عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

همه پرسی مشروعیت قانون اساسی (1):

جمال:نظر شما راجع به تغییر قانون اساسی چیه؟

امید:به نظر من،باید هر چهار پنج سال یک بار،همه پرسی (رفراندم) مشروعیت قانون اساسی برگزار بشه تا مشروعیت اون قانون توسط مردم مورد ارزیابی قرار بگیره و در صورت رای نیاوردن،اون قانون،عوض بشه.

جمال:هر چند که هر قانونی که توسط انسانها نوشته میشه،نیاز به بروز رسانی داره؛اما این حرف شما که چند سال یک بار،چنین همه پرسی ای برگزار بشه،امکان پذیر نیست و  چندین اشکال داره:

اولا شما در هیچ کدام از کشورهای دنیا،چنین انتخاباتی رو نمی بینید.حتی در کشوری مثل آمریکا و یا کشورهای اروپائی،در هر چهار پنج سال،رفراندم قانون اساسی،برگزار نمیشه.(توجه کنید که رفراندم مشروعیت قانون اساسی ،غیر از انتخابات ریاست جمهوری یا مجلس یا شوراها است)اگر حرف بنده رو باور ندارید،لطف کنید و از طریق اینترنت و یا هر منبع خبری دیگری، تاریخ آخرین رفراندم قانون اساسی آمریکا یا هر کشور دیگری رو، و نیز تاریخ رفراندم قبلی اش را که مثلا پنج سال بین شان فاصله است، بیان کنید...مطمئن باشید که چنین چیزی رو پیدا نمی کنید و تغییر قانون اساسی،با روش دیگه ای انجام میشه که در ادامهء این پست، نحوهء تغییر و بروز رسانی رو در کشور خودمون بیان خواهم کرد...

ثانیا باید در نظر گرفت که نوشتن یک قانون و یا تغییر کلی اون،کار  مردم نیست و نمی توان از طریق مراجعه به آراء عمومی،قانونگذاری کرد و حتما باید حقوقدانان به این امر مهم اقدام کنن.زیرا قانونگذاری،یک امر تخصصی هستش و و همهء مردم،حقوقدان و متخصص حقوقی نیستند؛مخصوصا که تجربه ثابت کرده است که مردم عادی،معمولا فقط به منافع شخصی و گروهی خودشون،آنهم منافع کوتاه مدت فکر می کنند و عملا هم از منافع دراز مدت خودشون و مخصوصا منافع سایر مردم جامعه،غافل هستند.(مخصوصا در کشورهائی که هنوز از نظر فکری و فرهنگی و اجتماعی،پیشرفت نکرده اند و به مراحل بالای مردم سالاری نرسیده اند). نقش مردم فقط اینه که در همه پرسی قانون اساسی یا بازنگری اون،رای موافق یا مخالف بدن.اینم فقط مختص ایران نیست و در همه جای دنیا اینطوریه...کار حقوقدانان،تعیین مشروعیت قانون و کار مردم،تعیین مقبولیت اونه...

ثالثا اگه با اصول و قوانین حقوقی که پایه و اساس قانون نویسی هستند،آشنائی داشته باشید،خواهید دید که خیلی از موضوعاتی که در قانون نوشته می شوند،ثابت هستن و غیر قابل تغییر که فقط ممکنه جنبه های عملی اون به مرور زمان (یا مکان) تغییر کنن.

رابعا چنین تغییر سریعی،اصلا غیر ممکن است.می دانید چرا؟چون هر قانونی که نوشته میشه،؛برای اجرای اون باید زیرساخت هائی باشه و یا ایجاد بشه تا به وسیلهء اون زیرساخت ها،بشه اون قانون رو ، هم اجراء کرد و هم بر اجرایش نظارت کرد...هرچند که تغییر دادن قانون بر روی کاغذ،خیلی راحت است و وقت زیادی نمی گیره؛اما تغییر آن زیرساخت هائی که قراره اون قانون بر اساس اونا اجراء بشه،مستلزم صرف هزینه و زمان زیادی است که عملا این تغییر رو غیر ممکن می کنه.

