عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

آفات و معضلات جامعهء اسلامی (5):

امید:تا اینجا به چند نمونه از آفات و معضلات جامعه مون اشاره فرمودید.لطفا بحث رو ادامه بدید.

جمال:یکی دیگر از معضلاتی که ما در جامعه مون با اون مواجه هستیم،معضل قضاوت ناعادلانه در مورد پدیده های اطراف خودمون هستش، که هم شامل قضاوتهای رسمی که در دادگاه ها انجام میشه و هم قضاوتهای معمولی که بین انسانها وجود داره .

این نوع قضاوت،شامل قضاوت عجولانه،سطحی،ناآگاهانه،جانبدارانه،متعصبانه،یکطرفه و...می باشد.

درست نبودن قضاوت،باعث میشه که ما نتونیم در تصمیم گیری ها و موضع گیری هامون،درست تصمیم بگیریم و عملا به راه خطا بریم.

وقتی اختلافی بین دو یا چند نفر به وجود میاد،یا در پیدا کردن علت یک پدیده ای دچار ابهام میشیم،باید با در نظر گرفتن اطلاعاتی که داریم،سعی کنیم تا حقیقت رو کشف کنیم.اما این کشف حقیقت،بعضا تحت الشعاع مسائل دیگری مانند ناآگاهی،تعصب،عجله،ساده انگاری و سطحی نگری و ... قرار میگیره که باعث میشه قضاوت صحیح انجام نشه و به جواب درست نرسیم...

امید:خب به نظر شما چه کار باید کرد؟

جمال:حتما جریان اون مرد مسیحی رو که زره حضرت علی(ع) رو پیدا کرده و ادعا می کرد که مال خودشه،شنیده اید.من خلاصهء اون جریان رو میگم و بعدش،سعی می کنم اون جریان رو تا حد ممکن،تجزیه و تحلیل کنم و سپس نتیجه گیری کنیم.

این بحث،دارای مقدماتی است که اول اونا رو عرض می کنم و بعدش با بیان داستان مرد مسیحی رو میگم و تجزیه و تحلیل می کنیم.

1) خداوند در آیه 21 سوره احزاب می فرماید:لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة......برای شما در وجود رسول خدا(ص)الگو و سرمشق نیکوئی وجود دارد...این آیه نشون میده که امت اسلامی موظفند که با الگو و سرمشق قرار دادن پیامبر(ص) ،در جای پای ایشون قدم بزارن و در حد توان و وسع خودشون،از اعمال حضرت، پیروی کنن.پس با این بهانه که ما معصوم نیستیم و یا نمی تونیم مثل پیامبر باشیم،نمی تونیم از وظایف خودمون سرپیچی بکنیم.

از طرفی،بر طبق اعتقادات شیعه،بعد از ارتحال رسول الله(ص) ما موظفیم که از امامان معصوم(علیهم السلام) پیروی کنیم( و البته در زمان غیبت معصومین،نوبت به پیروی از فقها و مجتهدان و... می رسه).

2)همهء ما میدانیم که معصومین(علیهم السلام)معدن اخلاص بوده اند و محال و غیر ممکن است که در انجام کاری،نعوذ بالله برای کسی،نقش بازی کنند و یا به تعبیر امروزی ها،فیلم بازی کنند.

هر کاری رو که انجام میدن و یا هر کاری رو که ترک می کنن،صد در صد بر اساس اخلاص و صداقت است و امکان نداره که مثلا بخوان استفادهء شخصی یا گروهی یا تبلیغاتی از اون عمل بکنن.

و اما داستان اون مرد مسیحی:

« در زمان خلافت علی(ع)در کوفه،زره آن حضرت،گم شد.پس از چندی،اون زره در دست مرد مسیحی دیده شد.علی(ع) او را به نزد قاضی برد و اقامهء دعوی کرد که: این زره از آن من است.نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته ام.

