عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

سیمای علی(ع):(7)

روحی که در برابر ستم چنان بی تاب است که وقتی شنید در مرز حکومت او سپاهیان دشمن یورش آورده اند و یک زن یهودی را که در ذمّهء حکومت او بوده است،آزار کرده اند،بر روی منبر از بیتابی درد آن چنان بر چهره اش سیلی نواخت و فریاد زد که:

«اگر کسی از این درد بمیرد او را نباید سرزنش کرد».

گوئی احساس می کرده است که شاید در زیر فشار این مصیبت نتواند تحمّل کند و جان بدهد.کسی که آنچنان فقیرانه زیست(در حالیکه امپراتور بزرگترین امپراتوری ها بود)تا خود را با محروم ترین انسانی که ممکن بود در پهنهء قلمرو حکومتش باشد شبیه سازد.کسی که به میثم خرمافروش،یار وفادارش تشر زد – وقتی که دید در طَبَق خرمائی که نهاده است،خرماهای خوب را و خرماهای بد را دو توده کرده است - :

«هان،چرا خلق خدا را این چنین تقسیم می کنی؟»

و نشست و با دستهای خویش هر دو را در هم آمیخت و گفت:«هر دو را به یک قیمت معدّل بفروش».یعنی چه؟یعنی نه تنها «به هرکس مطابق کارش»،نه تنها «تساوی در مالکیّت بر ابزار تولید»،بلکه عالی ترین تصوّری که از یک نظام اشتراکی داریم یعنی «تساوی در مصرف».

و امّا حرمت حقوق انسانی و آزادی اندیشه تا بدان جا که نماز می خواند و خوارج،که دشمنان خونی وی بودند،نمازش را در هم می شکنند،سخن می گفت سخنش را قطع می کردند،و حتّی او را استهزا می کردند و او در اوج قدرت بود و هرگز کوچک ترین فشاری بر کسی وارد نساخت،او حاکمی بود که بر پهنه های بزرگی در افریقا حکم می راند،امّا زندان سیاسی نداشت،حتّی یک زندانی سیاسی و قتل سیاسی.و طلحه و زبیر،قدرتمندترین شخصیّت های بانفوذ و خطرناکی که در رژیم او توطئه کرده بودند،هنگامی که آمدند و بر خروج از قلمرو حکومتش اجازه خواستند،و می دانست که به یک توطئهء خطرناک می روند،امّا اجازه داد،زیرا نمی خواست این سنّت را برای قدّاره بندان و قلدران به جای گذارد که به خاطر سیاست،آزادی انسان را پایمال کند.امّا در عشق و احساس عرفانی،حلّاج،خاکستر سردی از آتشفشان وجود اوست؛و جوهری در جان دارد و بی تابی ای در درد وجودی اش احساس می کند که روحی آنچنان بالا – که تا آنجا که خیال ما نیز نمی گنجد صعود کرده است – از عقب ماندگی خویش و ضعف و حیرت وجودی خویش بیهوش میشود.

و در نیایش های خلوتش،که صفای اخلاص یک جوهر انسانی را نمودار می کند،خدا را سپاس می گوید که:

«چه لغزش های بزرگی بود که تو مرا از آنها نگاه داشتی و چه ستایش های بسیاری از من بر زبان ها پراکندی که من شایستگی آن را نداشتم و چه زشتی ها دارم که آن را از دیدار خلق پوشاندی.»

...ادامه دارد...

سیمای علی(ع):(6)

نخستین زندان برای یک انسان دارای خودآگاهی،«طبیعت» است و جغرافیا،که با استفاده از علوم طبیعی و تکنولوژی، می تواند از آن رها شود.دوّمین زندان،«جبر تاریخ» است،که کشف قوانین تاریخ و تحوّل و تکامل تاریخ،او را از زندان تاریخ رها می کند.سوّمین زندان،«نظام اجتماعی و طبقاتی» است که «ایدئولوژی انقلابی»،او را از این زندان رها می کند.و چهارّمین زندان،«زندان خویشتن» است:

 «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا،فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا: سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد،سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏اش را به آن الهام کرد»(شمس-7و8).