امید:منظورتون از زیرساخت چیه؟

جمال:خیلی ساده است:مثلا در حال حاضر،برطبق قانون اساسی،زبان رسمی کشور ایران،فارسی است که بر طبق آن،تمامی نامه های اداری و کتب درسی و سایر نوشتجات عمومی مثل روزنامه ها و مجلات و ...به این زبان نوشته میشن و سایر زبان ها و لهجه ها،زبان های خاص هر منطقه به حساب می آیند و در اون مناطق،مورد استفاده قرار می گیرند...

اگر بر فرض،یک روز یکی از قومیت ها برای تغییر زبان رسمی،مبارزه کنند و فشار بیاورند؛به قسمی که رژیم مجبور بشه قانون اساسی رو به خاطر اون قوم تغییر بده،چه فاجعه ای رخ میده؟تصور کنید اگه  مثلا ترک زبان ها که جمعیت قابل توجهی رو در کشور تشکیل میدن، بخوان زبان رسمی کشور رو از فارسی به ترکی تغییر بدن،چه مشکلاتی رخ خواهد داد؟تصور کنید تغییر گویش مردم کشور از فارسی به ترکی و نیز تغییر تمام کتب درسی و نامه های رسمی و روزنامه ها و مجلات و...چندین سال و شاید حتی چندین دهه فرصت لازم داشته باشه و چه قدر هزینه برای آن باید صرف بشه و بدتر از اون،اینه که چه قدر از قافلهء علم و دانش،ممکنه عقب بمونیم.حتی از مسیر پیشرفتی که الان در دنیا وجود داره...

تازه مشکل زمانی بغرنج تر میشه که چند سال بعد،ناگهان یک قومیت دیگر(مثلا کرد ها یا لرها )قیام کنند و بخواهند زبان رسمی را به کردی یا لری تغییر دهند،آنوقت دیگر خودتان حدس بزنید که چه اوضاعی پیش میاد؟بقیهء زیرساخت ها هم کم و بیش،اینطوری اند.

یک بار در سال 1324 شمسی،فرقهء دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری با حمایت ژوزف استالین رهبر شوروی،زبان رسمی آذربایجان را به ترکی،تغییر داد و نامه های اداری و  کتابهای درسی مدارس هم به ترکی تغییر کرد؛اما یک سال بعد،به دلیل عدم همکاری مردم منطقه و مخصوصا قطع حمایت دولت شوروی از این فرقه (به دلیل ساخت و پاخت استالین با قوام السلطنه)،این حرکت با شکست مواجه شد و زبان رسمی آذربایجان،دوباره به فارسی برگشت.بگذریم که این موضوع،چه قدر هزینه روی دست دولت و ملت گذاشت و چه خونهای ناحقی که از دو طرف پایمال شد...

هرکدام از ویژگی های قانون اساسی که بخواد تغییر کنه،مطمئنا این تبعات رو هم به دنبال خواهد داشت...

امید:نمی تونیم که تا قیامت به یک قانون ثابت پای بند باشیم؟

ادامه دارد...

ثواب اخروی یا نتیجهء دنیوی؟

آیا در اعمال دینی که ما انجام می دهیم،صرفا کسب ثواب آخرت کافی است یا اینکه نتیجهء آن اعمال در دنیا هم باید مدّ نظر ما باشد؟

مثلا وقتی ما به عزاداری ابا عبدالله الحسین(ع) می پردازیم،آیا هدف ما فقط انجام یک سری کارهای قالبی و تکراری مانند سینه زنی و روضه خوانی برای کسب ثواب برای آخرت باید باشد یا اینکه هدف از انجام عزاداری در وهلهء اول،تأثیرگذاری بر جامعه در جهت مبارزه با ظلم و اجرای فریضهء امر به معروف و نهی ازمنکر،به همان گونه که حضرت سیدالشّهدا مدّ نظرشان بود باشد؛ولو اینکه شاید در کوتاه مدت به نتیجه نرسد؟

در این مورد مثالی را عرض میکنم:

باغبانی را در نظر بگیرید که برای آبیاری باغش،احتیاج به حفر یک حلقه چاه دارد.او چاهکنی را استخدام می کند تا در ازای دریافت پول،اقدام به حفر چاه کند.از طرفی چاهکن می داند که در آن منطقه،هیچ چاهی به آب نمی رسد؛با این وجود،اقدام به حفر چاه می کند،زیرا هرچند که آن چاه،هیچ آبی برای باغبان نخواهد داشت؛اما چاهکن،دستمزد خود را طبق قراری که با باغبان گذاشته است،دریافت خواهد کرد.

