عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

فرهنگ شیعه (75):

شیعه،ولایت را شعار خویش کرده است،چون دستگاه ضد نبوت،ضد پیغمبر،ضد علی،ضد قرآن،ضد بشر و جلاد،خود را خلیفهء نبی می شمارد و نبوت را شعار خویش کرده است و شب و روز از بلندگو ها و از حلقوم های وابسته به دستگاهش،نبوت نبوت نبوت مطرح است و شیعه،این انسان و طبقهء قربانی همین دستگاه،به ولایت تکیه می کند و به شعاری مجهز می شود که نفی کنندهء حکومت ها است،هرچند لباس تقوی و تقدس دروغینی به تن داشته باشند.چرا که ولایت یعنی پذیرفتن حکومت علی یا حکومت علی وار،و جز این،حتی حکومت عمر ابن عبد العزیز نیز قابل قبول نمی تواند باشد،هرچند وی ادای یک مصلح متقی و زاهد و انقلابی را خیلی خوب در آورده بود و افکار عمومی را جلب کرده بود و این تنها شیعه بود که ملاک داشت و بر ولایت و امامت - به عنوان یک رژیم - تکیه می کرد و می دانست که در یک رژیم غلط،حاکم درست،بی معنی است و این است که در آن حال که عوام ناآگاه و حتی خواص شبه روشنفکر،سخت مجذوب زهد نمائی های عمر ابن عبد العزیز شده بودند و تحت تأثیر شخصیت فردی او و در مقایسه با اسلاف پلیدش،حکومت او را قلبا پذیرفته بودند،شیعه به تعبیر عمیق و زیبای امام باقر(ع) او را کسی می دید که در زمین،آفرینش می گویند و در آسمان،نفرین!زیرا سخن در رژیم است و نه فرد.

امروز مسئلهء وجود سادات برای هر روشنفکری مطرح است و مسئله ای نژادی شده است،در صورتی که چنین نبود و نمی تواند باشد زیرا اعتقاد به برتری نژادی اساسا با روح اسلام و نص صریح قرآن و سنت مغایر است و پیامبری که نژادپرستی را ریشه کن کرده است و به نام سنتی جاهلی می کوبد،نمی تواند خود منشأ نژادپرستی در جامعهء خویش باشد.در متن تاریخ اسلام و در نظامهای اجتماعی قدیم نگاه کنید که قبیله اساسا یک حزب نیز هست و گروه اعتقادی مشخصی.و روح حاکم بر یک قبیله در چندین نسل مشخص است.

دور از مسئلهء نبوت و رسالت پیغمبر،به دو قبیلهء بنی امیه و بنی هاشم نگاه کنید.که حتی پیش از بعثت،بنی امیه از نظر انسانی و اخلاقی ضعیف است و از نظر ثروت،مقتدر و برتر و بنی هاشم از نظر ثروت در مرتبه ای پایین تر است و از نظر کرامت انسانی برتر.اساسا در گذشته،قبایل شجرهء خونی و اعتقادی و اخلاقی شان را با هم حفظ می کردند.چرا که مثل امروز،برای فرد،محیط،اجتماع،شهر و مملکت نبود،بلکه محیط اجتماعی و تربیتش خاندان بود و جامعهء ملی،سیاسی،طبقهء اقتصادی،نظام آموزش و پرورش،فرهنگ کشور کمتر از آن اثر می گذاشت.خاندان یک جامعهء حقیقی مستقل بود با یک روح قوی مشترک و خصائص مشابه.

ادامه دارد...

 

فرهنگ شیعه (74):

تصور کنید که برخاستن این گروه شیعه - هرچند هم که اندک باشند - در متن انبوه دعاگویان خلیفه،چه شکوه و قدرت خطرناکی می تواند داشته باشد و تا چه حد می تواند بیدارکننده و انقلابی باشد؟و آنگاه دریابیم که چرا دستگاه خلافت با تمام قدرتش بسیج می شد تا صف زائران آل علی(ع) را بشکند و از گسترش انقلاب جلوگیری کند.می بینید که (انحراف از کعبه به کربلا) را اگر از شرایط و زمانش مجرد کنیم،غیر قابل پذیرش و انحرافی و مرتجعانه می نماید - همچنانکه در عرفات،خود من این انحراف را غیر اسلامی و حتی ضد اسلامی می دانستم و می گفتم اگر خود حسین(ع) بود،نهی می کرد - اما چون در چنان شرایطی معنایش کنیم،چنین انقلابی و معترضانه می شود.

