عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

فرهنگ شیعه (80):

یکی از آنها مسئلهء حرمت غنا(موسیقی) است که در میان شیعه متواتر است.دستگاههای تبلیغاتی شیعهء فعلی که از توجیه و تفسیر منطقی و تحلیل تاریخی بسیاری از عقاید و احکام خاص شیعه عاجز است،در برابر انتقاد روشنفکران که چرا موسیقی که یک هنر عمیق و مؤثر است و می تواند بسیار مثبت هم باشد در شیعه حرام شده است،از پاسخ درمانده است زیرا نه در قرآن و نه در سنت،سندی در حرمت موسیقی نمی یابد،برخی برآیهء واجتنبوا قول الزور تکیه می کنند و قول زور را که به معنی حرف مفت است دلیل حرمت موسیقی در قرآن گرفته اند و نمی دانند که اساسا موسیقی صوت است نه قول!

 

اینها گوئی تنها تصنیف های چرندی را که مطرب ها به آواز می خوانند،موسیقی خیال کرده اند!یا موسیقی را جزو لهو و لعب شمرده اند در حالی که لعب،بازی های سرگرم کنندهء بی فایده است و لهو،هر عملی یا سخنی که وقت و انرژی را صرف می کند و هیچ چیز مثبتی تولید نمی کند،در حالی که برخی از انواع موسیقی مثل دیگر هنر ها(مثلا شعر)می تواند در خدمت ایمان و روح و علم و تربیت و تکامل و تلطیف احساس قرار گیرد و یک سمفونی عمیق از یک کتاب فلسفی یا اخلاقی اثربخش تر است.شنیدن سمفونی پنجم بتهوون که آن همه شکوه و اقتدار به انسان می بخشد حرام است و کشیدن تریاک - چون مسکر مایع نیست - حلال؟این چه جور فقهی است؟

 

از طرفی می پرسند پس چرا به خوش خواندن و حتی با آواز،آن هم در دستگاههای علمی مشخص و آهنگ های معین خواندن قرآن این همه تکیه دارید؟پس چرا در حرم امام رضا یک ارکستر کامل کنار گنبد طلا و منسوب به دربار سلطان ارض طوس!هر صبح و شام نقاره می زند؟از طرفی هیچ سند روشن و ملاک مسلمی از قرآن یا سنت یا عقل یا اجماع در حرمت موسیقی از نظر اسلام وجود ندارد و انتقاد روشنفکران که چرا یک هنر بشری حرام شود،بی جواب می ماند و از طرفی حرمت موسیقی در شیعه چنان مشهور و متواتر است که هیچ عالمی نمی تواند از آن تبعیت نکند و حکم به جواز بدهد و از طرفی به عقیدهء من،این تحریم،یکی از منطقی ترین و مترقی ترین احکام در فقه شیعه به شمار می آید و نشانهء آگاهی اجتماعی و توجه به همهء جریانات سیاسی و فرهنگی و فکری و حتی هنری ای که در جامعه علیه مردم می گذرد!

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (79):

 

 

پس تکیهء انحصاری شیعه بر عترت و ولایت و امامت،نفی حکومت و خلافت و زعامت است و روایات،سادات،خمس،حسینیه ها،تکیه ها،تعزیه،تشخص،جدائی،تقیه،گریه،عزاداری،زیارت،منقبت و مدح،تقلید و تکیه بر شهادت،همه در تقدیر تاریخی شیعه و در رسالت ضد طبقاتی و ضد حکومتی،و مردمی و حق طلبی و آزادیخواهی و عدالتجوئی آل علی است و همهء اینها در موضع اجتماعی و اعتقادی ویژهء شیعه در برابر دستگاه خلافت جبار و در مبارزه با آن توجیه میشود و مشخص میگردد که همهء اینها نقش های بزرگ انقلابی داشته اند.

