عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

فرهنگ شیعه (78):

شیعه در برابر دستگاهی چون خلافت،جز شهادت،سرمایه و سلاحی ندارد و اینکه می شنویم « من بکی او ابکی او تباکی وحب له الجنه:هرکس که به مصیبت حسین بگرید یا دیگران را بگریاند یا تظاهر به گریستن کند،بهشت بر او واجب است » و تعجب می کنیم - چون آنکه می گرید و دلیلی برای گریستن دارد،و می گریاند و دلیلی برای گریاندن دارد،چیزی؛اما تظاهر به گریه و گریهء دروغ یعنی چه؟تعجب مان بیهوده است چون زمان را نمی شناسیم.باید به دوره ای بازگردیم که هر قطرهء اشک،کلامی بوده است که شهادت را چون پیامی به مردم ابلاغ می کرده است و به خود تلقین.و هر ناله،فریادی که از حلقوم مظلومی بیرون می پریده و ظالمیت دستگاه حاکم را به گوش دنیا می رسانده است.آنجاست که به گریه کردن فرمان می دهد - حتی تظاهر به گریستن - چون گریه نشانهء آن است که فاجعه ای روی داده و ظلمی صورت گرفته است.آنچه دستگاههای تبلیغاتی خلافت،با پیروزی ها و فتوحات و جنجال دربارهء توفیقات حکومت اسلامی،می کوشیدند کتمانش کنند.

 

عزاداری نه یک روز نه ده روز نه یک ماه نه دو ماه بلکه در تمام سال،برای چه؟برای اینکه ملتی در شهادت زندگی می کند و باید عزادار باشد و در مجلس عزای خویش،شهادت را بازگو کند و با یاد آوردن از شهیدانش،شهیدانی تازه بسازد.مجلس عزا ترتیب می دهد تا شهادت را به نسل آینده و نسل های آینده منتقل کند.و به همین دلیل است که دستگاههای حکومتی با تمامی قدرتشان می کوشند تا از برگزاری این مجالس جلوگیری کنند.و باز به خاطر نشر شهادت و فلسفهء شهیدان است که شیعه به بهانهء مرگ برادر و عمو و دائی و پسرخاله و پسرعمه،یاران و خویشاوندان را گرد می کرده است و یکباره به کربلا گریز می زده اند و از حسین(ع) و شهیدان شیعه می گفته اند.و آن وقت،خبر به داروغه و گزمه ها و امام جمعه های دولتی می رسیده است و حمله می آورده اند و زیر شکنجه می گرفته اند و به زندانها می انداخته اند و شیعه،در برابر،حتی در مجلس عروسی اش،بر عروسی قاسم می گریسته است و کربلا را طرح می کرده است!

 

می بینی از علی(ع) نمی گویند،خود او را نمی شناسانند و هی منقبت و مکرمت می گویند و تا خدایش بالا می برند.و من و توی روشنفکر تعجب می کنیم که چرا این همه اسراف؟مبالغه؟فایدهء این مداحی ها و ثناگوئی ها شعرها و منقبت خوانی های لفظی چیست؟اما اگر به تاریخ بازگردیم و ظلمی را که بر این خاندان رفته است تجربه کنیم،نه تنها تعجب نمی نیم،بلکه لازم هم می دانیم و همزبان هم می شویم.دستگاههای تبلیغاتی حکومت،با همهء امکاناتشان کوشیده اند تا از علی چهره ای زشت و غیر مسلمان!بسازند.از سوئی بنی امیه و از سوئی بنی عباس و از دیگر سو،خوارج و وابستگان اینها با تمامی قدرتشان بر منبر و در مجلس،در خانه و خیابان،در گفتار و در نوشته،به علی و خاندان او حمله می کنند و این تبلیغات چنان قوی و نیرومند است که بعد از شهادت علی در محراب مسجد،مردم استحمار شده می پرسند:علی در مسجد چه می کرده است؟و چون می شنوند در حال نمازش کشته اند،می پرسند:مگر علی نماز هم می خواند؟ببین که ملاهای جیره خوار کاخ سبز شام و دارالخلافهء هزار و یکشب بغداد با شعور مردم چه می کنند؟به خصوص آن ایام که نه عکس بود و نه فیلم و نه چاپ و نه پلی کپی و نه افست و نه نوار کاست که مسجد کوفه بتواند این شایعه ها را تکذیب کند!

