عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

تربیت دینی (2):

عدم دقت در کشف مسائل مربوط به اصول دین و یقین پیدا کردن به آنها باعث بروز دو تا مشکل اساسی می شود:

اول اینکه انسان ممکن است در طول زندگی و مخصوصا در عرصه های خطر و آزمایش های الهی،دچار شکّ و تردید گردد و ایمانش را از دست بدهد؛مخصوصا بر طبق نظر علمای بزرگوار،این مشکل در زمان مرگ انسان و قبض روح او ممکن است که باعث شود تا شخص مسلمان،به خاطر وسوسه های شیطان،دچار تردید شود و بدون ایمان از دنیا برود.(البته این مطلب،بحث گسترده ای است که باید برای درک آن،به علمای بزرگوار و آثار آنها مراجعه کرد و صِرفِ داشتن اطلاعات دینی در این مورد کافی نیست و باید به یک یقین قلبی و ایمان مستقرّ رسید تا بتوان با وسوسه های شیطان در آن موقعیت،مقابله کرد.)

دوم اینکه عدم یقین به اصول و عقاید دینی باعث می شود تا دشمنان اسلام بتوانند با حرفهای به ظاهر قشنگ،در دل مسلمانان،تردید به وجود آورند و آنها را نسبت به اعتقادات دینی شان،بدبین نمایند.

در سالهای اخیر،شاهد بوده ایم که بسیاری از افرادی که به دلایل متعدد در بین مردم،مقبولیت داشته و اسم و رسمی به دست آورده اند،با ایجاد شبهات فلسفی و علمی و عقلی و تعمیم خرافات به مفاهیم واقعی دینی و نیز با متوسل شدن به مفاهیم غربی مانند آزادی و حقوق بشر و برابری زن و مرد و ...،مردم و مخصوصا جوانان تحصیل کرده را نسبت به مقولات دینی،بدبین کرده و به شکّ و تردید انداخته اند؛در حالیکه اگر هرکدام از مفاهیم دینی و همچنین مفاهیم بیگانه ای که بر سر زبانها افتاده است،دقیقا تعریف و تبیین و موشکافی گشته و به شیوه ای منصفانه مورد ارزیابی و مقایسه قرار بگیرند،به راحتی می توان مطالب درست و نادرست را از هم تشخیص داد که البته این موضوع،در خود قرآن هم به صورت کلی بیان شده است:

 «...لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغیّ...در دین،اجباری نیست،راه درست از راه نادرست،روشن و آشکار شده است...سورهء بقره،آیهء 256»

 همچنین می فرماید:

« انّا هدیناه السّبیل امّا شاکرا و امّا کفورا...ما راه را به او نشان دادیم،خواه شاکر باشد،خواه کفر بورزد...سورهء انسان،آیهء 3»

اینجاست که ضرورت تلاش در جهت کسب یقین در مورد اصول عقاید دینی مشخص می گردد...

ذکر چند نکته ضروری است:

اولین نکته این است که ما باید به دین و مسائل آن،اهمیت بدهیم و آنها را سرسری نگیریم.

وقتی یک فرد عادی،حرفی می زند و اظهار نظری می کند،ممکن است ما چندان به حرف وی اهمیت ندهیم؛اما وقتی یک صاحبنظر یا دانشمند و عالم،حرفی می زند،مطمئنا ما به حرف و نظر ایشان،دقت و اهمیت بیشتری قائل می شویم و اظهاراتش را مو به مو زیر ذره بین می گذاریم.