قاضی به مسیحی گفت:خلیفه،ادعای خود را اظهار کرد،تو چه میگوئی؟

مسیحی گفت:این زره مال خود من است و در عین حال،خلیفهء مسلمین را تکذیب نمی کنم...

قاضی رو به علی(ع) کرد و گفت:تو مدعی هستی و این شخص،منکر است،بنابراین تو باید بر ادعای خود شاهد بیاوری.

علی(ع) فرمود:من شاهدی ندارم...

قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد،به نفع مسیحی حکم کرد و او نیز زره رو برداشت و رفت...اما بعد از چند قدم،برگشت و گفت:این طرز حکومت از نوع حکومت انبیاء است و اعتراف کرد که زره مال علی(ع) است...»

و اما تحلیل این داستان:

اولا قضاوت کردن،برای خودش اصول و قاعده ای داره که این اصول،از روی آیات قرآن و احادیث معصومین و نیز براهین عقلی به وجود اومده که در قضاوت کردن،باید از اونا پیروی کرد.اینکه مثلا اون کسی که ادعائی داره،باید شاهد بیاره و نه طرف مقابل و ....

ثانیا با اینکه علی(ع) امام معصوم و در اون تاریخ،خلیفهء مسلمین هم بودند،اما هیچگاه از این دو امتیازشون برای احقاق حقوق شخصی شون استفاده نکردند و عین یک انسان معمولی،و به تعبیر امروزی ها،مثل یک شهروند عادی،به قانون مراجعه فرموده و تن به حکم و قضاوت قاضی دادند؛ولو اینکه قاضی به ضرر ایشون حکم بده.حتی نقل شده که وقتی به محضر دادگاه رفتند،به قاضی دستور دادند که با ایشون به عنوان یک فرد عادی و نه خلیفهء مسلمین برخورد کنه،حتی در نگاهش به طرفین دعوی،جانب عدالت و بی طرفی رو نگه داره...

این مسئله نشون میده که تن دادن به یک قضاوت عادلانه،به خودی خود،دارای ارزش بوده و به تعبیر حوزوی ها،موضوعیت داره که باید در اختلافات موجود در بین اشخاص،اون رو اجرا کرد و نباید هیچ توجهی به امتیازات طرفین دعوی داشت...

ادامه دارد...

آفات و معضلات جامعهء اسلامی (4):

امید: لطفا بحث قبلی رو در مورد معضلات و آفات جامعهء اسلامی مون،با ذکر مصادیق دیگری ادامه بدید.

جمال:مشکل دیگری که گریبانگیر جامعه مون هستش، مشکل اختلافات خانوادگی ناشی از دخالت بیجای دیگران و مخصوصا بزرگترهای خانواده و طایفه هستش؛هر چند که شاید در نگاه اول،چندان مهم به نظر نیاد و خیلی طبیعی جلوه کنه ؛اما در نگاه عمیق تر،متوجه عوارض جانبی اون بر فرد و خانواده و حتی سرنوشت جامعه مون میشیم.( اونم در دنیائی که رقابت های لحظه ای و ثانیه ای رو در جهت توسعه اش می بینیم)

امید:البته من هم فکر می کنم طبیعی هستش و بالاخره وجود اختلاف نظر در میان افراد خانواده و مخصوصا نسل های مختلف هر طایفه،منجر به این نوع اختلافات خواهد شد.

جمال:اینجا دو تا موضوع مختلف وجود داره که نباید از اونها غافل بود:یکی وجود طبیعی اختلاف نظر بین افراد هر جامعه و یا خانواده؛دیگری اینکه آیا هر فردی،چه قدر حق تعیین تکلیف و اظهار نظر در مورد دیگران میتونه داشته باشه.متأسفانه این دومی رو اونطور که باید و شاید،توجهی بهش نمی کنیم.