انحراف از کعبه به کربلا،فریاد اعتراضی بوده است در متن خاموش استحمار شده های دولتی.و این فریاد را باید در شرایط و زمانش شنید تا اصالت انسانی و اسلامی اش را دریافت.همچنان که المپیک امسال را در شرایط و زمان کنونی باید دید تا درست قضاوت کرد و همپای وجدان پلید شرق و غرب نشد که یکصدا محکومش کردند.در آنجا شیعه در متن استحمارشدگان خلافت بر می خاست تا ظلمی را که بر او رفته است فریاد کند و لباس دوستی دروغ را بر تن دشمن بدرد.و در اینجا،پنج نفر در متن تماشائی و تماشاگر استحمارشدهء شرق و غرب،برمیخیزد تا به دنیا بگوید که این هردو با ما چه کردند.و تو اگر هزار سال دیگر خواستی به قضاوت بنشینی،به امروز،به امسال،بازگرد و حادثه را در متن اکنون ببین تا به خطا داوری نکنی.

دو منحنی دور شونده،دو شناخت متناقض:بعد از سقیفه،دو شناخت ایجاد می شود:علی(ع) امام شایسته و ابوبکر خلیفهء ناشایست،اما هرچه از صدر اسلام دورتر می شویم،منحنی خلافت به راست منحرف تر می شود و در رژیم بنی امیه و بنی عباس و مغول...حاکم کم کم شرّ مطلق می شود و چهرهء شیطان می گیرد و علی در برابر آن،مظهر خیر مطلق و چهرهء الله.این است که در مسیر تاریخ،خلیفهء غاصب،رسما صورت اهریمن می یابد و از طرفی،علی در ذهن و وجدان تاریخ محروم انسانها تجلی الله پیدا می کند(آنتی تز شیطان).در طبقه ای علی مطلقا محکوم می شد و در طبقه ای حاکم،در سوئی ارزشهای انسانی علی را هم انکار می کردند و در سوی دیگر برای علی،ارزشهائی الهی قائل بودند.علی اللهی،آنتی تز خلیفة اللهی است،یک اصل دیالکتیک که یک امر نسبی در برابر ضدش که به مطلق رو می کند،به یک امر مطلق بدل می شود.

در تاریخ،اسلام به میزانی که به طرف راست ترین راست می رود،به چپ ترین چپ نیز گرایش می یابد،از طرفی تشیع،به شکل تنها تجلی گاه همهء آرزوها و عقده ها و ایده آل های انسان مسئول و مظلوم در می آید،عکس العمل جبری و دیالکتیکی تسنن،که پایگاه ستمکاران حاکم شده بود و تکیه گاه اشرافیت و استثمار طبقاتی ملتها.و از طرف دیگر تسنن به شکل انحرافی ترین مذهب دولتی رسمی و توجیه کنندهء جنایت و مظهر دستگاههای جلاد.اما شعارهای طبقهء حاکم،در ارتجاعی ترین،منحط ترین،ضد توده ترین،طبقاتی ترین،اشرافی ترین و جاهلی ترین نظام و رژیمش چیست؟

ادامه دارد...