آدمی سرشته ای دنیوی و اخروی است.عناصر ابلیسی و الهی،کشش هائی که او را به سوی خاک می کشاند و کشش هائی که او را به سوی خدا تصعید می بخشند،و امّا انسان،خود یک «انتخاب» است و در همین موضع است که مسئولیّت و خودآگاهی او مطرح میشود.بنابراین سوّمین بُعد،تکامل تاریخی به سوی کشف یا خلق آزادی جوهر انسان است:

آزادی سیاسی،فکری،هنری،اعتقادی،آزادی چگونه زیستن و آزادی انتخاب کردن،دستاورد عزیز انسان در طول تکامل خویش است.«آزادی»،«عشق»،«برابری»...

یک روشنفکر،روشنفکری که می خواهد از همهء این زندانهای ذهنی و عینی رها شود و ایدئولوژی خویش را بر مسیر تکامل نوعیِ انسان و حرکت کلّی تاریخ بنا کند،اگر یک روشنفکر اروپائی است،ناچار باید به این سه نمونه بیندیشد:پاسکال،مارکس،سارتر.و اگر این روشنفکر در شرق زندگی می کند نیز باید چنین کاری کند و خوشبختانه مایه های چنین کاری را بیش از همکار غربی اش دارد:بودا:پیامبر بی خدای آزادی جوهر انسانی.حلّاج – دریای آتشفشانی که خاکسترش نیز می تپد.مزدک – مردی که 1400 سال پیش از مارکس و پیش از آنکه صنعت پدید آید و تولید جمعی و ماشین بخار،همهء نعمت های زندگی را از زندان تنگ مالکیّت فردی آزاد کرد و با «زن اندوزی» و «زر اندوزی» طبقهء خسرو – مؤبد،پیکاری را آغاز کرد که یکی از صحنه هایش باغ شهادت بود،باغ هولناکی که در آن،بیست هزار مزدکی عدالتخواه ایرانی از سر در خاک،غرس شده بودند،این درختان مقدّسی که در اسلام به بار نشستند و ثمره اش را تشیّع انقلابی علوی چید؛و امّا اگر یک روشنفکر مسلمان است و به ویژه شیعه،نیازی به چنین ترکیب مصنوعی از سه شخصیّت برای داشتن یک «امام»ندارد،زیرا علی(ع) را دارد.

او که حسّاس تر از مزدک و انقلابی تر از مارکس زندگی کرد و در برابر بهره کشان،کینه ورزید و با محرومان چندان همدرد بود که فریاد زد:

«اگر قدرت را به دست آورم،حقّی را که اینان از مردم محروم ربوده اند،اگر شیر شده و در پستان مادران شان رفته باشد،یا در کابین زنانشان،بیرون خواهم کشید،و پس خواهم گرفت».

...ادامه دارد...

سیمای علی(ع):(5)

انسان دوستی

انسان دوستی علی از تمام زوایای سخن اش با چنان شدّتی روشن و آشکار است که برای فردی که علی را از نظر دینی و از نظر اسلامی مقایسه نمی کند،بلکه فقط می خواهد از نظر ارزشهای انسانی ارزیابی کند،قابل تصوّر و باور نیست.در مورد انسانهائی که جزء مکتب ما نیستند،امّا انسانند و تحت نظام و رهبری جامعهء انسانی هستند،می گوید:«دمائهم کدمائنا و اموالهم کاموالنا:همهء انسانها خون هایشان مثل خون ما مسلمانها و اموال شان مثل اموال ما مسلمان هاست»،این،غیر از رابطهء جنگ و رابطهء دشمنی است،که در آنجا می بینیم علی میداندار جهاد است.در اینجا مسئلهء رابطهء انسانی و نفی آنچه به نام تعصّب های مذهبی وجود دارد،مطرح است.بعد:«انّهم صنفان:آدم ها دو صنف هستند.امّا اخ لک فی الدّین:یا از نظر دینی برادر تو هستند؛اَو نظیر لک فی الخلق:یا از نظر دینی با تو مشترک نیستند،ولی از نظر سرشت و نوعیّت بشری نظیر تو هستند».حتّی به حاکمش می نویسد:

«حقوق اقلّیّت هائی را که از نظر مذهبی با تو شریک نیستند،امّا در این رژیم رسمی دینی،تحت رهبری و قیادت تو زندگی می کنند،بیشتر از کسانی که در طبقهء حاکم هستند و یا دین رسمی دارند و جزء اکثریّت اند،مراعات کن.حتّی مجال نده که آنها حقّ شان را از تو مطالبه کنند؛تو به سراغشان برو و حقّ شان را بده».

