عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

خودسازی در جهتِ ساختنِ جامعه:(40)

حتّی در نظام خلفای عبّاسی دانشمندانی چون ابن ابی العوجا و یا ابن کوا،که ناتورالیست ها و بی خدایان عصر خویش بودند،می توانند با آزادی و امنیّت فکری،نه تنها در یک کلاس،یا در خلوت اندیشه شان و یا در جمع یارانشان،بلکه در مکّه،رویاروی همه به استهزاء حجّ،که مقدّس ترین سنّت جمع مسلمانان است،بپردازند و در جواب،تنها مناظره ای روشنفکرانه و عالمانه ای را دریافت دارند.

اکنون این مسلمان رنج دیده،چگونه می تواند پس از چهارده قرن،چهارده قرنی که زخمهای کاری از استبداد سلاطین و از خشونت خلفا و از سیطرهء جبّارانهء قدّاره بندان متعصّب و روحانیّت مرتجع و منجمد و متحجّر بر دل دارد،و یا در خاطر،نظامی را بپذیرد که در آن،آنچه را که در یک حکومت مذهبی از آن برخوردار بوده است،از او باز گیرند؟و در چنین حالتی،استعمار و سرمایه داری جهانی،چطور نتواند در انحراف این امّت بزرگ و در بسیج آنان برای مقاومت در برابر سوسیالیسم و حتّی مخالفت با آن،طمع نبندد؟

اندیشیدن به این فاجعه ها،هم سنگینی بار خودسازی،و هم هوشیاری ای را که باید با آن همراه باشد،مشخّص می کند و این درس بزرگ را به ما می آموزد که:

 انقلابی شدن،پیش از هر چیز، مستلزم یک انقلاب ذهنی،یک انقلاب در بینش و یک انقلاب در شیوهء تفکّر ماست.

انقلابی توأم با این آگاهی،که ثمرهء تجربهء بزرگ تاریخ انسان است،این آگاهی که خداپرستی را آخوندیسم به ابتذال کشاند و مارکسیسم،سوسیالیسم را به اکونومیسم جبری کور مادّی بدل کرد و سرمایه داری،آزادی را نقابی برای نفاق و فریب کرد.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(39)

و کدام فاجعه بالاتر از این که سوسیالیسم از دست انسان قرن بیستم،آنچه را که در نظام سرمایه داری غربی هم به دست آورده است بِرُباید،تا آنجا که روشنفکران آزادیخواه،ضدّ استعمار،و حتّی سوسیالیست های کشورهای عقب مانده ای که از نظام فاشیستی و استعماری رنج می برند و با سرمایه داری در جنگ اند،برای فرار،کشورهای سرمایه داری را انتخاب می کنند و این چه شرم آور است.

چگونه یک مسلمان،یعنی انسان رنج دیده ای که هم با سرمایه داری و هم با استعمار در جنگ است و باید برای چنین جنگی آماده شود،می تواند این ننگ را بپذیرد؟

اسلام با اینکه خود را دینی الهی می داند و پیامبرش را فرستاده از سوی خداوند برای نشان دادن راه راست به انسانها می شناسد،با این همه اعلام می کند که:در پذیرش دین فشاری نیست و تلاش ما تنها برای آگاه کردن انسانهاست تا راه «رشد»از راه«غیّ» تشخیص داده شود و آنگاه انتخاب آزاد آن با خود آنهاست: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ: در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است»(بقره:256).

و علی(ع) به فرمانده خود دستور می دهد که:

«با توده درآمیز و از اشراف،دوری کن و بدان که توده،یا برادر تو اند در دین و یا همانند تو در نوع،خون آنان همچون خون ماست و مال آنان همچون مال ما،به هر دو حرمت گذار».