همونطور که در قسمتهای قبلی این بحث مطرح شد،هر انسانی که به بلوغ فکری رسید،حق طبیعی و نیز وظیفهء عقلی و شرعی اون فرد هستش که برای زندگی خود،تصمیم گیری بکنه و در کنار احترام به سایر افراد خانواده و مخصوصا بزرگترها،مسیر زندگی اش رو خودش تعیین بکنه.ضمنا هر فردی باید به همین حق و وظیفهء تصمیم گیری رو برای دیگرون هم قائل باشه و از دخالت بیجا و تحمیل نظرات خود به دیگران پرهیز بکنه.

برای روشن تر شدن موضوع، من توجه شما رو به یک استدلال قیاسی ساده در این مورد جلب می کنم.

امید:بفرمائید.

جمال:کوچکترین واحد جمعی هر جامعه ای،نهاد خانواده هستش که متشکل از والدین و فرزندان اونهاست.از نظر اسلام،یک تقسیم وظایف منطقی در بین اعضای خانواده در نظر گرفته شده و اون اینکه درآمد خانواده به عهدهء پدر و مدیریت خانه و تربیت فرزندان،به عهدهء مادر گذاشته شده.می خوام عرض کنم که در حالت عادی،وظیفهء مدیریت منزل از عهدهء مرد،ساقط شده و کسب درآمد هم از عهدهء خانمها ساقط گردیده است؛اما اگر دقت کنیم،می بینیم که خداوند برای هر فردی که به بلوغ فکری رسیده باشه،حق و وظیفهء تصمیم گیری قائل شده و دیگه مثلا نیومده این حق و وظیفه رو به عهدهء یک نفر از اعضای خانواده بندازه و اون وظیفه رو از دیگرون ساقط کنه.هر فردی باید بتونه از استعدادهای طبیعی خودش در تصمیم گیری های فردی،استفاده بکنه.

امید:فکر نمی کنید این طرز تفکر باعث بروز مشکلاتی در خانواده بشه و عملا مدیریت منزل و خانواده به هم بخوره؟یعنی هرکس برای خودش تصمیم بگیره و عمل کنه و به نظر و تصمیم دیگرون بی توجه باشه و عملا تداخل عمل به وجود بیاد؟

جمال: اتفاقا به نکتهء خوبی اشاره کردید؛اما اگه مؤلفه های این موضوع رو به دقت مورد تحلیل قرار بدیم،این مشکل هم از بین خواهد رفت.

امید: لطفا تحلیل خودتون رو در این مورد بیان کنید.

جمال:اولا تا روزی که فردی به بلوغ فکری نرسیده باشه،نمیتونه خودسرانه تصمیم های سرنوشت سازی برای خودش بگیره و حتما باید تحت نظر والدین و بزرگترها چنین تصمیم هائی گرفته بشه.

ثانیا حق تصمیم گیری افراد،مربوط به مسائل شخصی اوناست: مثل انتخاب همسر و رشتهء تحصیلی و شغل و ....

ثالثا همونطوری که خونواده حق نداره چیزی رو به فرزندان بالغش تحمیل کنه،هیچکدوم از این فرزندان،حتی اگه به بلوغ فکری هم رسیده باشن،حق ندارن برای خانواده و پدر و مادرشون تعیین تکلیف بکنن.

مشکل اصلی همینجاست که ما نمیدونیم و یا اصلا اهمیتی نمیدیم به اینکه کجا حق اظهار نظر داریم و کجا نداریم و به تعبیر بهتر،کجا می تونیم دخالت کنیم و کجا نمی تونیم.

این مشکلی است که خیلی ها در خونواده و طایفه به اون مبتلا هستن:مادر زن و یا مادر شوهر و نیز خواهر زن و یا خواهر شوهر در کار عروس و دامادها سرک میکشن و براشون تصمیم گیری میکنن.از طرفی برخی عروس و داماد ها وقتی در مقابل همدیگه،کم میارن،پای خواهر و مادر و یا پدر و برادرشون رو وسط میکشن و عملا باعث بروز تنش و دعوا در خانواده میشن...