در ترکتازی ها و تجاوزاتی که بنی امیّه به مرزهای قلمرو حکومت علی می کردند،یک زن یهودی که در ذمّهء حکومت علی و در ذمّهء مسئولیّت حکومت اسلامی بوده،آسیب دیده یا کشته شده بود؛علی به خاطر اینکه باید از او دفاع می شده،ولی دفاع نشده و او نتوانسته از او در برابر مخالف و دشمن دفاع کند،به قدری خشمگین می شود که محکم و با خشم و عقده در مسجد فریاد می زند که:«اگر انسانی از این ننگ بمیرد،سرزنش اش نکنید»...

برای انتخاب ایده آلهای خویش باید بر پایگاه های استواری تکیه داشت و چه پایگاهی استوارتر از حرکت زمان – تاریخ – یعنی «مسیر تکاملِ نوعیِ انسان».مسیر تکاملِ نوعیِ انسان کدام است؟اگر بخواهیم تنها سه کلمه را از میان این شنزار بیشمار کلمات بشری انتخاب کنیم،سه کلمه ای است که تاریخ،آن را انتخاب کرده است،یعنی حرکت تاریخ به سوی هرچه بیشت متبلور شدن این سه معنی و بُعد پیش می رود:

اوّل:«احساس عرفانی»:یعنی  آنچه کشش وجودی جوهر انسان را به سوی ارزشهای متعالی جهت می بخشد و نیز به آدمی انرژی ای می دهد که تهیّه اش از هیچ مادّهء کالری زائی ساخته نیست.آنچه عشق و پرستش در تاریخ آدمی خلق کرده است،غنی ترین گنجینهء فرهنگ،ارزش و زیبائی تاریخ است.

دوّم:«تکامل آدمی»:وقتی می گویم آدمی،مقصودم تنها نازپروردگان هر جامعه و نظامی نیست – اینان جوش های صورت جامعهء بشری اند! – بلکه مقصودم توده های بیشماری هستند که در طول تاریخ،زمینهء اصلی بشریّت را تشکیل می داده اند و می دهند،اینان که همیشه تولیدکنندگان بوده اند و در عین حال محرومان،اینان که همواره غذا می داده اند و همواره گرسنه بوده اند و توده های عظیم بشری در طول تکامل تاریخ به سوی کشف ارزشهای خود و در نتیجه،کشف حقوق انسانی خویش و در نتیجه،کشف آفت ها و دشمنان طبقاتی و نوعیِ خود و بالأخره کشف راه خویش به سوی عدالت و نفی آفت ها و قدرتها و همهء نظام هائی که آنان را به استضعاف دچار کرده است،راه سپرده اند.شخصیّت گرفتن توده هائی بی شخصیّت که به سوی تحقّق عدالت بشری و برابری طبقاتی و چه بهتر نفی طبقات بشری در پیشرفت است،در مسیر جبری دوّمین بُعد از تاریخ قرار دارد.

سوّم:«آزادی»:انسان پدیدهء ساخته شدهء طبیعت بود و با کار خویش،طبیعت را نفی کرد،تاریخ ساخت و ساختهء تاریخ شد.با نفی تاریخ نیز نظام اجتماعی خویش را می سازد و بر آن تحمیل می کند و با نفی خویشتن غریزی خویش،انسان ایده آل را بر انسان رئال – آنچه را که باید باشد،بر آنچه که هست – تحمیل می کند.بنابراین بُعد سوّم تاریخ به سوی «آزادی» انسان،در حرکت است.امّا چه زندانهائی،انسان را در خود می فشرند؟

...ادامه دارد...

سیمای علی(ع):(4)

تساوی در مصرف

میثم تمّار رفیق و یار و صحابی عزیز علی(ع) است؛او یک طَبَق خرما دارد که کنار کوچه گذاشته و می فروشد،خرما ها را تقسیم بندی کرده:یک عدّه ای را خوب و یک عدّه ای را بد – سیری دو ریال،سیری یک ریال – علی با خشم آنها را به هم می ریزد و می گوید:

«چرا مردم خدا را درغذایشان خوب و بد می کنی و تقسیم می کنی؟همه را با هم مخلوط کن و با یک قیمت میانگین،همه را با هم بفروش!»

