عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

فرهنگ شیعه:(25)

اسلام:دعوت.رسالت.تکلیف.مسئولیت.جهاد.ناس!قسط.عدل.انفاق.تفویض یا هبوط.انسان جانشین خدا در طبیعت.زهد.نفی مالکیت فردی.مالکیت خدا.امانت.کنز.ربا جنگیدن با خداست.اصالت معاش.استضعاف.یتخبطه الشیطان من المسّ.قرآن:دربارهء پول زدگی رباخوار.زندگی پست دنیوی.من لا معاش له،لا معاد له.اصل لاضرر و لا ضرار.کادّالفقر ان یکون کفرا.الزرع للزارع ولو کان غاصبا.انقلاب آخرالزمان.انتظار.جامعهء بی تضاد موعود.حکومت اجماع.شورا و بیعت.وصایت.تقیّه.تقلید.

اما برای آنکه این سنجش را تمام کرده باشیم،به جائی می رسیم که ایدئولوژی انسانی دیگر ساکت میشود اما ایدئولوژی انسانی هنوز حرفهائی برای گفتن دارد:

اسلام:غیب.اخلاق.عشق.پرستش.رستگاری.پاداش.کیفر.معاد.بقاء.در یک کلمه:اسلام،ایدئولوژی مذهبی،اما رآلیست منطقی است.زیرا برای ارزشهای اخلاقی و ایثار و شهادت بر اساس جهان بینی خدا-معاد،توجیه عقلی دارد.ایدئولوژی:ایدئولوژی مادی در اینجا،ایده آلیست ذهنی است،زیرا در پاسخ کسی که می پرسد:چرا برای مردم،خود را فدا کنم؟باید به احساسات قهرمانی تکیه کند!

اما فلسفه و علم:شناختی که بر یک اصل استوار است و آن رابطهء ذهنی با عینیت است.بینش ایدئولوژیک،بینشی حقیقت پرستانه است و بینش فلسفی یا علمی،بینشی واقعیت طلبانه.ایدئولوژی مسئولیت آور است یعنی تعهد و تکلیف ایجاد می کند،چه،تعصب،خصیصهء ذاتی و نتیجهء حتمی آن است؛در حالیکه فلسفه و علم به خودی خود لاابالی است.ایدئولوژی می گوید:باید اینچنین باشد و فلسفه و علم میگویند این چنین هست.

می بینیم که اسلام به عنوان یک رسالت،یک پیام و یک مکتب هدایت و نجات برای مردم،از نوع ایدئولوژی است،نه فلسفه و علم و هنر و ادب و صنعت.منتهی یک ایدئولوژی راستین و کامل.ایدئولوژی مردمی که ریشه ای خدائی دارد.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه:(24)

در صورتی که ایدئولوژی،یک جهان بینی و مکتب و خط مشی اعتقادی است که هدفش هدایت،آگاهی دادن،حرکت بخشیدن،آزاد کردن مردم است و ارائهء شیوهء مشخصی از زندگی و شکل ایده آل از شخصیت انسانی و آرمان های مقدسی در مسیر وجودی نوع انسان یا قوم خود و بالطبع،اخلاق،ارزشها و مسئولیت های معین و این همه بر اساس تلقی خاصی از جهان و فهم ویژه ای از حقیقت نوعی انسان.

در این معنی است که ایدئولوژی،نزدیکترین فاصله را با مفهوم دین،نبوت و رسالت پیامبران بزرگ و به اصطلاح:اولوالعزم و صاحب کتاب پیدا می کند و نزدیکتر از مکتب،چرا که ایدئولوژی،روشنفکر می سازد؛اما مکتب،فیلسوف و عالم و هنرمند و...و به عبارت دیگر:عالم و فیلسوفی مانند ارسطو،مکتبی را ارائه می دهد که بیشتر ابوعلی سینا،غزالی و ... را می پرورد؛در حالیکه محمد(ص)،ایدئولوژی ای را مطرح می کند که توّابین و سربداریه می سازد.شخصیت هائی چون علی و حسین و ابوذر و دعبل و کمیت و ... می پرورد.