در صورتی که اگه هرکس،حق و حقوق و نیز وظیفه اش رو در قبال دیگرون،اعم از بزرگترها و کوچکتر ها بدونه،دلیلی نداره که اینقدر شاهد اختلافات خونوادگی باشیم...

امید:لطفا تأثیر مخرب این گونه اختلافات رو در سرنوشت جامعه مون بیان کنید.

جمال: صرف نظر از ناراحتی ها و دلخوری ها و آبروریزی ها و نیز اتلاف وقت هائی که در سطح جامعه و راهروی دادگاهها اتفاق می افته،اینگونه معضلات باعث میشه که انرژی و منابع انسانی و استعدادهای جامعه،به جای اینکه در جهت تعیین و تضمین سرنوشت اون جامعه و نیل به پیشرفت و تعالی جامعه صرف بشه،عملا به خاطر این حق نشناسی ها و وظیفه نشناسی ها هدر بره و جامعه رو در سطح جهانی و رقابت ها و توسعه های اون،عقب بیندازه.

در دنیائی که حتی یک ثانیه اش هم ارزشمند هستش و مقایسهء سطح پیشرفت و توسعهء کشورهاش،بر اساس دقیقه و ثانیه محاسبه میشه،واقعا تأسف داره که افراد جامعه،وقتشون رو در دادگاه ها و پاسگاه ها تلف کنن؛اونم به خاطر هیچ و پوچی که با مختصر عقلانیت و ملاحظه ای میتونه اصلا وجود نداشته باشه...

ادامه دارد......

آفات و معضلات جامعهء اسلامی (3):

امید:اما باید توجه داشت که توجه نکردن به حرف پدر و مادر،گناه هستش و حتی ممکنه به عاقّ والدین هم منتهی بشه.

جمال:اتفاقا به مسئلهء مهمی اشاره کردید که باید این مسئله رو کاملا روشن کنیم:

جواب مختصرش اینه که امکان نداره شارع مقدس،از طرفی به موضوع احترام به پدر و مادر و تبعیت چشم بسته از اوامر و نواهی اونا اشاره بکنه،و از طرفی هم به انسان،اختیار تصمیم گیری فردی قائل بشه و بعدش به خاطر این اختیار و مسئولیت،ازش بازخواست بکنه.

جواب کلی اش اینه که فرزندان تا اونجائی میتونن به حرف پدر مادر گوش کنن که دستورهای اونا،دستورهای گناه و معصیت نباشه.

در اصول فقه،قاعده ای وجود داره که میگه حتی مقدمهء گناه هم خودش گناه به حساب میاد:

وقتی شما بدون هیچ دلیلی،اختیار زندگی تون رو به پدر مادرتون واگذار می کنید،ظاهرا مرتکب گناه نشده اید،اما این واگذاری اختیار به پدر مادر،ممکنه مقدمهء یک گناه دیگر باشه:مثال بزنم:

فرض کنید که پسری عاشق دختری شده که هر دو کاملا مناسب و کفو همدیگه هستن و میتونن تمامی احتیاجات همدیگه رو،اعم از جسمی و روحی تأمین بکنن ... پسره تصمیم به ازدواج با اون دختر رو گرفته؛اما چون مثلا مادر پسره با مادر اون دختره،اختلافاتی داره،پسرش رو از ازدواج با اون دختره برحذر میداره و در صورتی که پسر اصرار به ازدواج با اون دختر بکنه،اونو تهدید به نفرین و عاقّ کردن و حرام نمودن شیر خودش میکنه.در عوض،دختر دیگه ای رو برای پسره در نظر میگیره که مناسب و کفو اون نیست و در صورتی که پسر نپذیره،بازهم تهدید به عاقّ کردن میشه.پسره از ترس عاقّ شدن،مجبور میشه که با اون دختری که مناسبش نیست،ازدواج کنه.ظاهرا پسره به حرف مادرش گوش کرده ،اما چون اون دختر،مناسبش نیست،باعث بروز اختلافات شدید و ناراحتی های بعدی و حتی باعث این میشه که پسره(و یا حتی دختره) خدای ناکرده،چشمش به دنبال ناموس دیگران بیفته(متأسفانه  اینها واقعیت هائی هستش که در جامعه وجود داره)پس می بینید که حرف شنوی پسره،ظاهرا ثواب داره،اما مقدمهء گناهان بسیاری ممکنه بشه...