کسی که بر اساس روایت،سنّت و رفتار امام،حکم استنباط می کند،از اینجا چه استنباط می کند؟چیز خیلی روشنی است:«تساوی در مصرف»مترقّی ترین بینشی است که در مکتب های ضدّ طبقاتی امروز دنیا مطرح است و حتّی بسیاری از مکتب های ضدّ طبقاتی،«تساوی در مصرف» را نمی توانند تحمّل کنند.

به عاملش نامه ای می نویسد که:

«من شنیده ام فلان کس از اموال عمومی دزدی کرده است؛اگر تحقیق کنم و چنین چیزی واقعیّت داشته باشد،گردنش را می زنم».

چه چیزی واقعیّت داشته باشد؟از نظر بینش علی(س)،خیانت اقتصادی به مردم در اموال اجتماعی،حکم قتل دارد.این یک چیز فقهی است،یک چیز اقتصادی،حقوقی و اجتماعی است.در زمان علی،تساوی مطلق در مصرف و نیز تساوی مطلق در حقوق وجود داشت و افراد از بیت المال صندوق دولت حقوق داشتند.

نفی مصلحت به خاطر حقیقت،نفی شخصیّت

این مسئلهء عجیبی است و دکتر طه حسین می گوید:«جمله ای و اصلی بزرگتر از این در زبان بشر نیست».در همین جنگ جمل،طلحه و زبیر هستند.طلحه،«طلحة الخیر»است.حتّی روایتی از قول پیغمبر(ص) نقل شده که:«هرکس می خواهد شهیدی را روی خاک ببیند که زنده راه می رود،به طلحة الخیر نگاه کند».فضایل زبیر را هم گفتم:او حتّی در اُحُد آن همه صمیمانه از پیغمبر دفاع می کند؛از سابقون است،یعنی جزء پنج نفر اوّل،بعد از علی است که در سال اوّل بعثت پیغمبر – در آن دوره – به پیغمبر گرویدند و در تمام بیست و سه سال با پیغمبر جهاد کردند.اینها برای خودشان حیثیّت و شرافت و افتخار و وجههء ملّی و عمومی کسب کردند و چهره های مقدّس اسلام و برجستگان و نزدیکان پیغمبر شدند.اینها چنین آدم هائی بودند،و حالا در برابر علی ایستادند،برای اینکه حکومت بصره را می خواستند و علی به آنها نداده است،و اینها نمی توانند تحمّل کنند که بعد از این همه مدّت،از شخصیّت شان بگذرند و «هیچ» شوند.

عایشه که میداندار است،امّ المؤمنین است،و طلحه و زبیر دو محبوب و صحابی نزدیک و مهاجر و عزیز پیامبر.یکی از اصحاب علی می گوید:«اگر اینها به صلح راضی نشدند،چه کار می کنی؟»می گوید:«خب،با آنها جنگ می کنیم»!می گوید:«یعنی مگر ممکن است طلحه و زبیر و امّ المؤمنین بر باطل باشند؟!»علی اینجا فرمانی می دهد که امروز واقعاً همچون درسی برای همهء بشریّت است.می گوید:

«ارزش مردان را به حقّ باید مقایسه کرد و سنجید،نه ارزش حقّ و حقیقت را به شخصیّت و جلال و شکوه رجال»:

مرد را – رَجُل را – با اصل حقّ مقایسه کن،نه اینکه حقّ را بر اساس مرد! حقّ و باطل،ضوابط و مبانی ای دارند که باید آنها را بشناسی؛به سابقه و لاحقه و شخصیّت و چهره و هیکل آدم ها کاری نداشته باش؛آنها را با این اصل بسنج و محک بزن؛اگر درست در آمد،درست است؛اگر نه،بگو «نه»،ولشان کن؛هرچه بت هم باشند،ولشان کن.این،آدم شکنی و شخصیّت شکنی است،در برابر حقیقت پرستی.

...ادامه دارد...