فلسفه و علم:پدیده شناسی می کنند؛تا مرز معرفت پیشتر نمی روند؛در برابر طبیعت،جامعه و انسان،یک آئینه اند؛آگاهی اند؛ارزش ها را توجیه می کنند؛تو را تشریح می کنند،کشف می کنند؛فیلسوف و عالم می سازند.اما:

ایدئولوژی:ایمانی است که بر اساس مفاهیم خودآگاهی،هدایت،رستگاری،کمال،ارزش،آرمان و مسئولیت استوار است؛ارزیابی خوب و بد می کند؛به هدایت دست می زند؛یک دست!؛راستین و تمام با خودآگاهی تحقق می یاید؛ارزشها را می کشد و می آفریند؛تو را خلق می کند؛روشنفکر مجاهد می پرورد.

فیلسوف و عالم تماشاچی جهانند و ایدئولوگ مدعی ای که در جایگاه خدا ایستاده است و امر و نهی میکند و خوب و بد،ویران می کند و می سازد،انتقاد می کند و تصحیح،خط مشی تعیین می کند و جهت و شعار و آرمان...آنچه در مفهوم ایدئولوژی به گونهء ذهنی مطرح است،همان عناصری است که تشکیل دهندهء مصداق کامل دین است:

ایدئولوژی را در عالی ترین،مترقی ترین و کامل ترین مفهوم آن-نه آنچنان که هست،بلکه آنچنان که انسانهای آگاه و روشنفکران مسئول و مترقی و انسان خواه و پیشتاز امروز،در ذهن خویش می پرورند،با دین در کامل ترین شکل آن که تحقق یافته است و هست،مقایسه کنید و ببینید که چگونه ایدئولوژی انسانی با اسلام،به عنوان کامل ترین دین الهی،با یک زبان حرف می زنند.اصطلاحات اساسی را که بیان کنندهء عناصر اصلی هرکدام است در هر دو بجوئید و با شگفتی ببینید که روشنفکر مسئول امروز با اسلام،تا چه حد زبان مشترک دارد؟اصطلاحات،در هر دو،برخی در معنی و برخی حتی در لفظ،یکی است:

ایدئولوژی:پیام.رسالت.تعهد.مسئولیت.مبارزه.مردم!برابری.عدل.نفی فاصلهء طبقاتی.اصالت انسان.انسان خدای طبیعت.پارسائی انقلابی.نفی مالکیت فردی.مالکیت اجتماع.رهبری.سرمایه داری.سود از آنِ سرمایه نیست.اصالت اقتصاد.بهره کشی.آلیناسیون یا حلول دیو پول در انسان پول پرست،سوسیالیست های اخلاقی:دربارهء انسان در نظام بورژوازی.زندگی پست بورژوازی.اقتصاد زیربنای اخلاق و معنویت.نفی استعمار.فقز ریشهء فساد.تولید از آن بازوی تولید است نه منبع تولید.انقلاب نهائی تاریخ.ایمان به آینده.جامعهء بی طبقهء موعود.حکومت مردم.شور و رأی.رهبری از بالا در دوران انقلاب.رازداری.اطاعت تشکیلاتی.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه:(23)

کلمهء ملت،حدود هفت هشت بار در قرآن مطرح شده است که بیشتر به صورت ملت ابراهیم،یا ملت ابراهیم و اسحق و یعقوب عنوان شده است.ملت ابراهیم به عنوان مکتبی مطرح شده است که پیامبر اسلام(ص)ادامه دهندهء آن مکتب است.به عبارتی دیگر،ملت ابراهیم،مکتبی است که از آغاز رسالت توحید تا پیامبر اسلام(ص)،همهء پیامبران،دعوت کنندگان به این ملت اند.بنابراین،همهء پیامبران راستین،در هر عصری و در میان هر قومی،بشریت را به یک ملت دعوت کرده اند،گرچه شریعت هایشان با همدیگر اختلاف داشته است.

بدین معنی که هر پیامبری که به هدایت قوم خویش مبعوث می شده است،بر حسب زمان و مکان و شرایط گوناگون محیط خویش،از قبیل نظام اجتماعی و بنیاد اقتصادی و موقعیت تاریخی و کیفیت انحراف فکری و اخلاقی و سطح تمدن و فرهنگ و ...،شریعتی متناسب با شرایط محیطی و واقعیت های عینی زمان و نیازهای اساسی مردم خویش داشته است که با شریعت های پیامبران راستین قبل و بعد خودش اختلاف داشته است،در عین حال،همگی،چه شارعی که در یک گوشهء آسیا یا افریقا بر قوم کوچک عقب مانده ای و برای زمان معینی مبعوث شده است و چه شارع اسلام که هم خاتم نبوت ها است و هم رسالتی جهانی دارد،یک دعوت مشترک داشته اند و جهت و جهان بینی واحدی که به نام برجسته ترین شخصیت تاریخی ای که بزرگترین و قوی ترین نهضت را در این مسیر مشترک آغاز کرده است،ملت ابراهیم نامیده می شود.