حال در نظر بگیرید که یک سری قوانین و دستورهائی را ما از طرف خداوند و پیامبران و امامان معصوم و کتابهای ارسالی اش،دریافت کنیم:آیا نباید به چیزهائی که از سوی خدا و توسط معصومینش ارسال شده،دقت و توجه و مخصوصا پایبندی مضاعفی،بسیار بیشتر از نظریات یک دانشمند عادی مبذول بداریم؟؟؟

دومین نکته این است که دین در تمامی زمینه ها،اعم از فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی،راهکارها و دستورهای لازم و مخصوصا نحوهء کشف نیازهای مربوط به هر زمان و مکان را از روی قرآن و کلام معصومین(علیهم السلام) ارائه کرده است و ما حق نداریم به این موضوع،به صورت گزینشی نگاه کنیم و مثلا فقط به جنبه های فردی دین توجه کنیم و از جنبه های اجتماعی غافل بشویم و یا برعکس.همچنین درست نیست که مثلا نیازهای دنیوی را فدای مسائل آخرتی بکنیم و یا برعکس،به دلیل اشتغال بیش از حد به امور دنیوی،از امور اخروی غافل بشویم و ...

سومین نکته این است که آفرینش الهی و تمامی دستورهای خداوند،در جهت یک هدف بسیار بالا که رسیدن انسان به مقام خلیفةاللهی است،می باشد و ما انسانها با عقل و اختیار خودمان باید طوری در زندگی فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی خودمان برنامه ریزی کنیم تا نظر شارع مقدس را تأمین کنیم و به آن مقام خلیفةاللهی برسیم،ان شاء اللّه.

...پایان...

تربیت دینی (1):

همهء ما عموما در خانواده ای مذهبی بزرگ شده ایم و اعمال و وظایف خود را معمولا از طریق خانواده فرا گرفته ایم و بالتبع فرزندان خودمان را هم در محیط خانواده مان تربیت می کنیم.اما باید توجه کنیم تا این فرآیند تربیت دینی فرزندانمان را درست انجام دهیم و مخصوصا اگر در تربیت دینی خودمان،کوتاهی هائی انجام شده باشد،مراقب باشیم تا آن کوتاهی ها و کم و کسری ها را به فرزندان خود منتقل نکنیم.

نکتهء مهمی که باید بدان توجه کنیم،این است که والدین ما عموما عالم دینی نبوده و نیستند و فقط در حدّ اطلاعات عمومی و سطحی،ممکن است از آموزه های دینی،چیزهائی را یاد گرفته باشند.مخصوصا که در محیط خانواده ها و جامعهء ما،خرافات و نیز،مطالب نادرست زیادی نیز وجود دارد.به همین جهت،باید توجه کنیم که هرچند محیط خانواده برای شروع تربیت دینی،مناسب ترین جایگاه است،اما نمی توان امیدوار بود که این جایگاه بتواند تمامی نیازهای دینی یک کودک را به آموزه های دینی، کاملا تأمین کند.برای توضیح بیشتر مطلب،یک مثال می زنم:

 همهء ما در کلاس اول ابتدائی،حروف الفبا را یاد گرفته ایم و این حروف الفبا تا آخرین روز عمر مان به کار ما خواهد آمد.حتی اگر قصد اقامت دائم در یک کشور دیگری را هم داشته باشیم،ناگزیر باید الفبای آن کشور را یاد بگیریم و تا آخر عمر مان هم آن را فراموش نکنیم؛اما علیرغم اهمیت حروف الفبا،هیچ آدم عاقلی،تا آخر عمر در کلاس اول ابتدائی درجا نمی زند و در آن مقطع،متوقف نمی شود و باید برای تحصیل مطالب بیشتر،به کلاسهای بالاتر برود.همانطوری که درجا زدن در کلاس اول ابتدائی،هیچگونه افزایش مفیدی در اطلاعات یک فرد نخواهد داشت و صرفا تکرار مکررات خواهد بود،در جا زدن و متوقف شدن یک فرد در محیط تربیت دینی یک خانواده نیز مثمر ثمر نخواهد بود.

حداکثر چیزی که یک خانوادهء مذهبی عادی می تواند به کودک یاد بدهد،این است که مثلا نماز بخواند و روزه بگیرد و کمی هم مسائل اخلاقی و روخوانی قرآن و برخی دعاهای عادی و روزمرّه را یاد بگیرد؛آنهم در حد بسیار پایین و به شکلی کاملا ابتدائی ...

