عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

فرهنگ شیعه (83):

در چنین وضعی است که رهبران آگاه و متعهد شیعهء انقلابی و مجاهد که سراپا درد اند و شهادت و روح جهاد و رنج از ظلم و جنایت و آگاه از تبلیغات و تلقینات دستگاههای وابسته به خلافت را می بینند که چگونه دستگاه خلافت در همان حال که قتل عام می کند و کاخ بغداد،در همان شب ها که امام شیعه و رهبران آزادی و تقوی و علم را در زیرزمین های هولناک خود به زنجیر کشیده و در سیاهچال ها شکنجه می دهد،در تالارهای پرشکوه افسانه ای اش از رقص کنیزکان و آواز مغنیان و گردش ساقیان و مدح و ثنای شاعران و تأیید و توجیه فقیهان،غوغا برپا کرده و نه تنها درباریان و امرا،که توده های مردم را نیز با آهنگ مستی بخش خواب آور لذت بار غنا چنان در بیخودی و لاابالیگری و تخدیر فرو برده که دنیا و مافیها را از یاد برده اند و دم را غنیمت می شمرند!فریادهای علی،خون حسین،قتل عام علویان،انباشتن زندانها و فقر و ذلت مردم مسلمان و فاجعه ها و ستم ها را فراموش کن،به این دردسر ها میندیش!یک دست جام باده و یک دست زلف یار،رقصی در این میانه چو مستانم آرزوست!

 

و در اوج فلاکت خلق و غوغای فاجعه و بیداد جور و جهل،به فریب لای لای نوازشگر می و مطرب،با لحنی خمارآلوده،عربده زن که:راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد،شعری بخوان که با او رطل گران توان زد.این غنا است،این نقش اجتماعی تباه کننده و تخدیر کنندهء غنا است،غنا نه تنها در فقه شیعه،بلکه در نظر همهء روشنفکران متعهد و همهء گروههائی که  صاحب ایدئولوژی اند و بار سنگین جهاد و بیداری توده را بر دوش دارند و حتی در نظر همهء هنرمندان و حتی موسیقی دانانی که به هنر،به عنوان یک عامل رشد و کمال انسانی و اجتماعی می نگرند و برای آن ارزش قائلند،حرام است و مبارزه با آن در متن رسالت اجتماعی و مسئولیت اعتقادی شان قرار دارد

 

از این رو است که استعمار غربی،در افریقا،آن همه به جاز و رقص سیاه تکیه می کند و از آن تجلیل،تا از سیاه افریقائی،که یک مجاهد بیدار باید باشد،یک مطرب رقاص بسازد و می بینیم که امریکای ضد سیاه،چرا می کوشد تا به خود افریقائی بفهماند که سیاه اساسا یک نژاد هنرمند است!و البته مقصودش از هنر،رقص و آواز و موسیقی جاز است در سیوهء غنائی،که هنر افریقائی را در غرب نشان می دهد!

 

و این است که متفقین برای آنکه ناسیونالیسم مهاجم و خطرناک آلمان پس از شکست،دوباره جان نگیرد و روح حماسی آلمانی،لش و فلج بشود و قهرمانانش را از یاد ببرد و با شکست خو کند،الویس پریسلی ها را بت نسل جوان آلمان می کنند!غنا،موسیقی شهوی تخدیر کننده است و در نظام خلافت،سمبل رژیم و عامل تخدیر توده ها،و شیعه با تحریم آن،بزرگترین ضربه را به دستگاه زده است و نقش ضد اجتماعی آن را رسوا کرده و در برابرش به مقاومت برخاسته است.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (82):

اینها موسیقی نیست،غِنا است.سمفونی شوپن و موتزار و باخ و بتهوون،غِنا نیست.بتهوون مُغنی نیست،سمفونی پنجم را که وقتی مرد آهنین آلمان،بیسمارک،می شنود،اشک بر گونه اش می دود و با حالتی تأمل آمیز و عمیق عرفان گونه،می گوید:در این اثر تمامی اسرار حیات و پیچ و خم های ناپیدای روح آدمی و بازی شگفت تقدیر را می شنویم،نمی توان با ترانهء (باباکَرَم،چرا نمی رقصی؟) و ساز و آواز شکوفه نوئی و موسیقی مردم سوسنی!و تصنیف های پوچ و متعفن کریم فکوری و غزلیات صوفیانهء می و مطرب و اسافل اعضاء یار که بدبختی و ذلت و تخدیر و تن به ضعف و لاابالی گری دادن و خیالات پرستی و تباهی یک جامعه را تکافو می کند یکی دانست و اثری را که انسان را چنان شکوهمند و قوی نشان می دهد که جبر در زیر چنگال های نیرومندش زوزه می کشد،با تصنیف های گلهای رنگارنگی که با آواز مستانه می سراید که:من خاک کف پای سگ کوی همانم،کو خاک کف پای سگ کوی تو باشد!از یک مقوله شمرد و دربارهء هردو یک حکم صادر کرد،چون هردو موسیقی است!

