عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

فرهنگ شیعه:(20)

 ... و از این اتهامها خوشمزه تر،توجیه های بعضی مؤمنین مسلمان است که چون عزت و قدرت و سعادت و نعمت و پیشرفت و علم و صنعت و تمدن را در آن سو،و برعکس ذلت و ضعف و نکبت و نقمت و انحطاط و جهل و عقب ماندگی را در این سو،نمی توانند انکار کنند،اساسا آمده اند و خیال خود را و همهء امت را پاک راحت کرده اند و به نام دین!همهء آن موهبت های خدائی را تحقیر می کنند و همهء این نکبت های انسانی را تجلیل و حتی تقدیس! : " آنها همه مادیات است،همه لذات جسم است،همه جیفه های دنیا است،هوس و گناه و غفلت از یاد خدا و فردا است،و برعکس،اینها همه آزمایش الهی است،نعمت حقیقی و توفیق خدائی است،عامل تزکیهء نفس،تصفیهء روح،کسب معنویت،اجر صبر،پاداش سختی و قلّت گناه و عدم استطاعت بر معصیت و موجب توجه یافتن به خدا،ایمان و امید بستن به خدا،ذکر خدا،تقویت فضائل معنوی و مراتب روحانی و درجهء طاعت و کسب ریاضت و سعادت آخرت...!دنیا زندان مؤمن است و بهشت کافر!"


و عده ای هم زحمت همین اندازه تحقیقات خیلی فلسفی و اجتهادات فوق دینی را هم به خود نمی دهند،با لحنی فیلسوفانه تر و حالتی روحانی تر که حکایت از کمال ایمان و درجهء تفویض و تسلیم و رضای در برابر مشیت حضرت حق می کند،خلاصه اش کرده اند که:بله،ولی حکمت بالغهء الهی چنین اقتضاء دارد و سرّ آن بر ما پوشیده است!در این شک نیست که این واقعیت است،و در عین حال،شک نیست که هم توجیه ضد مذهبی و ضد اسلامی آنها تهمت است و هم توجیه شبه مذهبی و شبه اسلامی اینها خرافه!


پس علت چیست؟می بینیم که پاسخ بدان ساده نیست.و شگفتا که این قرآن چگونه حرف می زند؟و چه ها می آموزد؟آه اگر این کتاب را از ما نمی گرفتند!یک کتاب آسمانی،سخن وحی،از زبان یک پیامبر یک شخصیت مطلق الهی و در عین حال یک مرد امّی(مگر ممکن است؟)و آنگاه در ارزیابی مسائل اجتماعی،تحلیل تاریخی و تضادهای انسانی،با نگاهی این چنین علمی،بینشی مطلقا عقلی،تحلیلی صرفا منطقی و با چنین تکیه ای بر واقعیات عینی،عملی،عوامل مادی،علل طبیعی،این همه رآلیست!


اگر آنها که به خدا ایمان ندارند،شایستگی بقاء و کسب قدرت و سیادت در زمین را داشته باشند،خدا به آنان آنچه را که صلاحیتش را دارند می دهد و اگر شما که به خدا ایمان دارید،در عمل،خود را تسلیم ذلت و ضعف و زوال کردید،خدا به شما،آنچه را صلاحیتش را ندارید،نمی دهد!

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه:(19)

این واقعیت تلخی است که با هیچ تعبیر و توجیهی نمی توان انکار کرد که اکنون در بخشی از زمین که ایمان به خدای یگانه قوی تر است و بیش از همهء نقاط دیگر جهان،پرستش می شود،منحط ترین نقطهء دنیای عقب مانده قرار دارد و مؤمنان به خدا،نفرین شدگان زمینند!چه،به قول شمس:یکی خدا را اثبات می کرد!گفتم:مرد!خدا به اثبات تو نیازی ندارد،تو خودت را اثبات کن!


سرنوشت کنونی جهان و طبقه بندی جامعه های بشری از نظر اعتقادی،حقیقتی شگفت و باور نکردنی را به ما می آموزد.زیرا اگر گروه های اعتقادی بشری را به سه بخش کنیم:ملحد ها - که اساسا به خدا ایمان ندارند – مشرکان - که خداپرست اند اما ایمانشان به خدا،آلودهء شرک است - و موحدان - که ایمان به خدای یگانه دارند - از نظر تمدن،فرهنگ،قدرت،عزت،برکت،وحدت اجتماعی،تسخیر طبیعت،رشد فکری،علم،صنعت،هنر،حقوق انسانی،آزادی های بشری،درجهء عدالت،امکان رشد استعدادها و برخورداری از حق و به طور کلی،بهره مندی از نعمت های مادی و معنوی و امکاناتی که خداوند برای بندگانش خلق کرده است و تحقق استعدادهائی که در نهاد انسان نهاده است،ترتیبی کاملا معکوس وجود دارد!