سیمای علی(ع):(3)

علیِ فیلسوف

اگر در اوایل نهج البلاغه نگاه کنید،به متونی بر می خورید مقاله مانند،که گوئی از یک مغز فیلسوف دقیق اندیش عقلی تراوش کرده؛گوئی آتن است که سخن می گوید یا اسکندریّهء قرون سوّم و چهارّم است که سخن می گوید،اگر کسی بخواهداز روی سبک شناسی قیاس کند،هرگز قابل پیش بینی نیست که کسی اندیشهء فلسفی در این حدّ از عمق،و جهان بینی در این وسعت،و بینش عقلی و استدلال منطقی و عقلی در این حدّ از استحکام دارد،یک کارگر است،یا یک سخنران و خطیب اجتماعی است و یا یک شمشیرزن و فرماندهء جنگ و یک افسر بسیار رشید صحنه های شمشیر و خون.

مظهر بینش ها و ابعاد متضادّ

در میان بینش های انسانی،بینش عرفانی، و گرایش بسیار شدید و نزدیک زمینی،جرئی نگر و اجتماعی،دو بینش متضادّند؛و در علی آن چنان باهم سازش یافته اند که قابل تفکیک نیستند:از یک سو بینش و تعقّلی دارد،که در اوج ماورای هستی،ابدیّت،مطلق و مجرّدات،جولان دارد،و از یک طرف جزئی نگر،عینی نگر و به شدّت طبیعت گراست،که آدم باور نمی کند که کسی که آن تعبیرات و آن بینش را راجع به ذات متعال و راجع به خدا و راجع به مرگ دارد،همان کسی است که به آن ظرافت و زیبائی،یک منظرهء طبیعی را توصیف می کند،چنان که یک نقّاش،طاووسی را! اینها استعدادهائی است که در یک انسان جمع نمی شود.آدمهائی هستند که استعدادهای متضادّ و مختلف دارند،امّا در یکی قویّ و در استعدادهای دیگر متوسّط اند.امّا علی(ع) در حالیکه مظهر یک احساس سرشار از عشق و محبّت است،گاه به قدری احساسش رقیق و قلبش لطیف است که گوئی عاطفهء یک عارف یا یک شاعر را نشان می دهد،و دیگر هیچ چیز غیر از این نیست! از سوی دیگر چنان صلابت و قاطعیّت و خشونتی در راه حقّ نشان می دهد که قابل تصوّر نیست که چنین کسی که با شمشیرش از صحنه می آید و وارد خانه می شود و به همسرش می گوید که «این شمشیر را بشور»،همان کسی است که دارای عواطفی به آن حدّ ظریف و احساساتی به آن حدّ رقیق است.

زهد انقلابی و عبادت؛تکیه بر عدالت

علی،مظهر عبادت،خلوت و تنهائی در اوجی است که سلسله های عرفانی و سلسله های ریاضت کش تصوّف و همچنین اقطابی که تمام زندگی شان را در ریاضت و عبادت خلاصه کرده اند،قهرمان،مظهر و سمبل شان علی است.این،یک بعد دیگر است؛بعدی که ضدّ مردی است که شمشیر می زند،ضدّ مردی است که در سیاست مبارزه می کند،ضدّ مردی است که به زیباترین امکانی که در زبان است،سخن می گوید و به عمیق ترین اندیشهء حکیمانه می اندیشد:ریاضت،تنهائی،عبادت.شما حالات او را در گوشه هائی که با خداوند خلوت کرده و در معراج های روحانی و روحی ای که داشته و هرکس به اندازهء شعور و احساس خودش می تواند حدس بزند که چه داشته شنیده اید؛و در کنار همهء این مسائل،کسی که شب و روزش را در جنگ و جهاد و مبارزه،در کشمکش،در اندیشیدن،در نوشتن،در صحنه و در مسئولیّت روزمرّهء اجتماعی است،یک پدر و یک همسر در حدّ انسانی است که گوئی برای خانواده ساخته شده است.با فاطمه(س)،کارهای خانهء خود را تقسیم کرده اند؛نه اینکه «کار بیرون مال من است،کار درون مال توست»؛نه!در کار داخل خانه تقسیم بندی دقیق شده است،و در تمام مدّت،در خانه،علی کار خودش را می کند و فاطمه کار خودش را؛و برای یک مرد در خانه،کافی است که بگویم علی به هر حال همسر فاطمه است و بچّه هائی که تربیت کرده،معلوم است که چه کسانی هستند:کسانی هستند که هر کدام شان یکی از ابعاد علی هستند،در اوج مطلقش،به شکل امام،نمونهء اعلی،متعال و ایده آل:زینب،حسین،حسن.زهد علی،یک زهد انقلابی است.

...ادامه دارد...