...در قرآن وقتی کلمهء ملت به کار می رود،[برخی]همان معنی را اراده می کنند که امروز،ایدئولوژی (ideologie)نام دارد.بدین معنی که ملت ابراهیم که مکتب مشترک همهء پیامبران تاریخ و هادیان نجات و عدالت مردم است و در همهء زمان ها و در همهء نظام ها،انسان ها را بدان دعوت می کرده اند،ایدئولوژی ابراهیمی است.من خودم کتاب را به معنی ایدئولوژی می گرفتم،اما آن نظر را پسندیدم...

ممکن است ملت را به معنای نهضت گرفت،لیکن نهضت،کلمه ای است که بیشتر نمایانگر حرکت(movement) است نه مکتب.در صورتی که ملت،غنی تر و عمیق تر از آن است که در ظرف سادهءکلمهء نهضت بگنجد.

اگر آن را به معنی مکتب بگیریم، به مفهوم ایدئولوژی نزدیکتر می شود اما در اینجا هم کلمهء مکتب نسبت به ایدئولوژی،از دقت خالی است،چه،به اصطلاح منطقی ها جامع هست ولی مانع نیست.یعنی مفهوم ایدئولوژی را در خود جمع می کند اما از ورود معانی دیگری جز ایدئولوژی مانع نمی شود.زیرا مکتب به معنای مکتب فلسفی علمی ادبی هنری و ... هم می تواند باشد که ایدئولوژی نیست و با مفهوم ملت در اینجا نمی سازد.مثلا مکتب داروین در زیست شناسی و ...

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه:(22)

کسی که برای نثار کردن جانش در راه سعادت و آزادی مردم،حتی از مردم،سپاسی را چشم ندارد و این را که به نام یک قهرمان،بر گورش گلی بنهند به نام یک شهید،از خاطره اش یادی کنند نیز،پاداش نمی خواهد،که او از شهید خویش،پیامبر(ص)آموخته است که: ان اجری الا علی الله! و جز امتی که در حیات خویش،از ایمان به خدا،قوت و غذا می گیرد و در این هستی بزرگ،بر تکیه گاه قدرت برتر او تکیه دارد،کدام گروهی است که در راه رستگاری مردم جهان بتواند ایثار را در بلند ترین قلّهء اخلاص،تجربه کند؟

در حل تضاد امروز جهان،اشتباه ما این بوده که مجاهدین ملحد را با قاعدین مؤمن می سنجیدیم و از حل مسئله عاجز می ماندیم.و این سنجش منطقا غلط است.باید مجاهدین ملحد را با مجاهدین مؤمن سنجید.آنگاه یک ملحد مجاهد نیز،خود معترف خواهد بود که برای انفاق جان و ایثار خویش در راه رستگاری مردم،ایمان به خدا،جهان بینی اعتقادی و زیربنای منطقی سازگارتری است،چه،یک خداپرست که جهان را صاحب احساس و شعور و حساب و منطق می یابد و خود را عملی زوال ناپذیر که در این هستی گم نمی شود،با قدرتی که از خدا و معاد می گیرد،در راه مسئولیت خویش و برای حیات خلق،مرگ را آنچنان طبیعی و آسان می فهمد که در انتخاب آن،حتی احساس قهرمانی نمی کند و مقابلهء با آن را حقیرتر از آن می یابد که به دلیری نیازی باشد.

و می دانیم که در میان خداپرستان آگاه و مسئول،یک شهید آنچنان جان می دهد که نماز می خواند!و اینانند که:از میان همهء انسانهای آگاه و مجاهد و دوستدار آزادی و مسئول در برابر مردم،که تاکنون برای مردم قیام کرده اند،بهترین امت اند.بهترین امتی که در راه مردم،امر به معروف می کنند و نهی از منکر،و به خدا ایمان دارند!چه،به خدا ایمان دارند!در این آیه نکتهء جالبی که نهفته است این است که اعتراف می کند که امت های دیگری نیز بوده اند که به خاطر مردم خروج کرده اند،اما در اینجا سخن از بهترین امت است.بهترین امت که به پا خواسته اند،برای مردم!