 

فرهنگ شیعه (73):

پس اکنون که حج،چون شعاری به دست دشمن افتاده است،چه باید کرد؟جهت معلوم است.طواف خاک حسین(ع)،طواف کعبهء راستین است.کعبهء شهید،کعبهء خون،کعبهء کسی که قربانی همان جلادی است که لباس سبز پوشیده است.چنین است که شیعه،به هوای کعبه اش بر می خیزد و بیم حرامیان و وحشت راه را به جان می خرد و از اقصای ایران تا کربلا را با پای پیاده می پیماید و گاهی تا کنار تربت حسین می رسد و از همانجا به وسیلهء مأموران خلیفهء الله!خلیفهء رسول الله(ص)!به سیاه چالها برگردانده می شود و در زیر شکنجه و شلاق نابود می گردد.اینجاست که زیارت حج و آهنگ خدا کردن،به کعبه رفتن نیست،به سوی حسین رفتن است.که خاک معنای دیگری می یابد و شفاعت،اثر و معنای دیگری دارد.

زیارت حسین(ع)،بزرگترین جهاد می شود،چون بزرگترین دشمن،بیشترین هراسش این است.وگرنه چرا به آب می بندد و قبر ها را ویران می کند و زائران حسین را قتل عام می کند و وقتی نتوانست شرطه هایش را بفرستد،مأمورین مخفی اش را به اسم دزد و سارق مسلح و حرامی،به جان زوار می اندازد و نابودشان می کند؟مگر نه این است که دستگاه می ترسد و می کوشد تا این فکر نابود شود و این قضیه آنقدر مطرح نشود که از یادها برود؟زیارت این خاک است که تودهء مردم را یاری می دهد تا به انقلاب حسین و به جهاد و مبارزهء او علیه ظلم،بیندیشند و به رسوا کردن دستگاه حاکم بنشینند.

چنین است که این خاک -خاک کربلا- سمبل و شعار می شود و طواف آرامگاه حسین با صد طواف کعبه،برابر می شود و حتی بر آن ترجیح می یابد.(در اینجا ممکن است که بعضی ها بگویند:این رسم عوام است که به کربلا رو می کنند و من می پذیرم.چرا که دارم از مذهبی می گویم که در ذهن و قلب مردم جاری است و به حقایقی کار دارم که در ساده ترین مراسم عامیانه بیان می شود).همانجا -در عرفات- دریافتم که چرا آنها می توانستند.و من نمیتوانم جهتم را از کعبه به کربلا بگردانم،سنت اسمعیل و ابراهیم را تحقیر کنم و این سنت ها و طواف و سعی -و امثال اینها – را ندیده بگیرم و در وقت حج،به کربلا رو کنم؟

اما در روزگاری که اینجا -مکه،عرفات،کعبه- بزرگترین وسیلهء تبلیغاتی جلاد ها و طبقهء حاکم بوده است،گریز به کربلا طبیعی است.گرایش شیعهء آن روزگار به کربلا و رو گرداندنش از مراسم رسمی ای که خلیفه یا نمایندهء خلیفه،پیشاپیش اش ایستاده است،به چه معنائی بوده است؟سمبل و رمز چه چیزی،و چگونه اعتراض،دمونستراسیون و تظاهراتی انقلابی و مترقی بوده است؟در متن صد هزار و دویست هزار و پانصد هزار مردمی که به وسیلهء دستگاه های تبلیغاتی دینی وابسته به خلافت،استحمار شده بودند،گروهی بودند که حج هم آمدند،احرام هم بستند و همهء کارهای مسلمانان را هم کردند؛اما در عرفات،چیزهای دیگری می گویند،از واقعهء دیگری حرف می زنند و از کسی دیگر می گویند.از قربانی دیگر،طواف دیگر،کعبهء دیگر،نمرود دیگر و از شیطانهای دیگری که باید رمی شوند.

ادامه دارد...

