عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

مشکلات جامعهء دینی (2):

جمال:وقتی از کسانی که مذهب شان شیعه است،می پرسیم چرا شیعه شده اید،معمولا اینگونه جواب میدهند که:کتاب «الغدیر» علامهء امینی و کتاب «عبقات الانوار» میرحامد حسین هندی و کتاب «المراجعات» علامه سید عبدالحسین شرف الدین و کتاب «شب های پیشاور» سلطان الواعظین شیرازی و سایر کتب مشابه،حقانیت شیعه را اثبات کرده اند.از آنها می پرسم آیا این کتابهائی را که نام بردید،خودتان مطالعه کرده اید؟جواب می دهند که نیازی به خواندن نیست.همین که این علمای متعهد،حقانیت شیعه را اثبات کرده اند،برای ما کافی است و اطمینان آور است.می گویم این درست نیست که شما کتابی را نخوانده ،قبول کنید.تازه اگر خوانده بودید،می توانستیم نام این کار شما را تقلید بگذاریم که البته تقلید در اصولی مانند امامت،جایز نیست و حتما باید هر شخصی،حقانیت آن را برای خود،اثبات کند.

امید:یعنی می فرمائید صرف مطالعهء این کتب معتبر و موثّق،نمی تواند برای انسان،اطمینان آور باشد؟

جمال:هر چند که ما هر چه داریم،از علمای بزرگواری داریم که عمری را در راه به دست آوردن احکام و آموزه های دینی صرف کرده اند و مطالعهء آثار آنها برای ما لازم و مفید است،اما حساسیت اعتقاد به اصول دین به حدی است که ما نمی توانیم به صرف مطالعهء چند تا از آن کتابهای نفیس و ارزشمند،ادعا کنیم که به یقین و اطمینان قلبی رسیده ایم.چون قضاوت یک طرفه،باعث یقین نیست.

امید:چرا فکر می کنید که مطالعهء چنین کتبی،باعث قضاوت یک طرفهء ما می شود؟

جمال:همانقدری که علمای ما ادعا می کنند که حقانیت شیعه را اثبات کرده اند،علمای سایر مذاهب نیز چنین ادعاهائی را در مورد مذاهب و اعتقادات خودشان دارند و ما حق نداریم و یا بهتر است بگوئیم دین ما  اجازه نمی دهد که ما به صرف اینکه در یک خانوادهء شیعه به دنیا آمده ایم،چشم بسته،مذهب آباء و اجدادی مان را برحق بدانیم.راه درست و خدا پسندش این است که نگاهی هم به ادعاهای آنها داشته باشیم و دلایل اونها رو هم ببینیم و بعد از یک قضاوت بی طرفانه،مذهب حق را کشف و از آن پیروی بکنیم.مطمئنا عقیده ای که با چنین عقلانیتی به دست بیاید،عقیده ای محکم و مورد رضای خداوند خواهد بود.

امید:چه نیازی به این کار است؟وقتی علمای بزرگوار ما زحمت اثبات چنین چیزی را کشیده اند،چرا باید به عقاید دیگران مراجعه کنیم و به مقایسهء آنها با عقاید خودمان بپردازیم؟

جمال: علت اینکه جامعهء مسلمین،اینقدر دچار تشتّت و تفرقه و پراکندگی است،همین عقاید کورکورانه و بدون تحقیق و در نتیجه،تعصب بیجای هر کدام از پیروان فرقه ها و مذاهب،در مورد عقاید خودشان است؛در حالیکه پیامبر اکرم(ص)،بیشتر از یک دین،نیاورده است که فقط برخی احکام فرعی آن،به مرور زمان و مکان،ممکن است کمی تغییر پیدا کنند؛نه اینکه در اصول و ارکان دینش،اینقدر اختلافات فاحش و خانمانسوز  وجود داشته باشد و اصولا محال است که خداوند در ارسال دینش که هدفی جز هدایت ندارد،نقض غرض کند و دینی ارسال نماید که به جای هدایت و اتحاد انسانها،باعث تفرقه و جنگ و خونریزی و در نهایت،گمراهی بندگانش شود...وقتی هدف،هدایت واقعی باشد،پیروی کورکورانه،ارزشی ندارد.مخصوصا که قرار است هر یک از مسلمانان،به تنهائی در عالم مرگ و قیامت،پاسخگوی اعتقادات خود باشند،و نیز در دنیا،به عنوان سربازی برای دینشان باشند و این میسّر نیست،مگر با چشم باز و آگاهی و ایمان و یقین اکتسابی.