برای چاهکن،شاید اصلا مهم نباشد که چاه،به آب برسد یا نه و فقط گرفتن دستمزد برایش مهم باشد و اصلا خود را ملزم نداند به اینکه به باغبان اطلاع دهد که این منطقه،آب ندارد؛اما آیا ما در قبال جامعه مان هیچ گونه احساس مسئولیتی نداریم و فقط کسب ثواب آخرت برای ما مهم است؟

جواب این سؤال این است که کسب ثواب از طریق عزاداری و روضه خوانی،عملی مستحب است؛اما تأثیرگذاری بر سرنوشت جامعه،به مصداق جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی،جزو واجبات دین اسلام به حساب می آید و ترک آنها مستلزم عذاب آخرت ( و یا حتی عذاب دنیوی) خواهد شد.

بسیاری افراد را می بینیم که در ایّام محرّم با جان و دل در مراسم روضه و نوحه شرکت می کنند؛اما در قبال سرنوشت جامعه شان هیچ گونه احساس مسئولیتی نمی کنند و حتی این مسئله را به زمان ظهور حضرت صاحب الامر(عج)مربوط می دانند،در حالیکه وظایفی مانند جهاد و ...مربوط به تمامی زمانها،چه دوران حضور امام معصوم و چه دوران غیبت آنها می باشد.

اخلاص در قضاوت (2):

مثلا وقتی میشنویم که میگن فلان نویسنده،منحرف هستش و حرفای نادرستی میزنه،بدون اینکه حرفها و نوشته های اونو به دقت مورد بررسی قرار بدیم،اظهار نظر می کنیم و برچسب انحراف و ارتداد به اون نویسنده میزنیم.( یا برعکس،چشم بسته ازش دفاع می کنیم)مخصوصا اگه بشنویم که فلان شخصیت معروف،اون نویسنده رو منحرف دونسته،همین طور چشم بسته و تحت تاثیر شخصیت و موقعیت اون فرد معروف،ما هم حکم به انحراف اون نویسنده میدیم و در موردش قضاوت می کنیم.در حالیکه بایستی به پیروی از سیرهء امیر مؤمنان علی(ع)، بیطرفانه و منصفانه به مسئله نگاه کنیم.یعنی نه تحت تاثیر مقام و منزلت اون شخصیت قرار بگیریم و نه تحت تاثیر تبلیغاتی که پشت سر اون نویسندهء متهم به انحراف انجام میشه.(اگر هم تخصصی در قضاوت نداریم،اصلا قضاوت نکنیم و از متخصصین کمک بگیریم) 

بارها و بارها در جامعه مون شاهد بوده ایم که مثلا پشت سر کسی،حرفهائی زده شده و مثلا چند تا شخصیت معروف هم تحت تاثیر اطرافیان،این حرفارو تایید کردن و مردم کوچه و بازار هم تحت تاثیر اون شخصیت ها،اون نویسندهء متهم به انحراف رو مورد حمله قرار داده اند و بهانه شون هم این بوده که چون اون شخصیت،ایشون رو منحرف دونسته،پس واقعا اون نویسنده،منحرف هستش و باید مورد حمله قرار بگیره...

حالا من از شما می پرسم: اگه حضرت علی (ع) الان در بین ما حضور داشتند،آیا اجازه می دادند که من و شما همین طور چشم بسته،دنبال این شخصیت و اون مدیر و فلان رئیس بیفتیم و در مورد دیگران قضاوت کنیم و حکم به انحراف شون بدیم؟

در حالیکه در قضیهء اون زره و اون مرد مسیحی،اینقدر دقت و حساسیت به خرج دادند، آیا ما حق داریم که همین طور راحت،در مورد دیگران قضاوت کنیم؟آیا نباید به پیروی از مولی(ع) که اجازه ندادند که اصحابشون (در هنگام قضاوت در مورد اون مسیحی) تحت تاثیر شخصیت ایشون قرار بگیرن،ما هم مواظب باشیم تا(در هنگام قضاوت در مورد دیگران)  تحت تاثیر شخصیت بزرگانمون قرار نگیریم؟؟؟

یک جمله از مولی علی(ع) رو نقل می کنم که فرمودند:

«فاصلهء میان حق و باطل،چهار انگشت است:یعنی فاصلهء بین چشم و گوش...»

