عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

فرهنگ شیعه (5):

ما مردمی هستیم مثل همه و از نوع همه و در سطح همه،خطا می کنیم،می لغزیم،در راه،سکندری می خوریم...تمامی سرمایه مان،نیازمان است و تلاشمان و در این راه،صبر و جهادمان،بر راه خواهد برد و در هر گام،راهی هموارتر و پس از فرو ریختن هر سدی،راهی روشن تر!

واقعیات تاریخی،شکل فرقه ای شدیدی به خود گرفته و در تعصب های سخت مذهبی،عناصر سیاسی و طبقاتی بسیاری،طی ادوار تاریخی،وارد شده و از این رو،کار تحقیق علمی را دشوار کرده و این است که غالبا،هر کس خواسته است در این باره کاری کند،خواه ناخواه،یا سنی بوده است یا شیعی،و در پایات تحقیق،به همانجا رسیده که پیش از او،قدمای شیعه یا سنی رسیده بوده اند و اگر اختلافی در کار علمی شان بوده است،در اختلاف درجهء استدلال و استقراء و فقر یا غنای معلومات و سستی یا استحکام بیان بوده است؛نه در نوع کار و نتیجه گیری تازه و نظر علمی بدیع و کشف راه تحقیقی مستقل.و چون غالبا مورّخان یا متکلمان هر دو فرقه،با پیشداوری و اعتقادات تعیین شدهء قبلی،به بررسی آن پرداخته اند،نتوانسته اند نتایج تازه ای بگیرند و حرف تازه ای داشته باشند.

هیچ آفتی بالاتر از این نیست که نظریات علمی به صورت دگم های متعصبانهء اعتقادی یا فرقه ای درآید،زیرادر این صورت،هم اکثریت محققان،ناخودآگاه اسیر همین دگم ها می شوند و اگر کسی هم بتواند کشف تازه ای کند،جرأت ابراز آن را ندارد،زیرا در این صورت،کارش از چارچوب اهل علم خارج می شود و سر و کارش با عوامی می افتد که به همان اندازه که فهمیدن یک فکر علمی و تحمل یک حرف تازه برایشان دشوار است،تحریکشان آسان است و به سرعت دست به کار میشوند و اهل عمل و اقدامند و خیلی هم علاقه مند که تقصیر ها و قصورهائی که نسبت به مذهبشان دارند و در برابر خیانت هائی که به مذهبشان می شود،چون حال آن را ندارند که در برابر قدرت خائنین،زبان به اعتراض بگشایند،عقده پیدا کرده اند تا همه را بر سر یک نویسنده یا صاحبنظر بیکس خالی کنند...

امت،عبارت است از جامعه ای که در بطن آن،تعهد،تحرک و تکامل نهفته است.به عبارت دیگر،برخلاف واژه هائی که در مکتب ها و زبانها و فرهنگ های مختلف بشری،برای تسمیهء جامعه وجود دارد،در بطن کلمهء امت،به تنهائی،جامعهء متعهد متحرک و متکامل،مستتر است.

‍بر خلاف کلماتی مانند سوسیته و نیشن و شعب و قوم و قبیله که صرفا تجمع افراد بر اساس یک موضوع مشترک را بیان می کند‍،امت از ریشهء ام به معنای راه،عزیمت،آهنگ رفتن و به خصوص راه مستقیم است در جهت یا هدف مشترک و واحد و آشکار و استوار.

هدف سایر جوامع بشری،بهبود و سعادت و رفاه است؛در حالیکه هدف امّت،کمال است در برابر سعادت؛چرا که سعادت،عبارت است از خوش بودن؛اما کمال،به معنای خوب شدن است.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه:(4)

دیگران می گویند که اول باید خودت و عقیده ات و عملت و...را به صورت کامل اصلاح کنی و سپس به امر به معروف و ...بپردازی که البته اصلاح کامل یک شخص،تقریبا غیر ممکن است؛در صورتی که اسلام خود می پرسد چند سال داری؟پاسخ می دهی نه سال یا پانزده سال.می گوید به بلوغ رسیده ای پس به سن تکلیف رسیده ای یعنی انسان مکلف هستی!می پرسی چه تکلیف هائی؟کدام مسئولیت ها از اکنون بر دوشم بار است؟برایت می شمارد:

انتخاب دین و پذیرفتن آگاهانهء آن؛نه دیگر به تقلید پدر مادر و بزرگترهایت،که به تعقل خودت،فهم خودت،درک پایه های اعتقادی مذهب از راه خودآگاهی و استدلال و انتخاب،و عمل به شاخه های عملی مذهب،احکام،واجبات:نماز روزه جهاد زکات حج امر به معروف و نهی از منکر!