در حالیکه وظایف مسلمانی یک فرد مسلمان،بسیار فراتر از اینهاست و معمولا محیط خانواده نمی تواند به تنهائی،تمامی نیازهای آموزش دینی کودک را تأمین کند.از طرفی در محیط خانواده،مسائل خرافی و نادرست نیز به کودکان منتقل می گردد.

متأسفانه اکثر ماها،احکام دینی مان را به همان صورتی که در دوران کودکی یاد گرفته ایم،انجام می دهیم و معمولا تغییر یا پیشرفت محسوسی در نحوهء انجام اعمال مان دیده نمی شود.مثلا اگر در مساجد شهرمان به نحوهء برگزاری نماز جماعت توجه کنیم،خواهیم دید که بیشتر نمازگزاران،کیفیت نمازشان،نه تنها هیچ شباهتی با سایر نمازگزاران ندارد؛بلکه هیچگونه هماهنگی ای با رساله های عملیّهء علمای بزرگوار نیز ندارد؛:هرکسی تکبیرة الاحرام یا قنوت و ... را دقیقا به همان شکلی که در کودکی یاد گرفته،انجام می دهد.

علاوه بر این،خیلی از افراد جامعه ممکن است که اصلا تا آخر عمر به هیچ رساله و یا عالم دینی مراجعه نکنند و اعمال دینی شان را صرفا از پدر و مادر و اطرافیان خود که معمولا عالم دینی نیستند،یاد گرفته باشند که چنین افرادی را در اطراف خودمان به وضوح و به وفور،مشاهده می کنیم.چنین رویّه ای باعث می شود که ما عموما نتوانیم حتی به حداقل وظایف مسلمانی مان عمل کنیم و همان مقداری را هم که عمل می کنیم،از عمق و دقت کافی برخوردار نباشد.مخصوصا در مورد احکامی که جنبهء اجتماعی دارند،درست عمل نکردن به آنها می تواند باعث بروز مشکلاتی در سطح جامعه و روابط بین انسانها شود.بسیار شاهد بوده ایم که درست عمل نکردن به احکام اجتماعی،نه تنها باعث بروز ناهماهنگی در بین افراد جامعه شده است،بلکه حتی باعث به وجود آمدن تنش ها و درگیری های ناگوار گردیده است.

باید توجه کنیم که احکام دینی ما فقط به نماز و روزه و توصیه های اخلاقی و قرائت قرآن و چند تا دعای ساده خلاصه نمی شود:

اولا ما احکام دینی مان که از آنها با عنوان فروع دین یاد می کنیم،شامل نماز و روزه و خمس و زکات و حجّ و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّا و تبرّااست که هر کدام از اینها دقیقا از روزی که هر انسان مسلمان شیعه به سن بلوغ شرعی می رسد،با رعایت شرایط انجام هرکدام از آنها،بر آن مسلمان ، واجب می گردد. هر فرد شیعه که خودش مجتهد نباشد،باید با پیروی از یکی مجتهد اعلم،به احکام دینش عمل کند.متأسفانه مواردی مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی،علیرغم واجب بودن،معمولا در محیط خانواده،آموزش داده نمی شود.

ثانیا اصول دین ما که شامل توحید و عدل و نبوّت و امامت و معاد است،قابل تقلید نبوده و هر مسلمانی موظف است تا به اندازهء توانائی عقلی خود،صحت آنها را کشف کند و به یقین قلبی در مورد هر کدام از آنها برسد.

در کنار اینها ما مفاهیم دیگری را نیز به عنوان عقاید و سنت های دینی داریم که اطلاع از آنها بر هر فرد مسلمان،ضروری است:مانند قضا و قدر و سرنوشت و جبر و اختیار و شفاعت و سؤال قبر و معراج پیامبر اکرم(ص) و سنت امتحان و املاء و استدراج و ... که معمولا افراد عامی و عادی جامعه،اطلاعات چندانی در مورد آنها ندارند.از ائمهء اطهار (علیهم السلام)نقل شده است که هرکس به معراج و شفاعت و سؤال قبر،اعتقاد نداشته باشد،از ما نیست.

ادامه دارد...