منظور مولی از این فرمایش،همون ضرب المثل فارسی خودمونه که میگه: شنیدن کی بود مانند دیدن؟یعنی ما خیلی چیزا میشنویم،اما وقتی اونارو می بینیم،تازه متوجه میشیم که واقعیت،چیز دیگری بوده و ما نباید هر حرفی رو زود باور کنیم...

پایان

اخلاص در قضاوت (1):

یک: خداوند در آیه 21 سوره احزاب می فرماید:لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة......برای شما در وجود رسول خدا(ص)الگو و سرمشق نیکوئی وجود داره...این آیه نشون میده که امت اسلامی موظفند که با الگو و سرمشق قرار دادن پیامبر(ص) و ائمه علیهم السلام،در جای پای اونا قدم بزارن و در حد توان و وسع خودشون،از اعمال اونا پیروی کنن.پس با این بهانه که ما معصوم نیستیم و نمی تونیم مثل پیامبر یا امامان باشیم،حق نداریم از وظایف خودمون سرپیچی بکنیم. 

دو: معصومین(علیهم السلام) همگی معدن اخلاص بوده اند و محال و غیر ممکنه که در انجام کاری،نعوذ بالله برای کسی،نقش بازی کنن و یا به تعبیر امروزی ها،فیلم بازی کنن.هر کاری رو که انجام میدن و یا هر کاری رو که ترک می کنن،صد در صد بر اساس اخلاص و صداقت است و امکان نداره که مثلا بخوان استفادهء شخصییا گروهی یا تبلیغاتی ( و به تعبیر امروزی ها استفادهء ابزاری) از اون عمل بکنن.

سه) داستان معروف اون مرد مسیحی رو که زره حضرت علی(ع) رو پیدا کرده و ادعا میکرد مال خودشه،حتما شنیدید:

در این قضیه،حضرت علی(ع) به قاضی کوفه دستور دادند تا به این موضوع،رسیدگی کنه و تحت تاثیر شخصیت طرفین دعوی قرار نگیره و حتی در نگاه کردن به طرفین دعوی،عدالت رو رعایت کنه...

قاضی هم بر طبق احکام حقوقی اسلام،از شاکی (که علی (ع) بود) دو تا شاهد خواست و چون ایشون شاهدی نداشتند،قاضی،زره رو از آنِ مرد مسیحی دونست ...[که البته اون مرد مسیحی،با دیدن این سیرهء درست،تحت تاثیر قرار گرفته و به واقعیت اعتراف کرده و مسلمان شد..‍.]

حالا بیاییم ببینیم من و شما در زندگی خودمون و در مواجهه با محیط اطرافمون چه قدر از سیرهء ائمه مون پیروی می کنیم:

اگه یک نگاه موشکافانه و دقیق به داستان فوق بندازیم،نکات خیلی مهمی در اون نهفته است:

همون طوری که در بالا ( بند 2) اشاره کردم،ائمهء معصومین(ع) همگی معدن اخلاص هستن و محال هستش که برای کسی،نقش یا فیلم بازی کنن:اینکه بعضی ها ادعا میکنن که علی(ع) قصد داشتن تا با صرف نظر کردن از یک زره،اون مسیحی رو به اسلام ترغیب کنن ،درست نیست.زیرا اون چیزی که برای ائمه مهم بود،اجرای دقیق احکام اسلامی و دستورهای الهی بوده و هست؛نه استفادهء ابزاری و تبلیغاتی از احکام .اگه اینطوری بود،معنایش این میشد که نعوذبالله یک معصوم برای ترغیب یک غیر مسلمان به اسلام،یکی از احکام حقوقی اسلام رو زیر پا بزاره ؛در حالیکه شرع،چنین اجازه ای رو نمیده...(البته موضوع تبلیغ اسلام و تألیف قلوب دیگران در اسلام وجود داره؛اما نه به این صورت که مثلا یکی از احکام حقوقی اسلام رو زیر پا بزاریم تا مثلا یک غیر مسلمان رو به اسلام ترغیب و تشویق کنیم)...در حالیکه بعضی از اصحاب ایشون ادعا میکردن که چون ایشون امام معصوم هستن و دروغ اشتباه در کارشون نیست و مخصوصا که در اون تاریخ،خلیفه و حاکم جامعه نیز بودند،باید اون زره رو از دست اون مسیحی بگیریم و تحویل حضرت بدیم،اما مولی علی(ع)چنین اجازه ای رو به اصحاب ندادن و خودشون عین یک فرد عادی به قانون و مرجع قضائی مراجعه فرمودن و از قاضی خواستن تا درست قضاوت کنه...نتیجه اینکه دستور های اسلامی و مخصوصا احکام حقوقی اون،اصالت و موضوعیت داره و نمیشه به خاطر منفعت و مصلحت این و اون،تغییر و تبدیلی در اونا به وجود بیاریم و یا تعطیلشون کنیم...[ البته به جرأت میشه گفت همین برخورد های صحیح و مخلصانهء امیرالمؤمنین(ع) باعث شد که نه تنها اون مسیحی،بلکه انسانهای زیادی در طول تاریخ،به مولی علی(ع) اعتقاد پیدا کنن و به راه راست هدایت بشن.در حالیکه اگه اون حضرت میخواستن برای گرفتن زره خودشون، به مقام و موقعیت خودشون متوسل بشن و ازش سوء استفاده کنن،ابداً چنین نتیجهء مبارکی به وجود نمی اومد...‍]

حال ببینیم من و شما چه قدر در قضاوتهامون( و یا در مورد سایر اعمال مون)اخلاص به خرج میدیم:

ادامه دارد...

احساس مسئولیّت اجتماعی:

کودک بازیگوشی رو در نظر بگیرید که در هنگام بازیگوشی هاش،میزنه و شیشهء پنجرهء همسایه رو می شکنه؛اما زود از اونجا فرار می کنه و در جائی قایم میشه و در عالم کودکی خودش،از اینکه زرنگی کرده و گیر نیفتاده و مورد بازخواست همسایه قرار نگرفته،خوشحاله و ابراز رضایت و غرور میکنه؛غافل از اینکه والدینش باید علاوه بر پرداخت جریمهء شیشهء شکسته، کلی عذرخواهی و ابراز شرمندگی کنن و ای بسا چند تا حرف ناجور و بد و بیراه رو هم از اون همسایه بشنون و در محیط در و همسایه،سرافکنده بشن...

متأسفانه وضعیت جامعهء ما هم الان بی شباهت به مثالی که زدم نیست:

رانندگانی رو می بینیم که دور از چشم مأموران راهنمائی و رانندگی، ( و یا حتی در حضور پلیس و نیز دوربینهای راهنمائی و رانندگی)،اقدام به عبور از چراغ قرمز و سرعت و سبقت غیر مجاز و ...میکنن و در نتیجه،باعث برهم زدن نظم اجتماع و ایجاد ترافیک در خیابانها میشن...بدتر از اون اینکه برخی از این افراد،حاضر هستن که جریمه های مربوط به اینگونه تخلفات رو پرداخت کنن؛اما از این رفتار نادرستشون دست برندارن و تازه طلبکار هم میشن که چون ما جریمه های مربوطه رو دادیم ،پس به هیچ کس ربطی نداره که بازم از اینگونه رفتارها مرتکب بشیم یا نه.

بعضی ها فراموش کرده اند که ما انسانها،برخلاف حیواناتی که علیرغم زندگی در کنار هم،هیچ گونه احساس مسئولیتی نسبت به همدیگه ندارن،در جامعه ای زندگی می کنیم که خواه ناخواه،بر زندگی و سرنوشت همدیگه،تأثیر گذار هستیم و همانگونه که نباید اجازه بدیم که دیگران وارد حریم ما بشن،خودمون هم حق نداریم که وارد حریم دیگران بشیم...

آزادی،یکی از اصلی ترین و ابتدائی ترین حقوق جانداران و مخصوصا انسانهاست؛اما در تعریف آزادی و تعیین حد و حدود اون گفته شده که آزادی من،تا اونجائی هستش که آزادی شما رو از بین نبرم و آزادی شما هم تا اونجائی هستش که آزادی دیگرون رو سلب نکنید و الی آخر....