و مسلما مومنان و پرستندگان خدای واحد از هر دو صف دیگر- ملحدان و مشرکان - عقب مانده تر و از نعمت های الهی بی نصیب تر،ضعیف تر،فقیرتر،اسیرتر و نادان ترند.اساسا این اوصاف در انحصار همین مؤمنان به خدا است!و سرنوشت شان غالبا بازیچهء دست الحاد و شرک است و برای بخور و نمیرشان،محتاج آنها!؟


روشنفکران غیر مسلمان و یا غیر مذهبی می گویند این خود دلیل عینی است بر اثبات این اصل که اسلام مذهب فناتیسم است و فلج کنندهء اراده و اصالت انسان،دین قضا و قدری است و این نتیجه اش،و یا این خود دلیل عینی بر اثبات این اصل کلی که اساسا دین تریاک توده هاست و مغایر علم و پیشرفت و تکیه کردن بر اصالت انسان و زندگی!!!

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (18):

دلیل تأخیر عبارت تؤمنون بالله بر دو عبارت تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر این است که می خواهد نمایانگر این حقیقت باشد که مسئولیت اصلی شما و هدف غائی خداوند این نبوده است که به خدا ایمان بیاورید،چرا که خدا به ایمان شما نیازی ندارد،بلکه هدف از برانگیختن شما این بوده است که در راه مردم برای تحقق معروف تلاش کنید و در طرد منکر،مبارزه کنید،برای آنها -همچنانکه پیامبر برالی شما  - نمونهء کمال انسانی و عامل آگاهی و هدایت و رستگاری باشید.خود را به راه پیامبر بسازید و خلق را شاهدی راهنما گردید.به سوی خیر دعوت کنید،به معروف امر کنید،از منکر نهی کنید.

این ها است مسئولیت اصلی شما و برای انجام چنین مسئولیت هائی است که باید به خدا ایمان داشته باشید!این شما هستید - شما که انسانهای تعالی جوئید و انسانهای مسئول مردم-  که به ایمان به خدا نیازمندید.

از این رو اگر گروهی به خدا ایمان داشته باشند،اما در راه تحقق مسئولیت های انسانی اش گامی بر نگیرند،یعنی ایمان آنها به خدا در تکامل انسانی آنها - که عالی ترین تجلی طبیعی آن،احساس همبستگی با جمع و همدردی با نوع و احساس مسئولیت در قبال زشتی ها و زیبائی ها و قبول تعهد در برابر سرنوشت مردم است - اثری عینی و در زندگی اجتماعی شان نقشی سازنده نداشته باشد،به یک حقیقت علمی و واقعیت فلسفی در عالم اعتقاد ذهنی پیدا کرده اند که چون در سرنوشت مردم اثری نداشته،فاقد ارزش است و چون خدا هم بدان نیازی ندارد،بیهوده.زیرا نباید فراموش کنیم که این ما هستیم که برای رشد انسانی و اخلاقی و سازندگی انسانی و تکامل نوعی خود،به خداپرستی نیازمندیم،نه خدا!

خدا - چنانکه به چشم می بینیم - به یک انسان مادی که او را نمی شناسد،اما مسئولیت اجتماعی اش را می شناسد و عبادت خدا نمی کند،اما خدمت به خلق می کند،به چشم عنایت و لطف بیشتری می نگرد تا خداشناسی که او را به صد دلیل فلسفی و عرفانی و علمی و منطقی اثبات می کند و با نظم دقیقی،عبادت؛اما هرگز سودی از او به خلق نرسیده و هیچگاه در برابر سرنوشت مردم و ملت خویش،مسئولیتی احساس نکرده است.

ادامه دارد....

فرهنگ شیعه:(17)

امر به معروف و نهی از منکر به معنی امروز،مسئولیت عملی اجتماعی است،این مسئولیت از متن ایمان به خدا سرچشمه می گیرد،نتیجهء عملی این اصل عقیدتی است،عینیّتی است که از این ذهنیّت سر زده است و در این عینیت،هدف،تحقق معروف است،نهی از منکر،بر سر راه این هدف پیش می آید.

فراموش نکنیم که در اینجا قرآن از یک عده فلاسفه یا عرفا و علما سخن نمی گوید،از مراتب علمی و ذهنی و عقلی حرف نمی زند،بحث منطقی و فلسفی نمی کند،از امتی سخن می گوید که از همهء امت هائی که به خاطر مردم قیام کرده اند بهترند!پس سخن از امت است،از یک گروه متعهد و در توصیف اینان است که عمل را مقدم بر عقیده آورده است.با تکیه بر عمل اجتماعی و مسئولیت امر و نهی به خاطر نجات مردم که فلسفهء وجودی امت است،می خواهد این درس تازه را،آگاهی شگفت را بدهد که بی این مسئولیت،بی تعهد عملی در قبال سرنوشت مردم،اساسا امت تحقق پیدا نمی کند.