 

اکنون باید به تاریخ برگردیم و به رسالت جهاد شیعه در بیداری و حرکت و تعهد و روح ایمان و جهاد و ستیزه جوئی مردم و مبارزه با دستگاه خلافت شام و بغداد و حکام و امرا و سلاطین وابسته اش در همهء ابعاد نظامی،اجتماعی،فرهنگی،مذهبی و اخلاقی آن.می دانیم که برای اولین بار،خلیفه معاویه،یک موسیقیدان و آوازخوان ایرانی را برای کاخ سبزش استخدام کرد و سپس مطربهای رومی و ایرانی و عرب به کاخ خلیفه روی آوردند،این سنت به تدریج که از صدر اسلام و آن روح جدیت و جهاد و عقیده و تعهد که در مردم مسلمان بود دور می شدند،در دستگاه خلفا و اشراف رواج بیشتر می یافت و در عصر بنی عباس به اوج خود رسید به طوری که نه تنها دربارهای عباسی به تقلید دربارهای ساسانی،شب نشینی های افسانه ای داشتند و موسیقی های باربدی و نکیسائی،بلکه از تمام دنیا از چین گرفته تا ماوراء النهر و اسپانیا،همه جا رقاصان و مطربان و آوازخوانان به دارالخلافه جذب می شدند و رقص شکم و رقاصی کنیزکان لخت،در محافل شراب و کباب و می و مطرب خلیفه غوغا می کرد و چنان در این راه پیش رفته بودند که بغداد پایتخت خلافت پیغمبر و مرکز اسلام!شهری افسانه ای شد و قصر هزارویکشب که در دنیا شهرتی اساطیری یافته است،رواج موسیقی و رقص و آواز و می و مطرب - یعنی غنا - نه تنها منحصر به دربار خلفا و حکام و سلاطین وابسته بود،بلکه طبیعتا در میان مردم نیز رسوخ و رواج شگفتی یافت و در این ره،هم حکام و هم صوفیه - که خانقاه هایشان پایگاه سلاطین غزنوی و سلجوقی و مغول شده بود - به نام رقص و سماع و دست افشانی و پایکوبی،نقش اساسی داشتند.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (81):

برای بررسی این حکم،سه چیز را باید دانست:اصل حکم را.هنر موسیقی را.شرایط اجتماعی و زمان تاریخی صدور این حکم را.اولا موسیقی،هنری است همچون شعر که با کلمه و نقاشی که با رنگ و شکل و تئاتر که با حرکت خلق می شود،با صوت ترکیب می یابد و اشکال مختلف این ترکیب،انواع مختلفی را از آهنگ ها پدید می آورد که به معنی اعم،موسیقی نام دارد.موسیقی از نظر ابزار،فرم،محتوی و اثر به انواع حماسی،غزلی،عاطفی،مذهبی،قومی،سنتی،مدرن،کلاسیک،سازی،ضربی،زهی و غیره تقسیم بندی می شود که دربارهء هرکدام باید جداگانه قضاوت کرد و به ارزیابی پرداخت و از نقطه نظر های مختلف هنری،تکنیکی،اثرگذاری،اخلاقی،اجتماعی،فکری،تخدیری و تحریکی درباره اش حکم کرد.

درست همچون دیگر هنر ها،مثلا شعر که هم می تواند در خدمت آگاهی و ایمان و حذکت و سازندگی و ایجاد قدرت و شعور در جامعه قرار گیرد و نقشی چون شمشیر مجاهد داشته باشد و قلم روشنفکر و هم می تواند در خدمت جنسیت،خواب،تخدیر،انحراف،لذت جوئی غریزی و تباهی و فساد و هوس باشد و نقشی چون هروئین،زهر،بیماری،جهل و بلای مصیبت بار.