چند سالی هست که برخی افراد سودجو،زمین های کشاورزی اطراف بعضی شهرها رو تبدیل به ویلا (یا اصطلاح فارسی اش: خانه باغ)کردن و در هر کدوم از اون خانه باغ ها،چاه عمیقی رو به صورت غیر مجاز احداث کردن که این کار باعث شده که هم کشاورزی در اون زمین ها تعطیل بشه و هم آبی که قراره برای کشت محصولات زراعی استفاده بشه،عملا برای استخر و جکوزی و سونا و ...استفاده بشه...

مدیرانی رو در نظر بگیرید که به دلیل علائق شخصی و نیز با سوء استفاده از موقعیت شغلی خودشون،مثلا اقدام به واردات کالاها و اجناسی می کنن که  هیچ ضرورتی برای ورود اونها به کشور و خروج ارز بابت اون کالاها وجود نداره؛اما اون مدیران،صرفا برای چشم و همچشمی و یا رقابت های کودکانه با دیگران،اقدام به چنین وارداتی می کنن.مثلا واردات خودرو های لوکس که قیمت هرکدام،ده ها برابر و یا حتی صدها برابر قیمت یک خودروی معمولی در داخل کشور هستش؛در حالیکه ممکنه ما به خاطر وارد کردن کالاهای ضروری مانند داروها و یا تجهیزات پزشکی و ... در مضیقهء ارز یا اعتبارات پولی باشیم.

یا اینکه اینگونه واردات غیر قانونی و غیر منطقی،عواقب دیگری مانند بیکاری و ... رو در جامعه به وجود بیاره.

هر چه به این گونه مدیران تذکر داده میشه که درست نیست به خاطر خواسته های شخصی و خانوادگی شما،مردم گرفتار کمبود دارو و تجهیزات پزشکی بشن،به خرجشون نمیره...

اصولا چنین مدیران و یا سایر افراد مشابه،اصلا هیچگونه احساس مسئولیتی در قبال دیگران ندارن و به دلیل نوع تربیت شون و خصوصیات فرهنگی شون،بسیار کوته فکر و نزدیک بین هستن و اصولا اقدامات خودشون رو نوعی زرنگی و موفقیت به حساب میارن و فکر میکنن که اگه چنین اقداماتی رو انجام ندن،از دیگران عقب خواهند افتاد و سایر افراد جامعه،از اونها جلو خواهند زد.حتی بعضی هاشون فکر می کنند که از این موقعیتی که به دست آورده اند،باید نهایت استفاده رو ببرن و خود و خویشاوندانش رو به ثروتهای کلان برسونن.به تعبیر عامیانه،فکر می کنن که شانس،فقط یک بار درب خونهء آدم رو می زنه.

 از طرفی هم خیلی راحت در قبال مشکلات حیاتی افراد جامعه از خودشون سلب مسئولیت میکنن و بی تفاوت هستن...

باید در تربیت افراد،از همان دوران کودکی به این مسئله توجه داشت و کودکان رو چه در محیط های آموزشی و چه در محیط خانه و جامعه،طوری تربیت کرد که احساس مسئولیت رو یکی از مهم ترین دغدغه های خودشون به حساب بیارن...در تلویزیون می بینیم که دانش آموزان ژاپنی،محیط مدرسه شون رو خودشون نظافت می کنن؛اما در کشور ما،حتی بزرگترها هم از ریختن زباله در معابر عمومی،امتناع نمی کنن...

متأسفانه در جریان گزینش مدیران جامعه و در حالت کلی،انتخاب افراد برای انجام هر کاری،هیچوقت به این موضوع توجه نمیشه که در انتخاب افراد،باید توجه کرد که فرد انتخاب شده،چه قدر به مسئولیت خودش و اهمیت اون،باور داره و صرفا همین که قابلیت های ظاهری هر فردی محرز میشه،نسبت به انتخاب اون،اقدام میشه و اصلا توجهی نمیشه که اون فرد در پذیرش اون موقعیت،چه اهدافی داره؟هدفش خدمت به جامعه است یا اینکه میخواد به خودش خدمت کنه.

از طرفی باید نظام کنترلی و بازرسی دقیق و جامع و کارآمدی طراحی کرد که هیچ مدیری،جرأت چنین تخلفاتی رو نداشته باشه و مهم تر از اون اینکه باید در استخدام افراد هم این نظارت دقیق وجود داشته باشه.