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (77):

زکوة در اختیار حکومت است و در کار ویرانی و نابودی خانمان و زندگی توده،و مسجد مرکز تبلیغات و عابدنمائی های گربهء تیزچنگ حکومت.حکومت با زکوة کاخ می سازد و کاخ سازی اش را در مسجد توجیه می کند.سرمایه داران حکومتی با پول زکوة چاق و چاق تر می شوند و در مساجد،پیروزی هایشان را به رخ مردم می کشند.در برابر این غارت و هجوم است که شیعه،خمس می پردازد تا مبارزه اش را وسعت دهد و تکیه و حسینیه می سازد تا به جنگجویانش پناهگاهی ببخشد.شیعه که زکوة را در کار خرد کردن خویش می بیند و مسجد را قتلگاه علی - در ابتدا - و قتلگاه فکر علی - در انتها - به خمس و حسینیه رو می کند تا به مبارزهء همیشه اش از علی تا کنون امکان و وسعت ببخشد.چنین است که ساختن هر حسینیه،ضربه ایست بر پیکر حکومت و تعداد مسجد ها وسیلهء فخر فروشی و دلیل موفقیت حکام.

 

در پیمانهائی که مجاهدان جهان می بندند،این سه اصل را مکرر می بینیم.رهبران انقلابی دنیا همیشه سه اصل رازداری و اطاعت تشکیلاتی و آمادگی برای مرگ را از پیروان خویش می خواهند و این همان سه اصل اساسی شیعه است که در متن اعتقاداتش بوده است.1- تقیّه. 2- تقلید. 3- شهادت.

 

تقیّه به معنای رازداری مجاهدی است که به صورت تشکیلات مخفی علیه دستگاه مبارزه می کند و اگر یک کلمه و یک راز از دهانش بیرون بپرد - حتی سخن حقی - زندگی گروهی را نابود کرده است.قتل عام های شیعه در نیشابور - مثلا - و حتی در بغداد،نتیجهء عمل افرادی بوده است که تقیه نمی توانسته اند و رازدار نبوده اند.این تکیه ای که شیعه بر پنهان داشتن ذهبک و ذهابک و مذهبک دارد و می خواهد رفتار و عقیده و رفت و آمدت را از دیگران حفظ کنی،دلیلی است که عقیدهء توی شیعه،خطرناک است و رفت و آمدتان مثبت و سازنده و برخلاف مصالح دشمن و حکومت.وگرنه پنهان از چشم عیال به خانهء صیغه رفتن که دیگر تقیه ندارد،دارد؛اما تقیهء شیعهء صفوی است.

 

در روزگاری که رهبری مشخص و علنی نیست و دستگاههای تبلیغاتی و ارتباطی نمی توانند آزادانه عمل کنند،کنجکاوی کردن،اما کردن و لیت و لعلّ کردن در مبارزه خطرناک است.باید اطاعتی کورکورانه و تشکیلاتی داشت.و همین که فرمان را از رهبری قابل اعتماد رسید،بی چون و چرا اطاعت کرد.همان اصلی که امروز حتی در تشکیلات مبارزهء مخفی می گویند بی چون و چرا از رهبر اطاعت کنید،بی شک اگر منحرف شد،می توانید او را از پشت پنهانی بزنید اما از او رسما سرپیچی نکنید!