 

و اما در فقه شیعه - بر خلاف آنچه امروز در میان عوام رواج یافته - آنچه مطرح است حرمت موسیقی نیست بلکه اصطلاحی که در متون علمی ما وجود دارد و در زبان فقهای ما عنوان می شود،حرمت غنا است.همچنان که تغزّل به معنی سرودن شعر شهوانی و عاشقانه است،تغنّی،اصطلاحا نواختن و خواندن ساز و آواز است و مقصود از ساز و آواز،موسیقی شهوانی و عاشقانهء مطربی است که معمولا با رقص های هوس انگیز کنیزکان و آوازخوانی خوانندگان تصنیف های عشقی و شهوی یا غزلهای معشوق با قصیده های ممدوح یا هجاهای تبلیغاتی متملقانه علیه مخالف،با آواز تحریک آمیز در مجالس عیاشی و شب زنده داری های اشرافی توأم بوده است.

 

بنابراین،موسیقی را مانند هر هنر دیگری،به تخدیری و تحریکی،مثبت و منفی و حماسی و غزلی و به اصطلاح امروز روشنفکران،به هنر مسئول(هنر در خدمت جامعه)و هنر غیر مسئول یا لاابالی(هنر برای هنر،هنر در خدمت احساسات شخصی و تفنن و جنسیت و لذت)می توان تقسیم کرد.موسیقی در دو نوع حماسی(Epique)و موسیقی غزلی و شهوی(Lirique)مشخص است که موسیقی لیریک،موسیقی مطربی و ساز و آواز تفننی و عیش و نوشی و تخدیری است که اساسا ترجمهء غنا است و مُغنی همان مُطرب است.

همان که در گذشته به عنوان هنر مطرب ها و کولی ها و رامشگران و دسته های رقص و آواز و ضرب و ساز می شناختیم و امروز به عنوان برنامه های هنری در کاباره ها،شب نشینی ها،دانسینگ ها،کلبه ها،برنامه های چشمک و شو و صفحات درخواستی و موسیقی رقص در گروه های هنری تئاتر های لاله زاری،زنگوله ها،گربه سیاه،بیتل ها،جازهای آمریکائی،جانی هلیدی،الویس پریسلی...در فیلم ها،رادیوها،تلویزیونها و تالارها و جشن ها می شنویم.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (80):

یکی از آنها مسئلهء حرمت غنا(موسیقی) است که در میان شیعه متواتر است.دستگاههای تبلیغاتی شیعهء فعلی که از توجیه و تفسیر منطقی و تحلیل تاریخی بسیاری از عقاید و احکام خاص شیعه عاجز است،در برابر انتقاد روشنفکران که چرا موسیقی که یک هنر عمیق و مؤثر است و می تواند بسیار مثبت هم باشد در شیعه حرام شده است،از پاسخ درمانده است زیرا نه در قرآن و نه در سنت،سندی در حرمت موسیقی نمی یابد،برخی برآیهء واجتنبوا قول الزور تکیه می کنند و قول زور را که به معنی حرف مفت است دلیل حرمت موسیقی در قرآن گرفته اند و نمی دانند که اساسا موسیقی صوت است نه قول!

 

اینها گوئی تنها تصنیف های چرندی را که مطرب ها به آواز می خوانند،موسیقی خیال کرده اند!یا موسیقی را جزو لهو و لعب شمرده اند در حالی که لعب،بازی های سرگرم کنندهء بی فایده است و لهو،هر عملی یا سخنی که وقت و انرژی را صرف می کند و هیچ چیز مثبتی تولید نمی کند،در حالی که برخی از انواع موسیقی مثل دیگر هنر ها(مثلا شعر)می تواند در خدمت ایمان و روح و علم و تربیت و تکامل و تلطیف احساس قرار گیرد و یک سمفونی عمیق از یک کتاب فلسفی یا اخلاقی اثربخش تر است.شنیدن سمفونی پنجم بتهوون که آن همه شکوه و اقتدار به انسان می بخشد حرام است و کشیدن تریاک - چون مسکر مایع نیست - حلال؟این چه جور فقهی است؟

 