آیا این وظیفه های واجب،مسئولیت های حتمی عملی،مرحله به مرحله است؟یکی پس از دیگری؟ هرگز!همه با هم،در یک حال،و همهء فریضه،مسئولیت ناگزیر هر مسلمانی،از نخستین روز تکلیف،از نخستین روز بلوغ هر دختر و پسر!

عجبا!اختلاف دو اسلام را ببین!او امر به معروف و نهی از منکر – مسئولیت اجتماعی – را به پس از طی دو مرحلهء علم و تقوی در فرد موکول می کند،دو مرحله ای که برای رسیدن به نهایت هر کدام،عمر نوح هم کافی نیست.

و این،مسئولیت اجتماعی امر و نهی را بر دوش های ظریف یک دختر بچه،یک پسر بچه می نهد،درست از همان لحظه که او را به نماز و روزه دعوت می کند!نماز و روزه،همزمان با مسئولیت امر و نهی در برابر معروف و منکر اجتماع و نیز جهاد!یعنی که مسئولیت های یک انسان مسلمان(واجبات) در این اسلام،در طول هم قرار نگرفته اند،در عرض همند و باهم،برخلاف موعظه های دینی و اخلاقی این اندیویدوآلیست های مذهبی که یا تحت تأثیر اخلاق صوفیانهء شرقی و زهدگرائی مسیحی قرار دارند و یا رندانه احکام را کلاسه می کنند تا آخرین نوبت را به حکم امر و نهی دهند و تعلیق به محال!

در اسلام،فرد در متن مردم سازی،به خودسازی می پردازد و در حالی که با تفکر و تجربه و درگیری و صبر و مقابله با مشکلات و...می پردازد،خودش نیز ساخته می شود.بدین گونه است که در مسلمانی کردن،هر روز مسلمان تر می شود.

میان فکر و عمل،رابطهء علیت یک جانبه برقرار نیست.بلکه میان این دو،رابطهء علیت متقابل و دوجانبه ای وجود دارد:یعنی میان عقیده و عمل،یک رابطهء دیالکتیکی وجود دارد.

ادامه دارد

فرهنگ شیعه (3):

همین امّی ها بودند که همواره آگاهی بخش،بیدارساز و حرکت آفرین توده ها بودند بی آنکه فیلسوف،هنرمند،عالم،تکنسین،ادیب،شاعر،مورخ یا جهان دیده باشند.اینها بودند که قومی یا طبقه ای را علیه تقدیر منجمد جهان می شوراندند و از آنها که ساخته های برده وار تاریخ و نظام اجتماعی بودند،تاریخ ساز می ساختند.این،همان آگاهی است که روشنفکر امروز،در آرزو و جست و جوی آن است.بنابراین بسیار طبیعی است که آگاهی روشنفکر ما از اسلام و بالاخص از تشیع گرفته شده باشد...و ایدئولوژی انسانی - اجتماعی ما یک زیربنای جهان بینی توحیدی داشته باشد.

در زندگی،نمی توان با نبوغ عقل و اشراق قلبی و اندیشهء علمی،و استدلال نظری،در مسیر درک و فهم حقیقت بود.زیرا که در «شدن» است که می توان «بود».همانطوری که انسان،مثلا سوزش گلولهء آتشین را وقتی درک می کند که گلولهء آتشینی بر پوست او بنشیند،همانطور هم معنائی را زمانی می تواند دقیقا بفهمد که در مسیر مصداق آن قرار بگیرد.در عمل است که حقیقت،خود را آشکار می سازد.

در منطق عقل نظری(صوری ارسطوئی)،اول خداوند بایستی راههای خود را به انسانها نشان دهد و آنگاه،آن افرادی که راههای او را شناخته اند،به راه افتند و در آن جهاد کنند؛در حالیکه خداوند با منطق خود،اول به راه افتادن – عمل و جهاد – را می گوید و آنگاه به این رهروان – عاملین و مجاهدین – وعدهء هدایت می دهد!به عبارتی دیگر،کسانی را که برای او و در راه او جهاد می کنند راهبری و راهنمائی می کند،راههای خود را به روندگان راههای خود نشان می دهد! و این حقیقتی است که روشنفکران بزرگ و مسئول،آنرا امروز دریافته اند!