بحران بیکاری (2):

امید:لطفا با استفاده از یک مثال عملی و ملموس،موضوع را توضیح  دهید.

 جمال:اداره ای را در نظر بگیرید که برای انجام کار مشخصی،مثلا تولید فلان جنس یا فلان کار خدماتی تشکیل شده است.طبق محاسبات دقیقی که انجام داده اند،برای انجام آن وظیفه،سی نفر کارمند،اعم از مدیر و رئیس و معاون و کارمند و نگهبان و نظافت چی و ... با حقوق متوسط هر کدام دو ملیون تومان در نظر گرفته شده است.در حالت عادی،همین سی نفر کارمند اداره،در ازای دریافت حقوق متوسط دو ملیون تومان،وظایف محوله را انجام می دهند که هم نیاز مربوطه را برآورده می کنند و هم از خروج ارز از کشور و نیز وابستگی به بیگانگان،جلو گیری می کنند.

اما به دلیل وجود توصیه ها و سفارشهای این مقام و آن مقام،به جای سی نفر،پنجاه نفر در آن اداره،مشغول به کار می شوند.یعنی آن اداره،هر ماه به جای شصت ملیون تومان،باید یکصد ملیون تومان جهت تأمین حقوق این کارمندان،هزینه کند:یعنی هر ماه،چهل ملیون تومان هزینهء اضافی.

امید:چه ایرادی دارد؟مگر دولت اینقدر بودجه ندارد که این چهل ملیون تومان را هر ماه به آن بیست نفر کارمندی که به قول شما از طریق توصیه و سفارش،استخدام شده اند پرداخت کند؟مخصوصا که ما درآمدهای هنگفت نفتی و گازی و ... داریم که به خزانهء دولت و بیت المال واریز می شود؟

جمال:من به شما و سایر دوستانی که حرف های ما را شاهد خواهند بود توصیه می کنم که از سطحی نگری به مسائل،مخصوصا مسائل کلان کشور و دولت و ملت،خودداری کنید.اگر فقط صحبت بیست نفر بود،شاید حق با شما بود؛اما توجه کنیم که تعداد بیکاران کشور،رقم بسیار بالائی در حدّ چندین ملیون نفر است که دائما هم در حال افزایشند.ضمنا درآمدهای نفتی ما آنقدر نیست که همه اش را صرف بیکاران کنیم؛ضمن اینکه اینکار،آثار تورّمی مخرّبی را هم به دنبال دارد. همچنین کشور ما هزینه های کلان دیگری هم دارد که باید از طریق خزانهء دولت تأمین شود،مانند بودجهء دفاعی و هزینه های عمرانی و تأمین بهداشت و سلامتی و آموزش و هزاران هزینهء دیگر.تازه نفت و گاز و سایر منابع زمینی و زیرزمینی،فقط متعلق به نسل فعلی نیست و آیندگان هم در آن،سهمی دارند و ما باید نهایت امانت داری را در این باره،رعایت کنیم...

امید:از موضوع بحث،خارج نشویم.

جمال:به اینجا رسیدیم که ادارهء فوق الذکر،هر ماه چهل ملیون(40،000،000)تومان هزینهء اضافی پرداخت می کند؛بدون آنکه واقعا کاری در قبال آن انجام شده باشد،زیرا کار آن اداره را با همان سی نفر هم میشد انجام داد؛اما بیست نفر اضافی به آن اداره تزریق شده است که می توان آن را مصداق بیکاری پنهان دانست.فرض کنیم ما در کشورمان دویست تا شهر داشته باشیم(مسلما بیشتر از این تعداد است)و نیز در هر شهر هم پانزده تا اداره داشته باشیم(که باز هم مطمئنا بیشتر از این تعداد است.مخصوصا در کلانشهر ها تعداد ادارات به صدها اداره می رسد).اگر تعداد ادارات را به تعداد شهر ها ضرب کنیم،یعنی دویست ضربدر پانزده،نتیجه اش وجود سه هزار(3000) تا اداره در کل کشور خواهد بود.اگر هر کدام از این سه هزار اداره،ماهانه چهل ملیون تومان پول مفت را صرف کارمندان سفارشی شان بکنند،جمعا هر ماه،ما مبلغ یکصد و بیست میلیارد (120،000،000،000)تومان هزینهء اضافی را باید هر ماه به خزانه تحمیل کنیم.اگر این عدد هنگفت را به عدد دوازده(یعنی تعداد ماههای سال)ضرب کنیم،عدد وحشتناک یک بیلیارد و چهارصد و چهل میلیارد (1،440،000،000،000)تومان را در هر سال،از خزانه و بیت المال باید هزینهء کارمندان سفارشی و فاقد کارآئی بکنیم...