حتی می توان به جرأت ادعا کرد که یکی از دلایل مهمی که باعث شده است تا تهاجم فرهنگی و شبهه آفرینی های دشمنان اسلام،در جامعهء ما کارساز افتد،این است که ما مسلمانان،اطلاعات و ایمان و یقین کافی در مورد دینمان نداریم و با شنیدن هر حرف ظاهرا زیبا و دلچسب و یا مشاهدهء اعمال مثبت و خیرخواهانه ای از سوی دیگران،دچار شک و تردید در اعتقادات مان شویم و حتی تلاشهای علمائی که در رفع شبهات،زحمت می کشند،به خاطر ناآگاهی ما به جائی نرسد.نمونهء بارزش،مراسم حج می باشد که علیرغم دستور صریح قرآن به انجام آن،برخی ها به دلیل کم اطلاعی از حکمت آن، فکر می کنند که اگر هزینه های مربوط به حج را به فقرا و مستمندان بدهند،بهتر است؛در حالیکه مناسک حج،ضرورتهای خاص خودش را دارد که نمی توان آن را با کمک به فقرا،جایگزین کرد.

امید:مگر مردم عادی،اینقدر سواد دارند که بتوانند حق را از ناحق تشخیص بدهند و بدون تقلید،اصول دین شان را بفهمند؟

جمال:من پاسخ شما را با یک مثال می دهم: همین مردمی که به قول شما سواد کافی ندارند،مگر توانائی آن را دارند که مسائل بهداشتی و یا مسائل ایمنی را یاد بگیرند تا جامعه دچار بیماری ها و مشکلات بهداشتی و یا ایمنی نشوند؟همان طوری که متخصصین بهداشتی و پزشکی،وظیفه دارند که مردم را نسبت به موضوع بهداشت و تندرستی،توجیه و راهنمائی کنند،مردم هم هر چه قدر بی سواد باشند،وظیفه دارند که در حد توان خودشان،مسائل بهداشتی را بفهمند و خودشان شخصا به رعایت موارد فوق،اقدام کنند.در مورد اعتقادات دینی هم دقیقا به همین شکل،علما وظیفهء آگاهی بخشیدن دارند و مردم عادی هم وظیفهء یادگیری اعتقادات دینی را دارند.هر چند که همهء مردم نمی توانند به یک اندازه،در دین شان درک و فهم  پیدا کنند،اما با توجه به فطری بودن دین،هرکسی با اندک تفکر و راهنمائی،می تواند به اندازهء استعداد خودش،به یقین قلبی برسد.

امید:راجع به کم کاری های مسلمانان،در مورد اعتقادات و اصول دین،توضیح دادید.لطفا در مورد کم توجهی های مسلمانان درفروع دین و احکام رسالات عملیه توضیح دهید.

جمال:یکی از معضلات اصلی در فروع دین و پیروی از مراجع و متخصصین دینی،احساس بی نیازی برخی ها نسبت به پیروی از علما و ادعای اینکه:چون ما عقل داریم،پس احکام مان را با عقل خودمان به دست می آوریم و نیازی به مراجعه به علما نیست،می باشد.این موضوع را در قالب یک سؤال مطرح می کنم:مگر نه اینکه من و شما به اندازهء سایر مردم و نیز به اندازهء پزشکان ،دارای عقل هستیم؟پس چرا هنگامی که مریض می شویم،با عقل خودمان،اقدام به درمان خودمان نمیکنیم و حتما به پزشک مراجعه می کنیم؟پس عقل و شعور خودمان کجا رفت؟واقعیت این است که هر پزشکی،با عقل خودش،اقدام به تحصیل و کسب تخصص پزشکی کرده و سپس با استفاده از آن تخصص اش،اقدام به درمان و طبابت می کند.دقیقا به همین شکل،متخصصین دینی هم ابتدا با عقل خود،اقدام به کسب تخصص لازم در امور دینی کرده و سپس با اندوخته های علمی خود،اقدام به راهنمائی ما می کنند؛همانطوری که پزشکان،با تخصص خودشان،ما را درمان می کنند.