امید:یعنی شما می فرمائید که اگر در مسائلی که گناه و یا مقدمهء گناه حساب میشن،حق نداره از والدینش تبعیت کنه؟

جمال: دقیقا. به تعبیر بهتر،انسان باید بتونه بین احترام به پدر و مادر خودش و نیز حق انتخاب خودش که اونهم از طرف خداوند دستور داده شده،تعادل برقرار بکنه....در غیر این صورت،نمیتونه اونطور که خدا خواسته،به سرنوشت خودش مسلط بشه و جامعه اش رو بسازه...

امید:اینگونه مشکلات در جامعهء ما از کجا ناشی میشه؟

جمال:عدم شناخت دقیق احکام دینی و افراط و تفریط در اون و مخصوصا عدم توجه به حکمت آموزه های دینی،اعم از اصول و فروعش و عدم توجه به هدف تشریع اصول و احکام  و نیز بیسوادی مردم و خرافه گرائی اونها و عدم احساس مسئولیت کسانی که متولی امور دینی و اجتماعی مردم هستن و مخصوصا این موضوع که متأسفانه برخی ها از موضوعاتی مانند عاقّ والدین به عنوان حربه ای برای تحمیل خواسته های خودشون به فرزندانشون سوء استفاده می کنن و خیلی دلایل دیگه...

امید:در مورد مثال حجاب و چادر ،چه روشی باید به کار گرفته بشه؟

جمال:اگه حکمت حجاب و فلسفهء اون به درستی توضیح داده بشه،و به تعبیر مرحوم دکتر شریعتی در کتاب زن ( فاطمه،فاطمه است) حجاب به عنوان لباس عقیده و نه به عنوان چادر چارقدی که به تقلید چشم بسته از بی بی جان استفاده بشه،مورد انتخاب قرار بگیره،اونوقت مطمئنا زنان و دختران ما،با میل و رغبت اونو انتخاب خواهند کرد و دیگه نیازی به دستور العمل و بخشنامه و آئین نامهء انضباطی نخواهد بود.

مطلب مهم دیگه اینه که اگه یک انسان بتونه با استفاده از استعدادهای خدادادی اش، شخصیت خودش رو بسازه و خود و شخصیت و توانائی هایش رو در جامعه،به شکلی معقول و منطقی مطرح کنه،دیگه نیازی پیدا نمی کنه به اینکه با ارائه و نمایش ویژگی های جسمی خودش،در جامعه به مطرح کردن خود بپردازه.ریشهء بسیاری از رفتارهای غیر اخلاقی به همین موضوع برمیگره.شاهد قضیه هم اینه که معمولا افراد موفق جامعه،کمتر از دیگران دست به رفتارها و نمایش های غیر اخلاقی خود می پردازند...

امام رضا(ع)می فرمایند:اگه محاسن دین به درستی تبیین بشه،مردم خودشان به دنبال دین خواهند رفت...

ادامه دارد....

آفات و معضلات جامعهء اسلامی (2):

اگه ما واقعا به دین خودمون و مصالح و حکمتهای اون ایمان و یقین داشته باشیم،نباید کاسهء داغ تر از آش بشیم و احکام اون رو تغییر بدیم.اینکه چرا در امر ازدواج دختر،اجازهء پدر شرط هستش و نه اجازهء عموی بزرگتر،مطمئنا بین پدر دختر که نزدیکتر به دختر هستش و عموی دختر که دورتر از دختر هستش،تفاوتی وجود داره که شاید من و شما از اون اطلاع نداشته باشیم و علم و دانش بتونه اون علت رو کشف بکنه،اما اسلام،1400 سال پیش این دستور رو بر اساس اون علت و مصلحت،صادر کرده...