 

فرهنگ شیعه (72):

وقتی که حسین(ع) شهادت را پذیرفته است  و خود او حاضر نیست که مقبره اش،جای کعبه را بگیرد و خود و پدر و مادر و خواهر و برادرش به همین عرفات می آمده اند و با تمام جانشان در برابر خدا به خضوع و درد می گریسته اند و با زندگی شان به اینجا و این مراسم ارزش می بخشیده اند،چرا شیعهء حسین به کربلای او رو می کند و با تجلیل او و مدفنش،اینجا را تحقیر می کند؟

پاسخ این چراها را وقتی در میابید که به تاریخ بازگردید و ببینید که خلیفه،چگونه امسال در حج است و سال پیش در جهاد و سال بعد در کاری دیگر!و چگونه به تجلیل و تعظیم می پردازد و در باشکوه برگزار شدنش،اصرار می ورزد!چرا که این به نفع قدرت و حکومت اوست.مردم ساده که به حج می آیند و انبوه جمعیت و شکوه و جلال حج را می بینند،به یاد می آورند که در حج پدرانشان و در حج پدران پدرانشان،چه اندک شرکت می کردند و چه ساده برگزار می شد.اما اکنون در نتیجهء جهاد و کوشش خلیفه،در گشودن سرزمین های جدید،حج این همه شکوه و جلال یافته است!

و در هیاهوی این تبلیغات،کسی نمی فهمد که چگونه خاندان پیامبر(ص) را نابود کردند و همهء عدالتخواهان و پاکان را قتل عام نمودند.کسی نمی فهمد که پنجه های این خلیفه به چه خونهای پاکی آلوده است و آنگاه از این شکوه و جلال حج و جهاد،دارد به نفع تبلیغات خویش و تیز تر شدن تیغش برای جان مردم و همهء انسانها و طبقات محروم استفاده می کند.

برای شیعه - در چنان موقعیتی که رهبران مذهبش را شهید می بیند و یا گرفتار غل و زنجیر خلیفه،تجلیل حج،کاری است به نفع مستقیم خلیفه.و او که دوستدار خانوادهء پیغمبر(ص) و دوستدار حج است،نمی تواند از حجی تجلیل کند که شعاری شده است به نفع دشمن.شیعه وقتی می بیند که خلیفه اینهمه از حج تجلیل می کند،اما اگر گزارش برسد که کسی،اندکی بیشتر در گذرگاه خویش در کنار قبر شهیدی توقف کرده است،در زیر شکنجه نابودش می کند.در می یابد که تعظیم حج،در اسلام خلیفه،شعار طبقهء حاکم شده است.و شعار او،نه حج - که خلیفه تجلیل می کند - بلکه قبر است،قبر شهیدی که خلیفه را اینچنین به وحشت می افکند.

همین جا بگویم که بزرگترین آموزش دهنده و هدایت کنندهء انسان - انسانی که صبر دارد و جهاد می فهمد - یکی رنج است و یکی دشمن.دشمن عامل جهت گیری دقیق است،چرا که هر فکر به میزانی که دشمن را به رنج گرفتار می کند و زیان می رساند،سخن روز است.و هر حقی که از دهان دشمن در بیاید،دیگر حق نیست.

شیعه با خود می گوید:کعبه و طواف کعبه،پایگاه بزرگ تبلیغاتی دستگاه خلافت شده است - خلافتی که دیگر مظهر ظلم و جور است - و هرسال از سراسر افریقا و آسیا و حتی اروپا - مردم را به اینجا می کشانند تا همهء مداح ها و خطبا و ائمهء جماعت و مسئله گو ها،دعاگوی خلیفه باشند و مناقب و کرامات خلیفهء جلاد را به گوش مردم برسانند و در مسجدالحرام - در کنار کعبه - بزرگترین مجسمه های باطل و شرک را به صورت بزرگترین مجسمه های تقوی و جهاد به خورد مردم بدهند.پس این مراسم و سنت ها و شعارها،فاقد معنی است و حتی کاملا در جهت ضد اسلام و ضد مردم حق طلب و ضد عدالت و آگاهی مردم.

ادامه دارد...

 

فرهنگ شیعه (71):

و همان آدمی که در زندانهای زیر کاخش،ائمهء شیعه و ذرّیه و عترت پیغمبر(ص) را به زنجیر کشیده است،به مکه می رود تا مراسم حج را هرچه پرشکوه تر و پر جلال تر برگزار کند و خلیفهء جهاد کننده،همان کسی است که سادات علوی را قتل عام می کند و به نابودی کسانی بر می خیزد که نشانی از مهر علی(ع) داشته باشند.و کافرستان را،مسلمانستان کرده است و کنشت و کلیسا را مسجد.