بسیاری از مستشرقینی که در قرآن کار کرده اند،آنرا از لحاظ فکری،ادبی،بیانی و...شاهکار عجیبی می دانند اما می گویند که آیاتش نظم منطقی نداشته و از نظر معنی،ارتباطی به یکدیگر ندارند.علت این پندار غلط آن است که این کار را بر مبنای منطق ذهنی و عقلی نظری انجام داده اند،اغلب،روابط پنهانی . مفاهیم بدیع و حقایق علمی و عملی نهفته در بیان « نُه توی هفت جلد و چند بطن » قرآن را نتوانسته اند کاملا روشن سازند.

مردان ایمان و عمل که زندگی خویش را نثار حق پرستی کرده اند و از خانهء خویش قدم بیرون نهاده اند تا برای خلق،در راه خدا قدم بردارند،با هر تلاشی که برای راه  گشودن به سوی او می کنند،او راهی هموارتر و مطمئن تر در پیش پایشان می گشاید.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه:(2)

در آغاز کار،برای من همانند هر کس دیگری که بیش و کم آگاهی دارد،یک جهت و ایمان کلی مطرح بود و آن،جهت و ایمان به اسلام و تشیع بود...؛ولی هرقدر زمان می گذرد،هرقدر مسائل روشنتر می شود،هرقدر عکس العمل ها،تهمت ها،بدگوئی ها،توطئه ها و دشنامها و شایعه ها زیادتر می شود،و دشمنی ها شدیدتر و دست ها رو تر و نقاط تحریک معلوم تر و ترس آنها بیشتر،این «جهت» و « ایمان » کلی که اسلام و فهم راستین آن یعنی تشیع علوی،برایم دقیق تر،عمیق تر،حساس تر،باریک تر،عینی تر و علمی تر از گذشته مطرح می شود و بیش از پیش،نسبت به علی(ع)،نسبت به راه علی و نسبت به خانهء کوچک فاطمه(س) که از همهء تاریخ بزرگتر است،آگاهی،ارادت،اخلاص،ایمان و تعصب پیدا می کنم...تا آنجا که همواره در برابرم درِ تازه ای به این خانهء کوچک بی کران گشوده می شود،تا اینکه... : آخرین برداشت و اندوخته ام این است که:معلوم است که آنها از تشیع علوی،بیشتر از هر چیزی می ترسند.

از این همه قرائن پیداست که تشیع صفوی و ولایت ابوسفیانی ریشهء همهء پریشانی های ما و دشمن اصل شیعه و ولایت علوی است و بالاخره،پس از بررسی همهء مکتب ها و ایدئولوژی ها و جامعه ها و انقلابها و نهضت ها و جامعه شناسی و اسلام شناسی و بررسی تاریخ و تحقیق عوامل انحطاط فرهنگی و انحراف فکری و اجتماعی و شناخت عمیق تر خاندان و امامت و ولایت و انتظار و عدل و وراثت آدم در طول تاریخ بشری و پس از تجربه ها و درگیری ها و عکس العمل ها و روشن شدن تاریکی ها و پنهانی ها،به این اصل نهائی رسیده ام که:اساسا شیعه یک حزب تمام است!

حزبی با همهء خصوصیات و ابعادی که قرآن می گوید و با همهء ویژگی ها و مشخصاتی که در تلقی روشنفکر امروز،سنگر نجات انسانها است،حزبی است با همهء خصلتها و ابعاد یک حزب ایده آل کامل،حزبی است که هم تحقق عینی آن،حزب الله ای است که قرآن از آن سخن می گوید و هم پاسخگوی نیاز این نسل مسئول روشنفکر است در آگاهی دادن و حرکت بخشیدن به توده های جامعهء متحجر،در رهبری مبارزهء طبقاتی آنها،در رفع مشکلات و موانع راه چنین مبارزه ای و در تحقق آرمانهای طبقات محروم.

شیعه می تواند پاسخگوی چنین نیاز مبرمی باشد و می تواند با طرز تلقی و برداشتی که از اسلام به عنوان ایدئولوژی دارد،و با مجموعهء تجربیات و اندوخته های تاریخی ای که در سراسر حماسهء آفرینش موج می زند،برای این نسل روشنفکر مسئول،حزب ایده آل و کاملی باشد.