میخواهد بگوید:با ایمان به خدا بدون تکیهء اصلی بر مسئولیت و بدون هدف عملی برای مردم و بدون تلاش در راه معروف و مبارزه علیه منکر در زندگی،می شوی فیلسوف الهی،صوفی باصفا،عارف کامل،عابد زاهد؛اما مسلمان؟نه!می شود اهل صومعه،مدرسه،خانقاه،محراب...اما امت؟نه!امت یعنی یک گروه متعهد معتقد!گروهی که برای امر به نیکی ها و طرد زشتی ها تشکیل شده اند،به خاطر مردم در زمین خروج کرده اند و خداپرست اند!

مسلما چنین تقدیم و تأخیری،نه تصادفی است و نه به منظور زیبائی کلام- هرچند که قرآن به زیبائی لفظ و هنرمندی نثر خویش اهمیت می دهد،برخلاف نثر فعلی مذهبی نویس های ما که گوئی ثقل کلام و زشتی بیان را لازمهء سبک علمائی تصور می کنند –قرآن کتابی است که نه تنها انتخاب هر کلمه اش،بلکه جای هر کلمه اش حساب دارد و شکل استعمال هر لفظ،بلکه ترتیب و تقدم یا تأخر آن عمدی است و جایگاه نشستن هر کلمه اش همچون جای یک عنصر در یک بافت بسیار ظریف مرکب است،روابط اجزاء آن مانند روابط اجزاء گوناگون طبیعت است که با قواعد علمی و زبان ریاضی تبیین و توجیه می شوند.تصادفی نیست که به گفتهء استاد محمد تقی شریعتی:خداوند،هم دربارهء قرآن و هم دربارهء پدیده های طبیعی،کلمهء واحد وحی را به کار می برد.

ادامه دارد...

 

فرهنگ شیعه :(16)

اسلام،بی مسئولیت امر و نهی،ممکن است یک دین باشد،اما مسلما اسلام نیست،چه،ارزش عملی و نقش انسانی و قدرت اجتماعی اسلام،بر این دو پایه استوار است و تصادفی نیست که از اسلام،همین دو پایه را باز گرفته اند و یا بدتر از آن،در حد ابتذال،آنرا حقیر کرده اند.

 

در این آیه،دو مفهوم امت - در مسئولیت مردمی - و امر به معروف و نهی از منکر - در اصالت عمل و رسالت امت - عالی ترین و بلیغ ترین قلّهء تعبیر را پیدا کرده است:شما بهترین امتی هستید که برای مردم قیام کرده اند،خروج کرده اند.این بهترین امتی که هدفش مردم است چه می کند؟بر چه پایه هائی استوار است؟بر سه پایه:به معروف امر می کنند؛از منکر نهی می کنند؛به خدا ایمان دارند.شگفتا!چرا برعکس؟این چه ترتیبی است؟یک مذهبی،این چنین درجه بندی می کند؟اول،امر به معروف،دوم نهی از منکر،سوم ایمان به خدا؟

 

اهل فن و کسانی که به علوم دین و منطق شرع واردند،می دانند که اول ایمان به خداست،بعد نوبت به عمل می رسد.تازه کدام عمل؟اصلاح خویش!بعد که از اصلاح خویش فارغ شدی!نوبت به اصلاح دیگران می رسد و تکلیف امر و نهی،آن هم اول نهی از منکر است،بعد امر به معروف!

 

مگر ندیده ای در غالب مواعظ دینی که بیشتر،دم از نکن نرو نخوان نباش نشو نفهم می زنند تا برو بخوان بفهم بشو!چرا اینطور است؟ اما آیهء قرآن است که این جور، مطالب را با این ترتیب نقل کرده است:  امر به معروف، نهی از منکر، ایمان به خدا.

 

راستی چرا قرآن چنین ترتیبی را دستور داده؟شک نیست که ایمان به خدا پایه است،خداپرستی مقدم است و مقدمه،آری،این یک امر بدیهی است،قرآن نمی خواهد تکرار مکررات و ابلاغ بدیهیات کند،می خواهد درس بدهد،آگاهی بدهد حرف تازه ای بزند،آنچه به ذهن معمول ما نمی آید،به ما بیاموزد،حقیقتی عملی،حرفی به درد بخور،یک آموزش تازه،یک هدایت فکری،یک پرورش عملی،یک پیشگیری از انحراف.

ادامه دارد...