می خواهد فریاد بکشد که اینهمه دروغ است و این،اسلام نیست و اینها نمی توانند مسلمان باشند؛اما چگونه فریاد کند و برای چه کس و کسانی و در کجا؟وقتی همهء دستگاههای تبلیغاتی در خدمت دستگاه است و همهء مسجد ها،پایگاه های تبلیغاتی خلیفه و همهء منبرها،مسند آنها و تمام ائمهء جماعت،نماینده های آنها و همهء شعرا،رادیوهای ترانزیستوری خلیفه اند.می خواهد فریاد بزند و به دنیا اعلام کند که تمامی رهبرانمان را اینها کشتند،حرّها و ابوذرها و عمارها را اینان نابود کردند و قتل عام های کربلا،توّابین و ملتهای مسلمان به دست اینها بوده است و همین هایند که برای جزیه گرفتن،اسلام ملت ها را نمی پذیرفتند تا انبانهای آز خویش را بینبارند.

این همه را می خواهد بگوید و به مردم جهان اعلام کند،اما با چه وسیله ای؟وسائل ارتباط جمعی و تبلیغی آن زمان،شعرا و خطبایند.و این  هر دو گروه نیز در خدمت دستگاه خلافتند و یا وابسته به سلاطین وابسته به خلافت.پس او،این مسلمان تازیانه خوردهء شکنجه دیده چه کند؟او که پیش از اسلام،تنها گرفتار جور حکومتهای محلی بود و اینک گرفتار همان حکومتها و قدرت خلافت بغداد.اکنون دوباره ساسانیان و هخامنشیان بازگشته اند.و بساط سلطنت گسترده اند.اما با نام غزنویان و سلجوقیان و مغول.و رژیم خلافت عربی نیز به اینها افزوده شده است و اینهمه،اسلام و قرآن و سنت نام گرفته است.و کسی چون محمود جلاد غازی را چهل و پنج هزار شاعر،شب و روز مدح می کنند و به عنوان شکنندهء بتها و نابودکنندهء گبرها و سومنات و کفر،می ستایند و در ردیف پیغمبرش قرار می دهند.همه چیز برای حکومت و در خدمت قدرت خلافت.و تمام شعائر و مراسم مذهب،در کار پوشاندن جنایات حکومت و توجیه نظام بردگی و استثمار طبقاتی،تقدیس خواجهء بازار و خان روستا و خاقان پایتخت!معرفی جلاد در چهرهء مجاهد!پس،شیعه به کجا رو کند و با که بگوید؟

در عرفات،در آغاز پرشکوه ترین و هیجان انگیزترین مراسم،شیعه از "سنگ" روی برمی تابد و به کربلا رو می کند و از طواف سنگ به طواف عشق می رود.و آنچه را که در حج انجام داده است،در پرتو کربلا،بی رنگ می بیند.و به جای اندیشیدن به مشعر و منی...و مراسم بعد از عرفات،به کربلا و عاشورا می اندیشد و می گوید ما سنگ را رها کرده ایم و به طواف عشق آمده ایم،چرا که اینجا قربانگاه گوسفندی است و آنجا قربانگاه فرزندی.در اینجا اسمعیل،قربانی شد و آنجا اسمعیل تو قربانی شد.اینجا از سنگ است و آنجا از آتش و خون...راستی چرا شیعه با کوچک کردن حج،کربلا را تجلیل می کند؟و در اوج مراسم حج،از کربلا و عاشورا سخن می گوید؟چرا این اتهام را به خود می خرد که:شیعه به سنت های اسلامی اعتقادی ندارد و در پناه اعتقادات فرقه ای خویش،سنت های اسلامی را تحقیر می کند؟چرا شیعه که از حج می آید،از خرید و بازار و ضبط صوت می گوید و در بازگشت از کربلا،سخن از زیارت و احساسی که داشته است؟

ادامه دارد...