البته در اصطلاح روشنفکر مسئول،باید توجه داشت که کلمهء مسئول،یک صفت توصیفی است و نه یک صفت تعیینی.چرا که روشنفکر،اساسا نمی تواند مسئول نباشد.زیرا روشنفکر عبارت است از انسانی باسواد یا بیسواد،دانشمند یا عامی و...که «آگاهی اجتماعی» دارد و نسبت به زمان و اقتضای آن آگاه است و در رابطهء خود با جامعه و در برابر تقدیر و سرنوشت آن،احساس مسئولیت مستقیم و جدی می کند.این چنین روشنفکری است که بصیرت یا آگاهی راهبرانه ای دارد.

اگر دین،به خصوص در مذهب اسلام و بالاخص در مکتب و بینش تشیع،درست و صحیح معرفی می شد،اساسا این روشنفکر مذهبی بود که تعجب می کرد که چرا روشنفکران،ایدئولوژی نجات بخش انسان را در سرچشمه های غیر دینی می جویند؟چگونه می توانند یک ایدئولوژی مادی را بدون آرمان های متعالی و بدون توجیه تقدیر وجودی انسان در هستی،اخلاق انسانی،تقوای انقلابی و ایمان ماوراء فردی،مکتب ایثار و فداکاری کنند و اصلا آن را بنیاد کنند و یا نگهدارند؟

روشنفکری بر خلاف فلسفه،علم و تکنولوژی که می توانند تکیه گاهی مادی داشته باشند( و به عینه هم می بینیم که می توان فیلسوف،عالم و تکنولوژیست بزرگی بود بی آنکه عنایتی به مذهب داشت)اساسا آگاهی خاصی است که در طول تاریخ،همواره حاملین آن بر زمین و برای انسان،پیامبران الهی(صلوات الله علیهم) بوده اند.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (1):

مسئله ای که هم اکنون برای ما مطرح است،عقدهء هزار و سیصد سال بدبختی ملتی است،بیچارگی امتی است،مسخ و منحرف شدن ایمان نجات دهنده و آگاهی بخشی است،منحرف گشتن،تمکین کردن و خواب شدن مردمی است به جور و جهل و فقر،آنهم به وسیلهء مقدس ترین،عالی ترین و مترقی ترین ایمان و ارزشهای الهی جاودانه ای که داریم و به وسیلهء عزیزترین شخصیت ها و چهره های حماسه آفرینی که هریک برای بیداری،آگاهی،حرکت و نجات قوم و ملتی کافی است.

وقتی می بینیم که همهء این ارزشها پایمال شده و ناقص مطرح گشته و یا حتی به ضرر مردم استخدام شده است،وقتی می بینیم آنچه را که برای آزادی و تعالی مردم آمده است،برای جمود و انحراف مردم به کار می گیرند،و وقتی می بینیم که حسین(ع) را که یک قطرهء خونش می تواند کالبد مردهء ملت ذلیلی را از نو جان دهد،موجود ضعیفی معرفی می کنند که گویا از جلاد،درخواست ترحم می کند،در چنین شرایطی چگونه انسان می تواند همچون محققی آرام به نقد علمی بنشیند؟

اینگونه نقدهای علمی آرام،درد و مشغولیت کسانی است که نام و نان می خواهند و اگر هم نمی خواهند،احتیاج به یک مشغولیت دارند.

درد،درد فروریختن همهء ارزشهاست.مسخ همهء عزیزترین و آسمانی ترین ارزشهای آزادی بخشی است که وسیلهء اسارت و بدبختی مردمی قرار گرفته است.

چرا ابوذر،به جای تحقیقات علمی مؤدبانه و بی طرفانه،استخوان شتری را بر می دارد و خشمگینانه بر سر کعب الاحبار می کوبد؟زیرا نظر کعب در مورد آیهء کنز،نظریهء علمی یک عالم اسلامی نیست؛بلکه تحریف آگاهانهء حقیقت است برای مسخ قرآن و توجیه گرسنگی مردم و غارت سرمایه داران!

مسئله این است که برای سرور شهیدان عالم که تا لحظهء شهادت،زندهء میرا بود و بعد از شهادت،زندهء جاوید است و حیّ و حاضر همهء زمانها و زمین ها،عده ای مردهء متحرک عزاداری می کنند و نمی فهمند که اینگونه عزاداری برای مرده های ذلیلی چون خودشان است و نه برای زندهء جاویدی چون حسین(ع)!

ادامه دارد....