امید:واقعا عدد سرسام آوری است...اما به نظر شما، به جای پرداخت این مبالغ به کارمندان سفارشی،آن را چگونه باید خرج کنیم؟

جمال:با این مقدار پول(که البته این فقط مربوط به یک سال و فقط مربوط به ادارات دولتی بود) می توان کارخانه ها و صنایع زیادی را به وجود آورد که این گونه کارخانجات و صنایع و ...،منافع زیادی برای کشور دارند:

اولا هر کارخانه ای به طور متوسط،سی سال می تواند برای کشور،تولید داشته باشد،یعنی حدود سه نسل از این کارخانه بهره مند خواهند شد.ثانیا این تولیدات ضمن اینکه نیازهای داخلی کشور را تأمین خواهند کرد،اگر به مرحلهء صادرات برسد،می توانند ارز آوری هم برای کشور داشته باشند.ارزهائی که از این طریق به دست می آید و نیز ارزهائی که قرار بود از کشور خارج شود (که به دلیل تأسیس این نوع کارخانجات،از خروج آنها جلوگیری شد)،می تواند صرف ایجاد کارخانه ها و صنایع جدیدی شود که هر کدام از آنها هم باعث ارز آوری و نیز عدم خروج ارز از کشور و همچنین مشغول به کار کردن بیکاران و جویندگان کار شود که البته اینگونه فرصت های شغلی،مصداق شغل واقعی(و نه شغل کاذب)خواهند بود که مطمئنا دارای معضلات مربوط به مشاغل کاذب نخواهند بود.

امید:پس چه باید کرد؟

جمال:مهم ترین کاری که دولتمردان و سیاستگزاران کشور باید انجام دهند این است که اینگونه مسائل را چه در سطح دولت و چه در سطح مردم عادی،موشکافی  کنند و با پایبندی به این گونه نظریات،کاری کنند تا ضمن اینکه منابع ارزی و ریالی ما هدر نرود و کشور دچار وابستگی ها و بحرانهای مربوط به تحریم ها قرار نگیرد،موضوع بیکاری هم از حالت بحرانی خارج شود.

...... پایان .......

بحران بیکاری (1):

امید:نظر شما راجع به بحران بیکاری و عدم وجود فرصت های شغلی کافی در کشور برای خیل بیکاران و جوانان جویای کار چیست؟

جمال:البته این موضوع بسیار پیچیده و گسترده ای است که نمی توان با درج چند تا کتاب و مقاله و ...،تمام ابعادش را توضیح داد.اما با این وجود،سعی می کنیم در حدّ توانمان و مخصوصا در حدّ بضاعت علمی مان،راجع به ابعاد آن،صحبت کرده و موضوع را موشکافی کنیم.

واقعیت این است که در حال حاضر که با معضل بیکاری و کمبود فرصت های شغلی مواجه هستیم،بیشتر فرصت های شغلی ای که به وجود می آید،از طریق سفارش ها و توصیه های این نماینده و آن وزیر و فلان مدیر و بهمان سردار و ...است.

 این روش،ضمن اینکه کاملا غیر قانونی است و نیز نمی تواند فرصت های شغلی کافی ایجاد کند،باعث بروز تورّم و شکاف اقتصادی و معضلات اجتماعی و در نهایت،بحرانهای سیاسی و امنیّتی و ...خواهد شد.حتی می توان اثبات کرد که اینگونه فرصت های شغلی کاذب،باعث از بین رفتن فرصت های شغلی واقعی خواهد شد.