در مورد پسران هم متاسفانه این نوع افراط و تفریط ها هم وجود داره:یا پسرا بدون مشورت با بزرگترها اقدام می کنند،و یا اینکه اختیار زندگی خودشون رو که خداوند بر اساس مصالحی به خودشون واگذار کرده و در قبال اون،تکالیفی رو خواسته،تماما و چشم بسته به بزرگترها واگذار میکنن و خودشون هیچکارهء زندگی شون میشن...

مرحوم دکتر شریعتی میگفت:اون موقعی که در فرانسه مشغول تحصیل در مقطع دکترا بودیم،دوستی داشتیم که اونهم در این مقطع تحصیل می کرد و مجرد بود.یک روز پدرش از ایران زنگ زد و گفت که برات زن گرفتیم و فلان روز اونو می فرستیم بیاد پیشت.فلان ساعت برو فرودگاه و زنت رو تحویل بگیر...

این دوست ما هم بدون هیچ گونه اما و اگری رفت و زنش رو از فرودگاه آورد...بدون اینکه فکر کنه که همسرش رو می بایست خودش انتخاب می کرد و یا اگه دیگرون انتخاب کردن،لااقل نظر اونو هم می پرسیدن و در صورت موافقتش،اون ازدواج صورت می پذیرفت...

امید:حالا به نظر شما،چه ایرادی داره که انسان،حتی اگه چهل سال هم داشته باشه،اختیار زندگی شو به بزرگترها واگذار کنه؟

 جمال:انسانی که خودش تصمیم میگیره و جرأت تصمیم گیری داره،میتونه در آینده،تصمیم های بهتر و دقیق تری اتخاذ کنه و حتی زمانی که بزرگترهای خانواده اش در قید حیات نیستند،بتونه تصمیم گیری بکنه.

مهم تر از اون اینه که ما در قبال اختیارات و امکاناتی که داریم،در قبال خداوند،مسئول هستیم و باید پاسخگو باشیم.

چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی،تصمیمات درست و یا غلط ما میتونه سرنوشت مارو به خوبی یا بدی رقم بزنه:

جامعه ای رو در نظر بگیرید که افرادش،قدرت و اختیار تصمیم گیری دارن و میتونن هم در سطح خونواده و هم در سطح جامعه شون،تصمیمات درست و منطقی اتخاذ کنن و به پیشرفت و تعالی برسن...

در عوض،جامعه ای رو هم در نظر بگیریم که نه خونواده هاش،خونوادهء موفقی هستن و نه دولتمردای جامعه شون،می تونن به سرنوشت خودشون مسلط باشن...به نظر شما کدوم یک از این دو جامعه میتونه منظور نظر خدا و پیغمبرش باشه؟

امید:لطفا بحثتون رو جمع بندی کنید.

جمال:اگه قراره که دنیای ما به تعبیر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم،مزرعهء آخرتمون باشه،پس باید محصولات این مزرعه به قدری مرغوب و با کیفیت باشه که بتونه در اون دنیا مورد استفاده قرار بگیره.

محصول با کیفیت هم نیاز به آب و خاک و کود مواد معدنی و هوای سالم و تصمیم گیری های درست و ... داره که بدون اینها نمیشه اون محصول مورد نظر رو به دست آورد...

پس ما برای تأمین کردن آخرتمون،چاره ای نداریم جز ساختن دنیا مون و اونهم زمانی امکان پذیر هستش که از تمام امکانات خدادادی مون بهره ببریم و اون امکانات مون رو با دست خودمون به دیگرون نسپاریم و نابودش نکنیم...

ادامه دارد...