 

این معنای تقلیدی است که در تشیع وجود داشت و شیعه،پیروی از امام را بر اساس آیهء اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم توجیه می کند و امام را اولی الامر می داند که خدا اطاعتش را در ردیف اطاعت از خود و اطاعت از رسول(ص) بر شمرده است و همین تقلید نیز برای رهبر غیر امام که نائب او است،در شیعه شناخته می شود.می بینیم این تقلید یک تقلید اجتماعی و تشکیلاتی در یک نظام مسئول و مجاهد است،نه تقلید عقلی و بی مسئولیت.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (76):

بدین ترتیب،سادات،خانوادهء بزرگی بودند که مرکزشان علی بود و توجه به سادات و بنی علی،نفی بنی امیه و سپس بنی عباس،وجود سادات،خود پایگاهی بود علیه حکومت ها و طبقات رژیم حاکم.پس بی جهت نیست که بنی عباس و بنی امیه،فرمان قتل عام سادات را صادر می کنند و می خواهند که هر کجا نشانی از آل علی(ع) یافتند،محو کنند.برای فهم این مدعا در ایران و هند تا شمال افریقا و الجزایر بگردید و بپرسید که چرا در هر تنگنا - هر گردنه،نقطهء استراتژیکی و هر کوه و کمری - امامزاده ای مدفون است؟

 

اینها تنها به دلیل انتساب خانوادگی و کرامت نژادی مورد تعقیب حکومتها نبودند - زیرا در همین ایام،برخی سادات سازشکار در دربار عزیز بودند - بلکه هریک،عضوی از حزب انقلابی علوی بودند که حکومتها را نمی پذیرفتند و حکام را غاصب می دانستند،با آنان می جنگیدند و از کمک مردم عدالتخواه و مظلوم برخوردار بودند.این است که با آمدن ساداتی چند از حسنی ها و طالبین به شمال ایران و پشت کوههای البرز،آنهائی که با مسلمان شدن تمام ایران - تا قرن چهارم و پنجم - هنوز مسلمان نشده و حکومت خلافت را نپذیرفته اند،به تشیع می گروند و شیعه می شوند.چون سید علوی را یک ضد خلیفه و ضد حکومت می شناسند و به همین دلیل پول و کمک می دهند و حکومت گرگان و شمال را بدانها وامی گذارند.

 

پس این همه حرمت به سید و کمک قانونی و شرعی و اخلاقی به سادات،به دلیل نژادی نبود بلکه برای کمک به جبههء ضد دستگاه و مبارز و مجاهد بود.سادات تا این اواخر نیز در کشورهای اسلامی،حزب رسمی و ارگانیزاسیون داشتند،به نام اصل نقیب و نقابت.و صاحب تشکیلات منظمی بودند - تشکیلات بخارا،تشکیلات بلخ،تشکیلات نیشابور... - و نقباء مختلف با امام ارتباط داشتند و به منزلهء دستهای امام و دستهای تبلیغاتی،اقتصادی و سیاسی بودند که از مرکز هر تشکیلات،پول به مرکز می فرستادند و از مرکز و امام،دستور مبارزه و مجاهده در محیط می گرفتند و به تشکیلات شان می فرستادند.نقبا،فقه و فرهنگ اهل بیت(ع) را که قاچاق و مورد تعقیب بود،در اذهان و سینه های مردم پخش می کردند،با حکومتها و تبلیغات گسترده و وسیعشان می جنگیدند.

 

زکوة در آن روزگار مالیات جبری ای بوده است که به دستگاه جلاد پرداخته می شده است و به مصرف قتل عام زکوة دهنده و محرومان و توده می رسیده است.پس در این میان،خرج رهبری مبارزه با جلادان زکوة بگیر و دشمنان تودهء محروم را از کجا باید تأمین کرد؟مگر نه اینکه مبارزه به تشکیلات احتیاج دارد و تشکیلات به مرکزیت و پول نیازمند است؟اینجاست که می بینیم خمس به عنوان بودجهء مبارزه پرداخت می شود و تکیه و حسینیه به عنوان مرکز تشکیلات ضد حکومتی ایجاد می گردد.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (75):

قرآن،سنت،حج،جهاد،مسجد،جماعت...و شعارهای طبقهء محکوم و محروم،چه می تواند باشد؟این طبقه که شعارهای اصلی اسلام را در دست دشمن می بیند،به جست و جوی شعارها و تکیه گاهها و سلاحهای دیگری بر میخیزد تا ضمن بیدار کردن و آگاهانیدن توده،پیامی را نیز که پیغمبر در شعارهای قرآن و سنت و حج و مسجد به مردم ابلاغ می کرد - و اکنون اینهمه، ضد پیام محمد(ص) را ابلاغ می کنند - ابلاغ کند.این است که به عترت تکیه می کند چون دستگاه می خواهد به وسیلهء سنت،عترت را نابود و نفی کند.چرا که اگر عترت نباشد،فقها و روحانیون و مبلغین وابسته به دستگاه،به سادگی و هر طور که بخواهند،سنت را به نفع دستگاه،تفسیر می کنند.