از طرفی می پرسند پس چرا به خوش خواندن و حتی با آواز،آن هم در دستگاههای علمی مشخص و آهنگ های معین خواندن قرآن این همه تکیه دارید؟پس چرا در حرم امام رضا یک ارکستر کامل کنار گنبد طلا و منسوب به دربار سلطان ارض طوس!هر صبح و شام نقاره می زند؟از طرفی هیچ سند روشن و ملاک مسلمی از قرآن یا سنت یا عقل یا اجماع در حرمت موسیقی از نظر اسلام وجود ندارد و انتقاد روشنفکران که چرا یک هنر بشری حرام شود،بی جواب می ماند و از طرفی حرمت موسیقی در شیعه چنان مشهور و متواتر است که هیچ عالمی نمی تواند از آن تبعیت نکند و حکم به جواز بدهد و از طرفی به عقیدهء من،این تحریم،یکی از منطقی ترین و مترقی ترین احکام در فقه شیعه به شمار می آید و نشانهء آگاهی اجتماعی و توجه به همهء جریانات سیاسی و فرهنگی و فکری و حتی هنری ای که در جامعه علیه مردم می گذرد!

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (79):

آنوقت در برابر این هجوم و در برابر اینهمه تبلیغات،از شیعه چه انتظاری دارید؟جز اینکه به کوری چشم آنان،به چهره سازی برخیزد و از علی چهره ای خداگونه بسازد؟وقتی هنوز عالم روشنفکر اهل مکّه - که گردانندهء مؤسسهء علمی ای هم هست - به خودش اجازه می دهد که برای توجیه عمل کنگره در رد سخنرانی من به جرم نام بردن از علی به عنوان نمونهء عالی دست پروردهء اسلام،به من شیعی بگوید:این علی که شما این همه درباره اش مبالغه می کنید،آدم احساساتی ای بوده است که در نهج البلاغه اش عشاق و تاریخ و میوه ها را وصف می کند...و شروع می کند به حمله کردن به علی،یعنی هنوز تحت تأثیر تبلیغات چهارده قرنه است - در حالیکه امروز ارزشهای علی چنان مشخص شده است که یک مسیحی هم او را بهتر از ما می شناسد - از شیعهء قرنها پیش - اوج تبلیغات دشمن - چه انتظاری می توان داشت؟شیعه با مبالغه در توصیف شخصیت علی،در برابر دستگاه حاکم می ایستد و هجوم تبلیغاتش را سد می کند و در برابر مبالغه در تحقیر علی،مقاومت تبلیغاتی می کند.

 

پس تکیهء انحصاری شیعه بر عترت و ولایت و امامت،نفی حکومت و خلافت و زعامت است و روایات،سادات،خمس،حسینیه ها،تکیه ها،تعزیه،تشخص،جدائی،تقیه،گریه،عزاداری،زیارت،منقبت و مدح،تقلید و تکیه بر شهادت،همه در تقدیر تاریخی شیعه و در رسالت ضد طبقاتی و ضد حکومتی،و مردمی و حق طلبی و آزادیخواهی و عدالتجوئی آل علی است و همهء اینها در موضع اجتماعی و اعتقادی ویژهء شیعه در برابر دستگاه خلافت جبار و در مبارزه با آن توجیه میشود و مشخص میگردد که همهء اینها نقش های بزرگ انقلابی داشته اند.

 

اینکه می گویم همه چیز را در شیعه،باید در سرنوشت خاص اجتماعی - فرهنگی - تاریخی اش در برابر طبقهء حاکم و رژیم حاکم که خود را با قرآن و سنت توجیه می کرده،قرار داده و سپس فهمید،مسئله ای اساسی است که ما را در فهم ریشه و درک معنی و فلسفه و هدف و نقش هر حکمی،عقیده ای،رفتاری و شعاری از شیعه کمک می کند.بدین گونه است که بسیاری از مسائل خاص جامعهء شیعی،حتی عوام شیعه،که امروز برای ما روشنفکران که با منطق انقلاب کبیر فرانسه و عصر لیبرالیسم،دمکراسی و علم و پیشرفت روابط جمعی و دوران خودآگاهی و رشد توده ها می اندیشیم،و یا با بینش علمی به این مسائل که جنبهء تاریخی و اجتماعی و تاکتیکی و استراتژیک دارد می نگریم،قابل قبول نیست،نه تنها منحط و انحرافی و بی منطق جلوه نمی کند،بلکه آنها را پرمعنی،عمیق،مترقی و حاکی از هوشیاری بسیار و خودآگاهی روشن از نظر اجتماعی و مبارزهء فکری و سیاسی و آزادی خواهانه تلقی خواهیم کرد.

ادامه دارد...