 

اینکه می گویم همه چیز را در شیعه،باید در سرنوشت خاص اجتماعی - فرهنگی - تاریخی اش در برابر طبقهء حاکم و رژیم حاکم که خود را با قرآن و سنت توجیه می کرده،قرار داده و سپس فهمید،مسئله ای اساسی است که ما را در فهم ریشه و درک معنی و فلسفه و هدف و نقش هر حکمی،عقیده ای،رفتاری و شعاری از شیعه کمک می کند.بدین گونه است که بسیاری از مسائل خاص جامعهء شیعی،حتی عوام شیعه،که امروز برای ما روشنفکران که با منطق انقلاب کبیر فرانسه و عصر لیبرالیسم،دمکراسی و علم و پیشرفت روابط جمعی و دوران خودآگاهی و رشد توده ها می اندیشیم،و یا با بینش علمی به این مسائل که جنبهء تاریخی و اجتماعی و تاکتیکی و استراتژیک دارد می نگریم،قابل قبول نیست،نه تنها منحط و انحرافی و بی منطق جلوه نمی کند،بلکه آنها را پرمعنی،عمیق،مترقی و حاکی از هوشیاری بسیار و خودآگاهی روشن از نظر اجتماعی و مبارزهء فکری و سیاسی و آزادی خواهانه تلقی خواهیم کرد.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (78):

شیعه در برابر دستگاهی چون خلافت،جز شهادت،سرمایه و سلاحی ندارد و اینکه می شنویم:

 « من بکی او ابکی او تباکی وحب له الجنه:هرکس که به مصیبت حسین بگرید یا دیگران را بگریاند یا تظاهر به گریستن کند،بهشت بر او واجب است » و تعجب می کنیم - چون آنکه می گرید و دلیلی برای گریستن دارد،و می گریاند و دلیلی برای گریاندن دارد،چیزی؛اماتظاهر به گریه و گریهء دروغ یعنی چه؟

امّا تعجب مان بیهوده است چون زمان را نمی شناسیم.باید به دوره ای بازگردیم که هر قطرهء اشک،کلامی بوده است که شهادت را چون پیامی به مردم ابلاغ می کرده است و به خود تلقین.و هر ناله،فریادی که از حلقوم مظلومی بیرون می پریده و ظالمیت دستگاه حاکم را به گوش دنیا می رسانده است.آنجاست که به گریه کردن فرمان می دهد - حتی تظاهر به گریستن - چون گریه نشانهء آن است که فاجعه ای روی داده و ظلمی صورت گرفته است.آنچه دستگاههای تبلیغاتی خلافت،با پیروزی ها و فتوحات و جنجال دربارهء توفیقات حکومت اسلامی،می کوشیدند کتمانش کنند.

عزاداری نه یک روز نه ده روز نه یک ماه نه دو ماه بلکه در تمام سال،برای چه؟برای اینکه ملتی در شهادت زندگی می کند و باید عزادار باشد و در مجلس عزای خویش،شهادت را بازگو کند و با یاد آوردن از شهیدانش،شهیدانی تازه بسازد.مجلس عزا ترتیب می دهد تا شهادت را به نسل آینده و نسل های آینده منتقل کند.و به همین دلیل است که دستگاههای حکومتی با تمامی قدرتشان می کوشند تا از برگزاری این مجالس جلوگیری کنند.و باز به خاطر نشر شهادت و فلسفهء شهیدان است که شیعه به بهانهء مرگ برادر و عمو و دائی و پسرخاله و پسرعمه،یاران و خویشاوندان را گرد می کرده است و یکباره به کربلا گریز می زده اند و از حسین(ع) و شهیدان شیعه می گفته اند.و آن وقت،خبر به داروغه و گزمه ها و امام جمعه های دولتی می رسیده است و حمله می آورده اند و زیر شکنجه می گرفته اند و به زندانها می انداخته اند و شیعه،در برابر،حتی در مجلس عروسی اش،بر عروسی قاسم می گریسته است و کربلا را طرح می کرده است!

 

