عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

هرکلمه،پاره ای از بودنِ من است

همیشه تردیدی در انتشار این نوشته ها دارم؛این کلماتی که هرکدام،«پاره ای از بودنِ من است»،و نه علمیّات و عقلیّات؛که عصاره های هستی من اند،در زیر این سنگِ لِه کنندهء عصّاری زمانه.

و تردید من!

آیا  این همه «رنج»،«نفی» و «عبث» را بر جان این نسلی ریختن – که سرشار جوانی و امید و ایمان،برخاسته است تا «برود» و «برسد» و «بسازد» - مسموم کردن و بیمار ساختن نیست؟

قضاوت ها دربارهء کتاب «کویر»،بیش از همهء نوشته و گفته های من،متضادّ و حتّی متناقض بوده است.امّا یک ناقد آگاه،آن را یک «معجزهء سیاه» نامیده است.معجزه به خاطر«قلم» و سیاه به خاطر«اثری که بر احساس ها می گذارد».من این «اثرگذاری سیاه» را یکسره نفی نمی کنم؛چه،آن چه مسلّم است،«کویر»،نفی آبادی ها است،برای آن که دل به آب و آبادیِ زندگی اش بسته،«کویر» یک نوع «دل زدگی» است؛صدمه ای است برای سعادت و لذّت و آرامش و از دست دادن «خوش بینی»!خوش بینی آن که زیر سایهء درختی لمیده و آخور آباد کرده و پهلو از خوش بختی برآورده و از خودش خوش اش می آید و از این همه نعمت،شاکر است.

امّا آن که مسئول است،مسئول ساختن،نباید ویران کردن را بیاموزد؟

این است که درست به همان دلیل که خواننده ای ممکن است در «کویر» بماند – و این فاجعه ای است که مرا به تردید می افکند – می تواند در «کویر»،برای آنکه راهی «شهادت» گردد،«غسل کند»؛چه،به گفتهء شاندل:«کسی می تواند در پای عشق بمیرد،که پیش از آن،زندگی در پیش چشم های وی،مُرده باشد»!

رنج،نفی و عبث،تیغ های بُرّانی که راه «دنیا» را به سوی «آخرت» می برد و هموار می سازد؛چه،برای نان دیگران،دغدغه داشتن و برای کسب آن تلاش کردن،در نخستین قدم،دغدغهء نان را در خویش کشتن و نان خویش را از دست نهادن است.

وانگهی،برای آن گروه از «فرزندان آدم» که «هبوط» را برای نوع خویش فاجعه ای میشمارند،«کویر»سرنوشت ناکامی و تلخی و عطش ابدی آن آدمی است که به آن «میوهء ممنوع» نزدیک شده است.و بنابراین،یک «معجزهء سیاه» است.امّا برای آن گروه از فرزندان آدم،که سرگذشت «آدم» را می پذیرند و دنبال می کنند،«هبوط،این بهشت سیری و سیرابی و بی رنجی»،و سر نهادن در این «کویر» - که در آن،دغدغه و تشنگی و آتش،چشم به راه آدمی اند – آرزوئی است که آنان را برای نزدیک شدن به این «میوهء ممنوع»،بی قرار کرده است.

شیطان و حوّا،چشم در خویش گشودن و عصیان،و بالأخره تبعید از بهشت و آوارگی در «کویر»...

بگذار تا «شیطنت عشق»،چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید،هرچند آن چه معنی،جز رنج و پریشانی نباشد؛امّا کوری را،هرگز به خاطر آرامش تحمّل مکن!

و گناه!

آری،امّا اگر گناه نباشد،طاعت را چگونه می توانی به دست آری؟

چه،«انسان،تنها فرشته ای است،که دستش به خون آغشته است»!

وانگهی،کویر،نه تنها نیستان من و ما است،که نیستان «ملّت» ما،«روح» ما و «اندیشه» و «مذهب» و «ادب» و «زندگی» ما و «سرشت» و «سرگذشت» ما،همه است.

کویر!«این تاریخی که در صورت جغرافیا،ظاهر شده است»!

... پایان ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.