آفات و معضلات جامعهء اسلامی (1):

جمال:یکی از آفات و معضلاتی که گریبانگیر ما در دین و جامعه مون شده،اینه که به حکمت دستورها و آموزه های دینمون باور و یقین پیدا نکرده ایم و در قبال اون دستورها و آموزه ها،جانب افراط و تفریط و یا تکروی رو در پیش می گیریم.

امید:لطفا منظورتون رو با بیان مصادیق و مثالهائی، توضیح دهید.

جمال:احکام اسلامی به پنج نوع واجب،مستحب،مباح،مکروه و حرام تقسیم شده که هرکدوم از اونا،حکمت و دلیلی برای خودشون دارن که ما نباید خودسرانه اونا رو تغییر بدیم.به عنوان مثال،طبق فتوای علمای اسلامی،که برگرفته از آیات قرآن و احادیث صحیحه است، اصل حجاب برای زنان،واجب هستش که به غیر از صورت و دوتا دست از مچ به بعد،بقیهء اعضای بدن خانمها باید پوشیده باشه و از دید نامحرم،پنهان.اما از طرفی،علیرغم اینکه چادر به عنوان حجاب برتر معرفی شده،استفاده از اون برای خانم ها اجباری نیست و هیچیک از علما،فتوای وجوب چادر رو برای خانم ها صادر نکردن.اینکه چرا اصل حجاب،واجب هستش،اما چادر(به عنوان حجاب برتر) واجب نیست،هرکدومشون،حکمتها و مصلحتهائی رو در تشریعشون دارا هستن که موضوع بحث ما نیست؛اما چیزی که باعث تأسف هستش،اینه که برخی ها در جامعه،جانب افراط و تفریط رو در پیش می گیرن:یا اصل حجاب رو به کلی انکار میکنن و یا اینکه مثلا چادر رو بر اساس تفسیر و نظر شخصی خودشون،اجباری قلمداد کرده و به دیگران تحمیل می کنن.

در حالیکه شارع مقدس،با در نظر گرفتن مصالح افراد و جوامع اسلامی،حکم به وجوب یا استحباب و یا حرمت و کراهت و اباحهء احکام دینی داده که سرپیچی از اونها،باعث از بین رفتن حکمت و مصلحت اون احکام میشه.

بعضا می بینیم که مثلا فلان دانشگاه یا نهاد دولتی،در اساسنامهء خودش، قانونی وضع کرده که خانمها حتما باید با چادر سیاه در اون محیط حاضر بشن و سرپیچی از اون دستور رو به عنوان تخلف انضباطی،مورد برخورد قرار میدن؛در حالیکه اگه مصلحتی در وجوب استفاده از چادر بود،شارع مقدس،حتما اونو اجباری می کرد،همونطوری که اصل حجاب رو اجباری و واجب کرده.

اینگونه خودسری ها در تغییر احکام الهی،بدون اینکه مصلحت یا حکمتی در ورای اون باشه،باعث به هم خوردن مصالح جامعهء اسلامی میشه.

امید:حالا چه اشکالی داره که یک دانشگاه یا هر نهاد دولتی،مثلا چادر رو به عنوان حجاب برتر،اجباری بکنه؟مگر نه اینکه حجاب برتر،در مقایسه با حجاب عادی،ثواب بیشتری داره و به تقوی نزدیکتر؟

جمال:اسلام،با در نظر گرفتن روحیهء انسانها و تفاوت اون در افراد و جوامع مختلف،احکام شرعی رو چنان تعریف و تشریع کرده که اکثریت قریب به اتفاق مردم بتونن اون احکام رو اجراء کنن و دچار مشقت و عُسر و حرج نشن.میدونید که یکی از ویژگی های اصلی احکام اسلامی،آسان بودن و عدم مشقت در اجرای اون احکام هستش.

خداوند در سورهء بقره آیهء 185 می فرماید:

«...یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر...»خداوند برای شما یُسر(آسانی) رو اراده فرموده و عُسر(سختی) رو برای شما اراده نکرده است...