می بینی از علی(ع) نمی گویند،خود او را نمی شناسانند و هی منقبت و مکرمت می گویند و تا خدایش بالا می برند.و من و توی روشنفکر تعجب می کنیم که چرا این همه اسراف؟مبالغه؟فایدهء این مداحی ها و ثناگوئی ها شعرها و منقبت خوانی های لفظی چیست؟اما اگر به تاریخ بازگردیم و ظلمی را که بر این خاندان رفته است تجربه کنیم،نه تنها تعجب نمی نیم،بلکه لازم هم می دانیم و همزبان هم می شویم.دستگاههای تبلیغاتی حکومت،با همهء امکاناتشان کوشیده اند تا از علی چهره ای زشت و غیر مسلمان!بسازند.از سوئی بنی امیه و از سوئی بنی عباس و از دیگر سو،خوارج و وابستگان اینها با تمامی قدرتشان بر منبر و در مجلس،در خانه و خیابان،در گفتار و در نوشته،به علی و خاندان او حمله می کنند و این تبلیغات چنان قوی و نیرومند است که بعد از شهادت علی در محراب مسجد،مردم استحمار شده می پرسند:علی در مسجد چه می کرده است؟و چون می شنوند در حال نمازش کشته اند،می پرسند:مگر علی نماز هم می خواند؟ببین که ملاهای جیره خوار کاخ سبز شام و دارالخلافهء هزار و یکشب بغداد با شعور مردم چه می کنند؟به خصوص آن ایام که نه عکس بود و نه فیلم و نه چاپ و نه پلی کپی و نه افست و نه نوار کاست که مسجد کوفه بتواند این شایعه ها را تکذیب کند!

ادامه دارد...

 

فرهنگ شیعه (77):

زکوة در اختیار حکومت است و در کار ویرانی و نابودی خانمان و زندگی توده،و مسجد مرکز تبلیغات و عابدنمائی های گربهء تیزچنگ حکومت.حکومت با زکوة کاخ می سازد و کاخ سازی اش را در مسجد توجیه می کند.سرمایه داران حکومتی با پول زکوة چاق و چاق تر می شوند و در مساجد،پیروزی هایشان را به رخ مردم می کشند.در برابر این غارت و هجوم است که شیعه،خمس می پردازد تا مبارزه اش را وسعت دهد و تکیه و حسینیه می سازد تا به جنگجویانش پناهگاهی ببخشد.شیعه که زکوة را در کار خرد کردن خویش می بیند و مسجد را قتلگاه علی - در ابتدا - و قتلگاه فکر علی - در انتها - به خمس و حسینیه رو می کند تا به مبارزهء همیشه اش از علی تا کنون امکان و وسعت ببخشد.چنین است که ساختن هر حسینیه،ضربه ایست بر پیکر حکومت و تعداد مسجد ها وسیلهء فخر فروشی و دلیل موفقیت حکام.

در پیمانهائی که مجاهدان جهان می بندند،این سه اصل را مکرر می بینیم.رهبران انقلابی دنیا همیشه سه اصل رازداری و اطاعت تشکیلاتی و آمادگی برای مرگ را از پیروان خویش می خواهند و این همان سه اصل اساسی شیعه است که در متن اعتقاداتش بوده است.1- تقیّه. 2- تقلید. 3- شهادت.

تقیّه به معنای رازداری مجاهدی است که به صورت تشکیلات مخفی علیه دستگاه مبارزه می کند و اگر یک کلمه و یک راز از دهانش بیرون بپرد - حتی سخن حقی - زندگی گروهی را نابود کرده است.قتل عام های شیعه در نیشابور - مثلا - و حتی در بغداد،نتیجهء عمل افرادی بوده است که تقیه نمی توانسته اند و رازدار نبوده اند.این تکیه ای که شیعه بر پنهان داشتن ذهبک و ذهابک و مذهبک دارد و می خواهد رفتار و عقیده و رفت و آمدت را از دیگران حفظ کنی،دلیلی است که عقیدهء توی شیعه،خطرناک است و رفت و آمدتان مثبت و سازنده و برخلاف مصالح دشمن و حکومت.وگرنه پنهان از چشم عیال به خانهء صیغه رفتن که دیگر تقیه ندارد،دارد؛اما تقیهء شیعهء صفوی است.

در روزگاری که رهبری مشخص و علنی نیست و دستگاههای تبلیغاتی و ارتباطی نمی توانند آزادانه عمل کنند،کنجکاوی کردن،اما کردن و لیت و لعلّ کردن در مبارزه خطرناک است.باید اطاعتی کورکورانه و تشکیلاتی داشت.و همین که فرمان را از رهبری قابل اعتماد رسید،بی چون و چرا اطاعت کرد.همان اصلی که امروز حتی در تشکیلات مبارزهء مخفی می گویند بی چون و چرا از رهبر اطاعت کنید،بی شک اگر منحرف شد،می توانید او را از پشت پنهانی بزنید اما از او رسما سرپیچی نکنید!