یک شاعر بدبین نابینای ضدّ مذهبی تنها،از روستای مُعِرّه [به نام ابوالعلای مُعِرّی]،در هنگامی که قدرت اسلام،شرق و غرب عالم را فرا گرفته و امپراطوری های بزرگ جهان را به زانو درآورده است،می تواند با همهء تنهائی و بی کسی،فریاد خویش را علیه ایمان حاکم،علیه اسلام حاکم و حتّی علیه خدا و مذهب برآورد و ایمن بماند.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(38)

فرضیّات و نظریّاتی که با گذر زمان تغییر می یابد یا نفی می شود و یا در همان زمان،نمی تواند مورد قبول ملّت ها،طبقات و امّتهای دیگر قرار گیرد،در حالی که همگی به اصالت این آرمان ها با همهء جان خویش و ایمان خویش معترفند.

سستی این پایه های فرضی،به قدرت و اصالت و بقای آن آرمانها صدمه می زند و پیروان آن آرمانها را به تفرقهء ذهنی و تعصّبات فکری دچار می سازد و گذشته از آن،به انبوهی از جامعه شناسان،فرضیّه بافان،دانشمندان و روحانیان و سیاستمداران و تبلیغات چی های وابسته به سرمایه داری جهانی،بهترین وسیله را می دهد که با حمله کردن به این فرضیّه های فلسفی و نظریّه های علمی کهنه یا نو،که انکار یا ابطالش ساده است و یا لااقلّ ممکن،آرمان های همیشگی و اصیل انسانی را مورد هجوم قرار دهند و از پایه ریشه کن سازند.

امروز می بینیم که چگونه توانسته اند از نیرومند ترین قدرت معنوی انسان،به خصوص انسانهای محروم،یعنی مذهب برای مقاومت در برابر تحقّق برابری و انقلاب ضدّ طبقاتی و ضدّ سرمایه داری و ضدّ مالکیّت استثماری فردی استفاده کنند.

و نیز چگونه توانسته اند خیلی از فلسفه های گوناگون و نظریّات علمی را،از جامعه شناسی گرفته تا بیولوژیک،برای محکوم کردن سوسیالیسم استخدام نمایند و چنین وانمود کنند که رسیدن به سوسیالیسم،یعنی رها کردن ارزش های اخلاقی،خداپرستی،آزادی معنویّت.در صورتی که این مفاهیم،تنها در یک جامعهء بی طبقه و آزاد از صرعِ افزون طلبی فردی است که می تواند تحقّق یابد و این مفاهیم،تنها در نظام سرمایه داری است که قربانی شده اند،مسخ یا مسخره گشته اند.

چنانکه در سوی دیگر می بینیم،و چه غم انگیز است،که به نام سوسیالیسم،با خشونتی غیر انسانی،آزادی فکری،آزادی علمی،آزادی ایمان،آزادی انتخاب و تنوّع اندیشه ها و راه ها و ابتکارهای انسانی را نفی می کنند و در حالی که به شیوهء فاشیست ها و به رسم جاهلیّت وحشی عمل می کنند،برای خویش توجیهات فیلسوفانه،جامعه شناسانه و عالمانه نیز دارند.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(37)

بیماری دیگر روشنفکرانه،بیماری علمی و فلسفی است.این یک نوع بیماری است که نه تنها مطرح نکرده اند،بلکه آن را به عنوان عالی ترین جلوهء رشد و تکامل یک روشنفکر تلقّی می کنند.این است که امروزه می بینیم روشنفکرانی که برای نجات توده های محروم،طبقات محروم و برای مبارزه با پلیدی سرمایه داری و استعمار بسیج شده اند،اصول بدیهی انسانی را موکول و منوط و مبتنی بر نظریّات مبهم و ناپایدار فلسفی یا علمی می کنند.

سوسیالیست بودن به این معنی است که اکثریّت برای اقلّیّتی که کار نمی کنند،کار نکند ولی گرسنه هم نماند.این یک اصل بدیهی است و هیچ انسانی اگر انسان مانده باشد،در آن کمترین تردیدی ندارد.سوسیالیست بودن به این معناست که سرنوشت تولید و مصرفی که به سرنوشت یک ملّت،یک جامعه و یک امّت بستگی دارد،در اختیار هوی و هوس فردی که انگیزه ای جز افزون طلبی از همه طرف ندارد قرار نگیرد.