 

شیعه،ولایت را شعار خویش کرده است،چون دستگاه ضد نبوت،ضد پیغمبر،ضد علی،ضد قرآن،ضد بشر و جلاد،خود را خلیفهء نبی می شمارد و نبوت را شعار خویش کرده است و شب و روز از بلندگو ها و از حلقوم های وابسته به دستگاهش،نبوت نبوت نبوت مطرح است و شیعه،این انسان و طبقهء قربانی همین دستگاه،به ولایت تکیه می کند و به شعاری مجهز می شود که نفی کنندهء حکومت ها است،هرچند لباس تقوی و تقدس دروغینی به تن داشته باشند.چرا که ولایت یعنی پذیرفتن حکومت علی یا حکومت علی وار،و جز این،حتی حکومت عمر ابن عبد العزیز نیز قابل قبول نمی تواند باشد،هرچند وی ادای یک مصلح متقی و زاهد و انقلابی را خیلی خوب در آورده بود و افکار عمومی را جلب کرده بود و این تنها شیعه بود که ملاک داشت و بر ولایت و امامت - به عنوان یک رژیم - تکیه می کرد و می دانست که در یک رژیم غلط،حاکم درست،بی معنی است و این است که در آن حال که عوام ناآگاه و حتی خواص شبه روشنفکر،سخت مجذوب زهد نمائی های عمر ابن عبد العزیز شده بودند و تحت تأثیر شخصیت فردی او و در مقایسه با اسلاف پلیدش،حکومت او را قلبا پذیرفته بودند،شیعه به تعبیر عمیق و زیبای امام باقر(ع) او را کسی می دید که در زمین،آفرینش می گویند و در آسمان،نفرین!زیرا سخن در رژیم است و نه فرد.

 

امروز مسئلهء وجود سادات برای هر روشنفکری مطرح است و مسئله ای نژادی شده است،در صورتی که چنین نبود و نمی تواند باشد زیرا اعتقاد به برتری نژادی اساسا با روح اسلام و نص صریح قرآن و سنت مغایر است و پیامبری که نژادپرستی را ریشه کن کرده است و به نام سنتی جاهلی می کوبد،نمی تواند خود منشأ نژادپرستی در جامعهء خویش باشد.در متن تاریخ اسلام و در نظامهای اجتماعی قدیم نگاه کنید که قبیله اساسا یک حزب نیز هست و گروه اعتقادی مشخصی.و روح حاکم بر یک قبیله در چندین نسل مشخص است.

 

دور از مسئلهء نبوت و رسالت پیغمبر،به دو قبیلهء بنی امیه و بنی هاشم نگاه کنید.که حتی پیش از بعثت،بنی امیه از نظر انسانی و اخلاقی ضعیف است و از نظر ثروت،مقتدر و برتر و بنی هاشم از نظر ثروت در مرتبه ای پایین تر است و از نظر کرامت انسانی برتر.اساسا در گذشته،قبایل شجرهء خونی و اعتقادی و اخلاقی شان را با هم حفظ می کردند.چرا که مثل امروز،برای فرد،محیط،اجتماع،شهر و مملکت نبود،بلکه محیط اجتماعی و تربیتش خاندان بود و جامعهء ملی،سیاسی،طبقهء اقتصادی،نظام آموزش و پرورش،فرهنگ کشور کمتر از آن اثر می گذاشت.خاندان یک جامعهء حقیقی مستقل بود با یک روح قوی مشترک و خصائص مشابه.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (74):