در این آیه [کنتم خیر امة...] و نیز آیهء پیشین [ولتکن منکم...] امت را هم از نظر معنی و مصداق و هم فلسفهء وجودی و مسئولیت های اصلی آن،به گونه ای معرفی می کند که امروز در عالی ترین مفهوم اعتقادی اش حزب نام دارد و بر این اساس،اکنون موضوع اصلی سخن من- شیعه یک حزب تمام -کاملا مشخص شده است.اکنون که معنی و مصداق و شعارها و مسئولیت های حزب را معین کرده است،به بیان رابطهء این امت با خویش می پردازد:این است امت شما،امت واحد و من خداوند شمایم،بپرستید.

عبادت نیز از آن مفاهیم عمیق و سازنده ایست که به صورت فعلی از نظر دامنه و حتی درجهء معنی،فقیر شده و فرود آمده است.عبادت از ریشهء عبد است به معنای کوفتن و هموار کردن جاده.عبدالطریق یعنی جاده هموار شد.بنابراین،عبادت،کوفتن و هموار کردن ناهنجاری ها و دست اندازهای خویشتن است تا انسان،راهی شود،راسته و هموار،در زیر پای ارادهء حاکم بر هستی،تا حقیقت همچون نهری بر بستر رام خویش،بر گذرگاه وجودی آدمی بگذرد،آدمی با ضربه های عبادت،خود را در برابر سلطنت راستی و ایمان و حق،در هم کوبد و خرد کند،راه کند!

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه:(21)

 قومی که از نظر فکری و روانی،خود را دگرگون نساخت و شایستگی نعمت و قدرت را در خویش پدید نیاورد،در راه کسب معروف تلاش ننمود،در راه طرد منکر،مبارزه نکرد،خدا هرگز سرنوشت وی را که به دگرگونی خویش دست نزده است و شایستگی نعمت و قدرت را در خویش ایجاد نکرده است و در برابر معروف و منکر،مسئولیت احساس نمی کند،به عنوان پاداشی در ازای ایمان به خویش،دگرگون نخواهد کرد!

در یک کلمه،پیشرفت و عزت،حاصل عمل است و رستگاری حیات و سیادت یک اجتماع،در گرو جهد برای معروف و جهاد علیه منکر است و آنها که ایمان به خدا دارند،اما در عمل عاجزند و از مسئولیت امر و نهی اجتماعی گریزان،ایمان به خدا آنان را سودی نمی بخشد!و سرنوشت کنونی دنیا این درس را به تلخی به ما می آموزد!

این است که خدا در آنجا که از امت برتر سخن می گوید،امر به معروف و نهی از منکر را مقدم آورده است.پس چرا،ایمان به خدا را نیز بر این دو افزوده است،هرچند پس از امر و نهی؟جان سخن در همینجا است و بزرگترین درس!

آری،هدف؟مردم!مسئولیت؟امر به معروف و نهی از منکر!اما تنها کسانی می توانند بهترین امت را در جهان تشکیل دهند و تنها امتی می تواند به راستی و به تمامی اخلاص،به خاطر مردم قیام کند که از همهء بندها و پیوند های روحی و مادی فردیت خویش خارج شود و برای انجام مسئولیت رهائی بخشش در قبال مردم،علیه همهء قدرتهای ضد مردم خروج کند و در این رستاخیز،تنها و تنها،هدفش مردم باشد و برای مردم،رسالتی نه قهرمان وار که راهبر وار به عهده گیرد که:به خدا ایمان داشته باشد.

 

اعجاز زبان را ببین!از یکسو عمل و مسئولیت اجتماعی را بر ذهنیت و ایمان مذهبی مقدم می آورد.زیرا می خواهد بر عینیت و عمل تکیه کند و از سوئی دیگر،می خواهد بیاموزد که بهترین عمل و خالصانه ترین مسئولیت اجتماعی و جهاد و تلاش در راه مردم،از منیع لایزال و قدرت شکست ناپذیر خداپرستی تغذیه می کند و خداپرست راستین است که می تواند مردم دوست راستین باشد و رهائی بخش مخلص!

ادامه دارد...