنفکرانه یا چپ روی تصنّعی برقرار می کند.خود،مردم شود؛نه نامردمی که در برابر مردم،خود را مسئول،قلمش را مقیّد و عملش را متعهّد سازد.

ادامه دارد...

 

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(29)

این رنگ آمیزی،موضوع اساسی جامعه شناسی و انسان شناسی و روانشناسی فردی و گروهی است و همگی با ملاک های منطقی و علمی قابل تفسیر و تحلیل است و این وجود است که رشته های گوناگون علوم انسانی،آن را میشناسند و چون جنبهء جبری،عامّ و عینی دارد،انسان شناسی علمی امروز،انسان را تنها با این رنگها شناسائی می کند و از این روست که علوم انسانی جدید،هم انسانها را در قالب های مشخّص و جبری می نگرند و هم از فرو رفتن در کنه ذات و جوهر وجودی آنان غفلت می کنند و از دست یافتن به راز و حقیقت مرموز،شگفت و نامتناهی انسان،دست می کشند و انسان و انسانها را تنها به عنوان پدیده یا مقوله ای مادّی که ساخته و پرداختهء عوامل و روابط مکانیکی طبیعت،نژاد،وراثت،ابزار کار،نظام اجتماعی،پایگاه اقتصادی و قالب های طبقاتی و صنفی است،تلقّی می کنند.

از اینجاست که هر کسی در این چارچوب ها قاب گرفته شده است و با این نقاب ها تشخیص داده می شود و در حقیقت وضع بیرونی و عوامل محیطی است که او را معنی می کنند:انسان دهقان،انسان کارگر،انسان فئودالی،انسان بورژوازی،انسان اداری،انسان تکنوکرات،انسان روشنفکر،انسان صنعتی...امّا انسان،به تعبیر هایدگر،یک «وجود ذاتی و حقیقی» نیز دارد و آن عبارت است از جوهر وجودی ای که در زیر این رنگهای عَرَضی و حالات عارضی ناشی از وضعیّت اجتماعی و روابط بیرونی اش پنهان است و انسان بودن،به معنی اصالتی و علّتی مستقلّ و آزاد از تسلسل علّیّت مادّی و جبر اجتماعی و صفات عارضی محیطی،از آن سرچشمه می گیرد و منِ حقیقی که ویژهء انسان است،در آن خانه دارد.

در حالات عادّی که انسان روزمرّه زندگی می کند و تنها در برابر پدیده ها و رویدادهای محیطش عکس العمل نشان می دهد و بنا به مقتضیّات اقلیمی،وراثتی،اجتماعی و طبقاتی و شغلی اش شکل می گیرد،از این من،که خویشتن انسانی و متعالی وی است،غافل است.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(28)

دیروزی که سرمایه داری سادهء بازاری بر ما حاکم بود و پریروزی که یک تولید سنّتی کشاورزی دُوری و آرام حکومت داشت و به هر حال فرصت های بسیاری بود تا انسان،طبیعت و خداوند،باهم و به هم بیندیشند و با هم پیوند داشته باشند.

به ویژه که رژیم های استثمار کننده[در زمان قدیم]،ساده،عامی و کم اثر بودند.امّا امروز،سرمایه داری به عنوان نظامی آمیخته از اقتصاد،فرهنگ،سیاست،جامعه شناسی و قدرت های نظامی است و همچون شبکه ای سرطانی نه تنها جهان را،که انسان ها را از بیرون و درون مسخ می کند و چنانکه می بینیم،بی آنکه بدانیم چگونه و از چه راه،در مسیری می افتیم که تغییر می یابیم،و این تغییر،به گونه ای است و در جهتی است که می خواهند و از پیش ساخته اند.

عبادت به عنوان تنها رابطه ای است که می تواند فرد را در چنین نظام وحشتناکی،از مسخ وجودی خویش و از ابتذال انسانی خویش و از فراموشی همهء ارزش های انسان نوعی،باز دارد و رابطهء ما را با کانون هستی برقرار سازد و ما را در جهانی که ماشینیسم و سرمایه داری و سیاست،دارای هجومی سنگین و خرد کننده اند،نگاه دارد و به ما تکیه گاهی استوار بخشد.

به گفتهء هایدگر،انسان دارای دو وجود است،یکی وجود اعتباری یا مجازی که مجموعه ای است از رابطه هائی که انسان با پدیده ها،رویدادها و اشتغالات محیط پیرامونش دارد،انگیزه ها،غریزه ها،احساسات،عادات،حسّاسیّت ها و اَعراض وی،او را با پیرامونش ربط می دهند و این «وضع» در وی یک«شخصیّت وجودی» را شکل می دهد که«عَرَضی»است.و رنگ هائی است که شرایط طبیعی،اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی و شغلی و در یک کلمه،«محیط خارجی»بر «من» می زنند.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(27)

نماز در اسلام،به ویژه در آغاز نهضت،هر چند ساعت یک بار در شبانه روز،فرد را از منجلاب زندگی فردی و اقتصادی،که همه،تلاش برای تأمین نیازهای فردی است،بیرون می کشید و در برابر خدا نگاه می داشت.و در حالتی سرشار از احساس و جذبهء وجودی،یا در خلوتی پر از خلوص،و یا در جمعیّتی پر از هیجان و وحدت،جهت وجودی آدمی را در مسیر کلّی تجدید و تصحیح می کرد.