تصور کنید که برخاستن این گروه شیعه - هرچند هم که اندک باشند - در متن انبوه دعاگویان خلیفه،چه شکوه و قدرت خطرناکی می تواند داشته باشد و تا چه حد می تواند بیدارکننده و انقلابی باشد؟و آنگاه دریابیم که چرا دستگاه خلافت با تمام قدرتش بسیج می شد تا صف زائران آل علی(ع) را بشکند و از گسترش انقلاب جلوگیری کند.می بینید که (انحراف از کعبه به کربلا) را اگر از شرایط و زمانش مجرد کنیم،غیر قابل پذیرش و انحرافی و مرتجعانه می نماید - همچنانکه در عرفات،خود من این انحراف را غیر اسلامی و حتی ضد اسلامی می دانستم و می گفتم اگر خود حسین(ع) بود،نهی می کرد - اما چون در چنان شرایطی معنایش کنیم،چنین انقلابی و معترضانه می شود.

 

انحراف از کعبه به کربلا،فریاد اعتراضی بوده است در متن خاموش استحمار شده های دولتی.و این فریاد را باید در شرایط و زمانش شنید تا اصالت انسانی و اسلامی اش را دریافت.همچنان که المپیک امسال را در شرایط و زمان کنونی باید دید تا درست قضاوت کرد و همپای وجدان پلید شرق و غرب نشد که یکصدا محکومش کردند.در آنجا شیعه در متن استحمارشدگان خلافت بر می خاست تا ظلمی را که بر او رفته است فریاد کند و لباس دوستی دروغ را بر تن دشمن بدرد.و در اینجا،پنج نفر در متن تماشائی و تماشاگر استحمارشدهء شرق و غرب،برمیخیزد تا به دنیا بگوید که این هردو با ما چه کردند.و تو اگر هزار سال دیگر خواستی به قضاوت بنشینی،به امروز،به امسال،بازگرد و حادثه را در متن اکنون ببین تا به خطا داوری نکنی.

 

دو منحنی دور شونده،دو شناخت متناقض:بعد از سقیفه،دو شناخت ایجاد می شود:علی(ع) امام شایسته و ابوبکر خلیفهء ناشایست،اما هرچه از صدر اسلام دورتر می شویم،منحنی خلافت به راست منحرف تر می شود و در رژیم بنی امیه و بنی عباس و مغول...حاکم کم کم شرّ مطلق می شود و چهرهء شیطان می گیرد و علی در برابر آن،مظهر خیر مطلق و چهرهء الله.این است که در مسیر تاریخ،خلیفهء غاصب،رسما صورت اهریمن می یابد و از طرفی،علی در ذهن و وجدان تاریخ محروم انسانها تجلی الله پیدا می کند(آنتی تز شیطان).در طبقه ای علی مطلقا محکوم می شد و در طبقه ای حاکم،در سوئی ارزشهای انسانی علی را هم انکار می کردند و در سوی دیگر برای علی،ارزشهائی الهی قائل بودند.علی اللهی،آنتی تز خلیفة اللهی است،یک اصل دیالکتیک که یک امر نسبی در برابر ضدش که به مطلق رو می کند،به یک امر مطلق بدل می شود.

 

در تاریخ،اسلام به میزانی که به طرف راست ترین راست می رود،به چپ ترین چپ نیز گرایش می یابد،از طرفی تشیع،به شکل تنها تجلی گاه همهء آرزوها و عقده ها و ایده آل های انسان مسئول و مظلوم در می آید،عکس العمل جبری و دیالکتیکی تسنن،که پایگاه ستمکاران حاکم شده بود و تکیه گاه اشرافیت و استثمار طبقاتی ملتها.و از طرف دیگر تسنن به شکل انحرافی ترین مذهب دولتی رسمی و توجیه کنندهء جنایت و مظهر دستگاههای جلاد.اما شعارهای طبقهء حاکم،در ارتجاعی ترین،منحط ترین،ضد توده ترین،طبقاتی ترین،اشرافی ترین و جاهلی ترین نظام و رژیمش چیست؟

ادامه دارد...