امید:چه اشکالی دارد که ما با این روش،برای خیل بیکاران مان،شغل ایجاد کنیم؟هر کدام از این مقاماتی که نام بردید،اگر برای چند نفر،شغل ایجاد کنند،مجموعهء کسانی که از این طریق،صاحب حقوق و مزایای شغلی می شوند،عدد بسیار بزرگی را تشکیل خواهد داد که این می تواند بار سنگینی را از دوش دولت و ملت بردارد و قدم مهمی را در جهت رفع بحران بیکاری و تبعات منفی آن بردارد؟همین چند درصد هم که مشغول به کار شوند،از هیچی بهتراست؛اینطور نیست؟

جمال:فرض کنیم که به تعبیر شما،درصدی از بیکاران،از این طریق،صاحب شغل بشوند:پس تکلیف بقیه چی میشه؟

امید:خب برای بقیه هم باید دنبال راه های دیگری بود.هر کسی که در مجموعهء رژیم قرار دارد،در حدّ توان خودش،عده ای را مشغول به کار کند و بیشتر از آن هم از آن فرد مسئول،نمی توان توقّع داشت.

جمال:نمی توان با اینگونه روش های من در آوردی و آزمون و خطا،امیدوار بود که مشکل بیکاری و بحرانهای ناشی از آن، حل گردد.نظر من این است که به جای این گونه روشهای غیر قانونی و در عین حال،مضرّ،باید به راه حل های منطقی تر و علمی تر و کلان تر فکر کنیم.نمی توان با مدیریت جزیره ای،مشکل بزرگی به نام بیکاری را در کشور عظیمی مثل ایران حل کرد.

امید:لطفا بفرمائید که عیب و ایراد روش فوق در ایجاد فرصت های شغلی و در نهایت،پیشنهاد خودتان چیست؟قبل از آن هم لطفا منظورتان را از مدیریت جزیره ای،توضیح دهید.

جمال:منظور از مدیریت جزیره ای این است که هر شخص یا گروهی،بدون توجه به اشخاص یا گروههای دیگر،دست به انجام کاری بزند.نتیجهء این تکروی ها این خواهد بود که اقدامات افراد یا گروههای مختلف،با همدیگر تصادم پیدا کنند و حتی همدیگر را خنثی نمایند.مثال جالبی که می توانم بزنم این است که برخی نمایندگان برای افزایش فرصت های شغلی،طرحی را به مجلس بدهند تا کارخانه های تولید خودرو،تولیدشان بیشتر شود تا افراد بیشتری،مشغول به کار شوند؛اما از طرفی،تعداد دیگری از نمایندگان مجلس برای کاهش آلودگی محیط زیست،طرحی را به مجلس بدهند تا کارخانجات خودروسازی،تولیدشان را کمتر کنند تا آلودگی کاهش یابد.حالا مجلس یا شورای نگهبان یا مجمع تشخیص مصلحت، کدام یک از این دو طرح را تصویب کنند؟افزایش تولید خودرو یا کاهش تولید خودرو را ؟به اینگونه اقدامات ناهماهنگ و متضاد می گویند مدیریت جزیره ای.

 ما در حال حاضر،نزدیک به 300 نماینده در مجلس داریم.در خوشبینانه ترین فرض،اگر هر کدام از این نمایندگان بتوانند از طریق توصیه و سفارش نویسی به ادارات و شرکت های دولتی،برای 500 نفر شغل ایجاد کنند،مجموعا برای 150000 نفر شغل ایجاد خواهد شد.فرض کنیم که هرکدام از مقامات دولتی،اعم از وزرا و مدیران و فرماندهان نظامی و انتظامی و امنیّتی و ... هم تعدادی را از طریق توصیه و سفارش،استخدام کنند و تعداد آنها در خوشبینانه ترین فرض،850000 باشد.با احتساب آن تعدادی که نمایندگان،استخدام کردند،به علاوهء این تعدادی که سایر مقامات دولتی استخدام کردند،مجموع افراد استخدامی در خوشبینانه ترین حالت،یک میلیون نفر خواهد شد(توجه کنید که ایجاد  500 شغل برای هر مقام دولتی،بسیار اغراق آمیز است و کمتر مقامی،چنین قدرت و نفوذی را دارد)آیا واقعا تعداد بیکاران کشور،فقط یک میلیون نفر است؟تازه مگر همهء مردم هم این توانائی را دارند که به مقامات دولتی متوسل شوند؟فلان روستائی که در فلان منطقهء دور افتادهء پشت فلان کوه زندگی می کند،مگر به مقامات،دسترسی دارد؟آیا این بر خلاف عدالت اجتماعی نیست؟