چنین امری بدیهی را بر فرضیّات علمی و فلسفی ای که خاصّ فلاسفه و دانشمندان این قرن و آن قرن است و هر روز متغیّرند و همه هم نسبت بدان معترف نیستند،موکول کردن،بدترین شرطی است که تاکنون در تاریخ آدمی وضع شده است.آتشی را در خانه ای پدید آورده اند:خاموش کردن آن را هرگز نباید مشروط به اعتقاد به حدوث و قِدَم عالم،اعتراف به علّت اولی یا انکار آن کرد و اثبات این امر که مادّهء آلی را می توان در آزمایشگاه به وجود آورد یا نه؟

درد انسان امروز این است که مقدّس ترین آرمان های انسانی که در طول تاریخ حرکت،جنبش و شور ایجاد کرده و همهء ارزش های انسانی که در این جهت شکل گرفته و بی شمار جهاد ها و شهادت ها را در همهء نظام ها و در همهء دوره ها در پی داشته است،به فرضیّات فلان فیلسوف و نظریّات فلان عالمی وابسته کرده اند که ساخته و پروردهء قرن خویش،محیط اجتماعی خویش و وراثت فرهنگی خویش و مرحلهء تکامل علم در عصر خویش بوده است.

ادامه دارد...

خودسازی در جهت ساختن جامعه:(36)

روشنفکر از این نظر در لبهء پرتگاه است که آگاهی اش را از کتاب می گیرد و این،خطر نوعی از خودبیگانگی ذهنی و کتابزدگی را به وجود می آورد،بیماری ای که در آن،ارزشهای انسانی برای روشنفکر به صورت الفاظ منطقی و علمی و فلسفی مطرح است،کلماتی که معنا دارند؛امّا روح،شعور و احساس را فاقدند.

حتّی روشنفکرانی که از اصالت عمل نیز سخن می گویند،باز ممکن است دچار نوعی ازخودبیگانگی لفظی شوند.اینان همچون واعظانی هستند که پول می گیرند تا دربارهء اِعراض از دنیا منبر روند،یا همچون مؤمنانی که بر سفره های هزار و یک شبی غذا می خورند و از زهد علی(ع)،ستایش ها می کنند و می پندارندکه خداوند،تنها آنان را از نعمت ولایت وی برخوردار کرده است.

کم نیستند کسانی که عثمان وار زندگی می کنند،امّا به ابوذر عشق می ورزند.حتّی آنانکه دست در دست معاویه دارند،امّا برای حسین(ع) می گریند و آنانکه مثل فاطمه(س) سخن می گویند،امّا شیوهء زندگی شان تقلیدی مهوّع از ملکه خاتون است.

از حجّ باز می گردند،آنجا که برابری را لااقلّ برای چند روز،آنهم به گونهء یک نمایش،تمرین باید کرد،و رجز می خوانند که وضع ما،کاروان ما و هتل ما و غذای ما از همه بهتر بود.و یا غرق لذّت می شوند که در این سفر،همه را عقب زدند و خود با هوشیاری و یا لیاقت و یا جادوی پول،همهء مشکلات را حلّ کردند و پیش رفتند.

نه تنها نباید فریب این دو دشمن را که برادر دوقلوی یکدیگرند خورد،بلکه باید همواره بیدار باشیم که خود بدان دچار نشویم.آنچه ما را از این بیماری دور می کند،کار است،به گفتهء پیامبر(ص):«محبوب ترین کار،کار بدنی است»،مقصود کار طبقه ای است که تولید می کند و با عمل خویش،ارزش و قیمت می آفریند و رنج می برد،نه رنج ذهنی و روحی،که رنج عینی و واقعی،نه گرسنگی ای را که یک روزه دار می فهمد؛بلکه گرسنگی ای را که یک تهیدست می فهمد.

ادامه دارد...