این معنای تقلیدی است که در تشیع وجود داشت و شیعه،پیروی از امام را بر اساس آیهء اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم توجیه می کند و امام را اولی الامر می داند که خدا اطاعتش را در ردیف اطاعت از خود و اطاعت از رسول(ص) بر شمرده است و همین تقلید نیز برای رهبر غیر امام که نائب او است،در شیعه شناخته می شود.می بینیم این تقلید یک تقلید اجتماعی و تشکیلاتی در یک نظام مسئول و مجاهد است،نه تقلید عقلی و بی مسئولیت.

ادامه دارد...

 

فرهنگ شیعه (76):

بدین ترتیب،سادات،خانوادهء بزرگی بودند که مرکزشان علی بود و توجه به سادات و بنی علی،نفی بنی امیه و سپس بنی عباس،وجود سادات،خود پایگاهی بود علیه حکومت ها و طبقات رژیم حاکم.پس بی جهت نیست که بنی عباس و بنی امیه،فرمان قتل عام سادات را صادر می کنند و می خواهند که هر کجا نشانی از آل علی(ع) یافتند،محو کنند.برای فهم این مدعا در ایران و هند تا شمال افریقا و الجزایر بگردید و بپرسید که چرا در هر تنگنا - هر گردنه،نقطهء استراتژیکی و هر کوه و کمری - امامزاده ای مدفون است؟

اینها تنها به دلیل انتساب خانوادگی و کرامت نژادی مورد تعقیب حکومتها نبودند - زیرا در همین ایام،برخی سادات سازشکار در دربار عزیز بودند - بلکه هریک،عضوی از حزب انقلابی علوی بودند که حکومتها را نمی پذیرفتند و حکام را غاصب می دانستند،با آنان می جنگیدند و از کمک مردم عدالتخواه و مظلوم برخوردار بودند.این است که با آمدن ساداتی چند از حسنی ها و طالبین به شمال ایران و پشت کوههای البرز،آنهائی که با مسلمان شدن تمام ایران - تا قرن چهارم و پنجم - هنوز مسلمان نشده و حکومت خلافت را نپذیرفته اند،به تشیع می گروند و شیعه می شوند.چون سید علوی را یک ضد خلیفه و ضد حکومت می شناسند و به همین دلیل پول و کمک می دهند و حکومت گرگان و شمال را بدانها وامی گذارند.

پس این همه حرمت به سید و کمک قانونی و شرعی و اخلاقی به سادات،به دلیل نژادی نبود بلکه برای کمک به جبههء ضد دستگاه و مبارز و مجاهد بود.سادات تا این اواخر نیز در کشورهای اسلامی،حزب رسمی و ارگانیزاسیون داشتند،به نام اصل نقیب و نقابت.و صاحب تشکیلات منظمی بودند - تشکیلات بخارا،تشکیلات بلخ،تشکیلات نیشابور... - و نقباء مختلف با امام ارتباط داشتند و به منزلهء دستهای امام و دستهای تبلیغاتی،اقتصادی و سیاسی بودند که از مرکز هر تشکیلات،پول به مرکز می فرستادند و از مرکز و امام،دستور مبارزه و مجاهده در محیط می گرفتند و به تشکیلات شان می فرستادند.نقبا،فقه و فرهنگ اهل بیت(ع) را که قاچاق و مورد تعقیب بود،در اذهان و سینه های مردم پخش می کردند،با حکومتها و تبلیغات گسترده و وسیعشان می جنگیدند.

زکوة در آن روزگار مالیات جبری ای بوده است که به دستگاه جلاد پرداخته می شده است و به مصرف قتل عام زکوة دهنده و محرومان و توده می رسیده است.پس در این میان،خرج رهبری مبارزه با جلادان زکوة بگیر و دشمنان تودهء محروم را از کجا باید تأمین کرد؟مگر نه اینکه مبارزه به تشکیلات احتیاج دارد و تشکیلات به مرکزیت و پول نیازمند است؟اینجاست که می بینیم خمس به عنوان بودجهء مبارزه پرداخت می شود و تکیه و حسینیه به عنوان مرکز تشکیلات ضد حکومتی ایجاد می گردد.

ادامه دارد...