امید:حق با شماست.تعداد بیکاران واقعی کشور،بسیار فراتر از یک میلیون نفر است و دائما هم به تعداد آنها افزوده می شود... فرمودید که علاوه بر کافی نبودن این تعداد فرصت شغلی، اینگونه روش ها،تبعات و آثار تورّمی و مخرّبی هم دارد.در مورد آنها توضیح دهید.

جمال:اولا سیستم اداری کشور در حال حاضر،ظرفیت پذیرش این همه کارمند را ندارد و بسیار محدود تر از این حرف هاست.ثانیا در تقسیم بندی مشاغل،ما با شغل کاذب و شغل واقعی مواجه هستیم.شغل واقعی یعنی اینکه فرد شاغل بتواند بدون دست زدن به کارهای غیر قانونی مانند قاچاق و ...،چیزی را تولید کند و یا منشأ انجام خدمتی شود.پس شغل واقعی،منجر به یک تولید و یا یک کار خدماتی خواهد شد.به عنوان یک مثال ساده،ایجاد انرژی برق،یک کار تولیدی،و ایجاد یک ارتباط تلفنی،یک کار خدماتی به حساب می آید.

اما در شغل کاذب،یا تولید از طریق روشهای غیرقانونی و غیر منطقی مانند برداشت های غیر مجاز از منابع طبیعی مانند جنگلها و مراتع و معادن و ...،و یا از طریق انجام کارهای دلّالی و واسطه گری و قاچاق و ... انجام می شود.

شغل واقعی،نتیجه اش رفع نیاز های جامعه از طریق معقول،بدون وابستگی به بیگانگان و بدون خروج ارز از کشور و بدون به هدر رفتن منابع و ثروتهای ملی و ایجاد نقدینگی و تورّم و ... است.

اما مشاغل کاذب،ضمن اینکه باعث از بین رفتن مشاغل واقعی می گردد،باعث خروج ارز از کشور و وابستگی به بیگانگان و ایجاد نقدینگی و تورّم و در نهایت،دامن زدن به بیکاری و معضلات مربوط به آن خواهد شد.

امید:منظورتان از نقدینگی و تورّم را به زبان ساده توضیح دهید.

جمال:اگر افراد جامعه،پول های بادآورده ای را بدون زحمت و تلاش منطقی و قانونی به دست آورند،آنها را خرج مصارف غیر ضروری و تجملات و ... خواهند کرد.برخی افراد جامعه،به محض اینکه چنین پولهائی را به دست بیاورند،دست از کارهای تولیدی و خدماتی قانونی خواهند کشید و با استفاده از این نقدینگی بادآورده، به دلّالی و واسطه گری و قاچاق و ... خواهند پرداخت که مطمئنا اینگونه اقدامات،به ضرر جامعه خواهد بود:خروج ارز از کشور و گرانی، از مضرّات بارز رشد نقدینگی است.

امید:لطفا با استفاده از یک مثال عملی و ملموس،موضوع را توضیح  دهید.


...ادامه دارد...