روزه نیز رژیم دیگری است،رژیمی که انسان را در برابر یکی از اساسی ترین تمایلات غریزی و فرد خویش نیرو می بخشد و بر آن،در راه ایمان مسلّط می سازد.

بی شکّ کسی که میخواهد خود را به آرمان های بلند انسانی ببخشد،باید از زندان کشش های فردی آزاد باشد.متون عرفانی ما،همراه با اَشکالی که به نام عبادت اسلامی در اختیار داریم،مجموعاً ورزشی را خودآگاهانه به ما ارزانی می کند که روح را از افتادن در منجلاب زندگی روزمرّه،و از زندانی شدن در مصرف پرستی،تجمّل پرستی و رقابت های پستی باز می دارد که دستگاه های تجاری بر زندگی ما تحمیل کرده اند و در نتیجهء آن،برای تأمین بار سنگین مصرفی که هر روز سنگین تر می شود،همهء ارزشهای ما قربانی می شود.

ویکتور هوگو می گوید:بی نهایت کوچک در برابر بی نهایت بزرگ قرار می گیرد و این یعنی نماز.

مقصود از عبادت،اتّصال وجودی مستمرّ میان انسان و خداوند است.خداوندی که سرچشمهء معنی،زیبائی،هدف و ایمان و همهء ارزش های انسانی ماست و بی او،همه چیز در منجلاب پوچی،عبث و ابتذال فرو می افتد.نقش عبادت،امروز به مراتب بیش از دیروز و پریروز است.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(26)

بنابراین سوّمین بعد تکامل تاریخی به سوی کشف یا خلق آزادی جوهر انسان است:آزادی سیاسی،فکری،هنری،اعتقادی.آزادی چگونه زیستن و آزادی انتخاب کردن،دستاورد عزیز انسان در طول تکامل خویش است.

خود را به بهشت رساندن،در حالی که دیگران را در جهنّم زندگی و زمین رها می کنیم،نوعی گریز ریاکارانه و رندانه ای است که از طرز فکری تاجرانه سر می زند و البتّ بهشت،جای چنین انسانهائی نیست.

از نظر اسلام و بالأخص شیعه،انسانی که به سنّ تکلیف رسید،بیدرنگ مسئولیّت های فردی،که مرحلهء خودسازی او را در بر دارد،با مسئولیّت های جمعی،که رسالت اجتماعی و سیاسی او را تشکیل می دهد،همانند با هم به وی خطاب می شود.نماز و روزه در همانحال تکلیف آدمی می شود که امر به معروف و نهی از منکر.

بنابراین سه بعد اساسی ساختمان بشر مشخّص است،اکنون باید شیوهء پرورش هماهنگ این سه بعد را مشخّص کرد.به طور خلاصه این سه بعد را باید مداوم و همزمان با:عبادت،کار،مبارزهء اجتماعی تبلور بخشید و تقویت کرد.

یک)عبادت:لازم به گفتن نیست که عبادت،به معنای انجام فرم های سنّتی و اوراد لفظی(آنچنانکه اکنون در میان مذهبی های سنّتی رایج است)نیست.ریشهء لغوی عبادت،عمق و دامنهء آن را در فرهنگ ما نشان می دهد.«عُبِدَالطریق» دربارهء راهی گفته میشود که کوفته شده و رهرو را نرم و آسان و مطمئنّ و سریع به هدف می رساند.در اینجا می بینیم که عبادت،یک مسئلهء وجودی است و اساسا به معنای خودسازی.

وجود آدمی که با اغراض،تمایلات و عادات انحرافی،کشش های ناهمگون و پرت از راه و خودخواهانه را بر ما تحمیل می کند،باید در زیر دست آگاهی و ارادهء آدمی و با یک رژیم سخت و مقیّد،«تصفیه،تزکیه و زلال» گردد و به اخلاص رسد.اخلاص،یکتائی وجودی آدمی است در راه ایمان،در راه ارزشهای متعالی انسانی،در راه،خویش را به تمامی به خدا سپردن،در راه خلق،و از نفی خویش به اثبات خویش رسیدن:تجربهء عمیقی که فرهنگ عرفانی ما بیش از همهء فرهنگ ها در جهان از آن سرشار است.

ادامه دارد...