اگر چیزی،بدون در نظر گرفتن روحیه و آمادگی یک شخص،به اون شخص تحمیل بشه،مطمئنا نه تنها فایده ای بر اون مترتب نیست،بلکه ممکنه معضلات و مشکلات و یا حتی بدبینی هائی  رو برای اون شخص ایجاد کنه.

این موضوع،با اهداف تشریع احکام،منافات داره.

امید:یعنی می فرمائید که اسلام،حد وسطی رو بین بی حجابی و حجاب برتر در نظر گرفته تا بیشتر مردم بتونن از مزیت های اون بهره مند بشن،بدون اینکه گرفتار بی بند و باری و یا مشکلات مربوط به حمل چادر بشن.

جمال:دقیقا.این نوع دستور دادن در اسلام باعث میشه تا اکثریت مردم،حداقلی از احکام رو که واجبات هستش انجام بدن،اما بعدش با اختیاری که دین به اونها داده،دستورهای بیشتر و سخت تری رو با در نظر گرفتن روحیات و توانائی هاشون انجام بدن و تقوای خودشون رو به اختیار،افزایش بدن...

امید:مثال های دیگری رو اگه حضور ذهن دارید،بیان کنید.

جمال:بر طبق دستور های اسلام،آقایون،بعد از هجده سالگی،در صورتی که رشید شده باشند و خوب و بد رو از هم تشخیص بدن،کاملا صاحب اختیار خودشون هستند و در تصمیم گیری هائی مانند ازدواج و غیره،نیازی به اذن و اجازهء والدین ندارند؛هرچند که هم به عنوان رعایت احترام بزرگترها و هم به جهت بهره مندی از تجارب آنها،لازمه که نظر اونا رو هم جویا بشن.در مورد خانم ها هم برای اولین ازدواجشون،اذن و اجازهء پدر،و در صورت زنده نبودن پدر،اذن و اجازهء جدّ پدری یعنی پدر پدر،لازم هستش.در صورتی که جدّ پدری هم در قید حیات نباشه،نوبت به قیّم می رسه که توسط حاکم شرع تعیین میشه.

متأسفانه در جامعهء ما،این مسائل،بعضا رعایت نمیشه:یا اصلا دختر یا پسر،هیچ اهمیتی به این موضوعات نمی دهند و خودسرانه تصمیم میگیرند و تصمیم شون رو به بزرگترها تحمیل می کنن،یا اینکه از حق و حقوق خود و نیز دستور اسلام گذر می کنند و به شکل دیگری که اصلا منظور نظر اسلام و مصالح و حکمتهای اون نیست عمل می کنند:

اگه خاطرتون باشه،سریالی به نام پدر سالار در صدا و سیما پخش میشد که در اون،شخصیت اصلی فیلم (یعنی اسدالله شاه فنر )،همه کارهء طایفه شون بود.حتی برادر کوچکتر این آقا اسدالله،بی اجازهء برادر بزرگش،آب هم نمی خورد و این نوع اخلاق رو،احترام به بزرگتر و واجب می دونست.حتی در مورد ازدواج و سرنوشت دخترش هم کاملا تابع آقا اسدالله بود...توجیهش هم این بود که باید احترام بزرگتر رو نگه داشت...

اما این نوع اخلاق،مورد نظر اسلام نیست:هرچند که احترام به بزرگترها واجبه،اما اگه مصلحتی در پیروی بی قید و شرط از نظر عموی بزرگتر در امر ازدواج دختر وجود داشت،مطمئنا اسلام خودش  دستور میداد که هر دختری باید با اذن و اجازهء پدر بزرگ،و در صورت زنده نبودن،با اجازهء عموی بزرگتر و باز در صورت عدم وجود عموی بزرگتر،با اجازهء پدر ، ازدواج بکنه...

ادامه دارد...