الفبای دین (12):

در آخرین قسمت مطلب الفبای دین،می خوام کمی هم در مورد آخرالزمان و ظهور منجی عالم بشریت و وظایف انسانهائی که انتظار ظهور منجی رو می کشن حرف بزنم:

نقل است که ظالمین آخرالزمان،نهایت سعی و کوشش خودشون رو به کار خواهند بست و از تمامی امکانات و استعدادهای بالقوّهء خود برای پیشبرد اهداف نامشروع شون استفاده خواهند کرد و ظلم و ستم و جنایت رو به حداکثر میزانش خواهند رسوند.

در طرف مقابل هم ،منتظران ظهور،به مصداق فرمایش پیامبر(ص) که در مورد مؤمنان می فرمایند:...زُهّاد اللّیل و اُسدُ النّهار...(پارسایان شب و شیران روز...) باید نهایت سعی و تلاش خودشون رو به کار ببندند و ظرفیت های وجودی خوشون و جامعهء اسلامی رو تا اونجائی بالا ببرند و تقویت کنند که زمینهء ظهور حضرت صاحب الامر(عج) فراهم بشه...

ذکر این نکته،خیلی ضروریه که اگه قرار بود اون حضرت،بدون زمینه سازی ظهور بفرمایند،همین الان هم می تونستند ظهور بفرمایند و دیگه لزومی نداشت که ظهورشون اینقدر به تأخیر بیفته.پس معلوم میشه که علت تأخیر ایشون در امر ظهور،آماده نبودن زمینه ای است که منتظران ظهور حضرتش بایستی در این مورد،نهایت تلاش شون رو بکنند...

اینجا این سؤال پیش میاد که وظایف منتظران ظهور،چی خواهد بود؟

در نگاه اول ممکنه جواب این سؤال،خیلی ساده به نظر بیاد:انجام عبادات و دعا برای فرج آقا امام زمان(عج) و تشکیل مجالس روضه و عزاداری و همچنین مجالس اعیاد و جشن و انجام کارهای عامّ المنفعه مانند کمک به فقرا و مریضان و...؛اما واقعیت اینه که خیلی کارهای بر زمین موندهء اساسی تر وجود داره که بایستی منتظران ظهور،اونا رو انجام بدن...

خداوند متعال،نعمتهای زیادی رو آفریده و استعدادهای زیادی رو به انسانها داده که انسانها موظّفند با استفاده از اون استعدادها و کشف و استخراج اون  نعمتها،جامعهء اسلامی رو در جهت ایجاد یک زندگی توأم با عدالت و تقوی و رفاه نسبی به پیشرفت و توسعه برسونند که این جامعهء اسلامی،زمینه ای بشه برای ظهور آقا(عج)و تشکیل حکومت جهانی.

پیشرفت علم و فن آوری و نیز علوم انسانی و سایر علوم که هم نیازهای جامعهء اسلامی رو تأمین بکنه و مهم تر از اون،قدمی باشه برای تفسیر بیشتر و بهتر آموزه های اسلامی مانند قرآن و احادیث و روایات معصومین(ع)که باعث مقبولیت دین و اقبال مردم به سوی دین و اعتقادات دینی بشه که هر کدوم از اینها،برای تشکیل و ادارهء جامعهء اسلامی و قطع وابستگی به بیگانگان و رهائی از سلطهء اونا لازم و ضروری هستش.

کاملا معلوم و مشخصه که اگه چنین زمینه ای فراهم نشه،ظهور ایشون،عملا فایدهء زیادی برای جامعه نخواهد داشت؛کما اینکه در صدر اسلام هم به دلیل عدم آمادگی جامعه،حضور فیزیکی ائمّهء معصومین(علیهم السلام) هم نتونست باعث تشکیل جامعهء مدنی مورد نظر پیامبر اکرم(ص) بشه.غیر از چهار سال و هشت ماهی که مردم به حضرت علی(ع) و شش ماهی که به امام حسن(ع)روی آوردن،عملا می بینیم که هیچ یک از امامان(ع)قادر به تشکیل حکومت اسلامی و جامعهء مدنی نشدن.پس باید همگی تلاش کنیم تا وظایف خودمون رو چه به عنوان یک فرد مسلمان و چه به عنوان عضوی از جامعهء اسلامی،انجام بدیم.

پایان