امید:به نظر شما این شبهه از کجا به وجود آمده است که ما می توانیم با عقل خود،احکام شرعی را به دست آوریم؟

جمال:صرف نظر از شبهاتی که دشمنان اسلام در راه تخریب عقاید مسلمانان وارد می کنند،علت مهمی که این تفکر غیر علمی و نادرست را به وجود آورده،این است که اصلا برخی ها نمی دانند که اصولا احکام چیست؟چه فایده دارد؟منشأ آن احکام چیست و نیز راه به دست آوردن آنها کدام است.دشمنان اسلام در طول تاریخ مشاهده کرده اند که چه قدر مسلمانان،از علمای بزرگوار،پیروی می کنند که البته این پیروی امت اسلام از علما،همیشه به ضرر استعمارگران بوده است.نمونهء واضحش،فتوای تحریم تنباکوی مرحوم میرزای شیرازی بود که انحصار طلبی انگلیس ها را در آن قرارداد کذائی،به شکست کشانید...به همین جهت،دشمنان،با دامن زدن به ناآگاهی برخی مسلمانان در مورد اصول و عقاید و احکام دینی،سعی دارند تا اهداف خودشان را به کرسی بنشانند...

امید:در مورد راه و روش به دست آوردن احکام هم توضیح بدهید.

جمال:همانطور که در دروس معارف اسلامی خوانده ایم،منابع فقهی شیعه،شامل کتاب قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص) و سایر ائمهء معصومین(ع)در قالب روایات و احادیث، و اجماع فقهی علما و در نهایت،عقل سلیم می باشد که هر کدام از علما،باید سالها تلاش کنند و با استفاده از این منابع،نظر شارع مقدس را در مورد وظایف مسلمانان در عبادت و سایر امور زندگی به دست آورند که البته پر واضح است که این کار،فقط توسط عالمان قابل انجام است و مردم عادی و عامی،نمی توانند شخصا احکام تخصصی را به دست آورند.به عنوان مثال،حدود پانصد آیه از قرآن کریم،مربوط به احکام عملی است که به آنها،آیات الاحکام می گویند که باید دقیقا تفسیر و تأویل شوند...

امید:تا اینجا متوجه شدیم که ما مسلمانان،اهمیت لازم رو به اصول و فروع دین و نیز عقاید اسلامی نمی دهیم و این باعث می شود که نه تنها نظر شارع مقدس را در عبادات و اعمال روزانه مان تأمین نکنیم،بلکه با دامن زدن به اختلافها و تفرقه ها و نیز میدان دادن به شبهه افکنی های دشمنان،عملا در زمین آنها بازی کنیم...لطفا بقیهء مواردی را هم که وجود دارد،به صورت موردی بیان کنید.

ادامه دارد...

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا پنج‌شنبه 30 آذر 1396 ساعت 14:58

حس هستی

برای آدمی تنھا چیزی که احساس حیات و حسِّ ھستی پدید می آورد محبوبیّت است . ھمه کسانی که

روی به خودکشی ھا و مخدرات می کنند این حس را از دست داده و دیگر در دل کسی محبوب نیستند .

آنچه که ھویّت فردی نامیده می شود برخاسته از محبوبیّت است . کسی که لایق محبوب یک نفر نیست

چیزی نیست و بودن را در خود در نمی یابد و احساس نابودی و ھیچی می کند . این وضعیت در زنان

بصورت ھرزه گیھا و در مردان بصورت بزھکاریھا خودنمائی می کند . بنابراین ھر آنچه که تحت عنوان بی

ھویتی و تبھکاری و مفاسد اخلاقی وھرج و مرج در جامعه ای خودنمائی می کند حاصل فقدان محبت

است .

« من ھستم چون محبوب ھستم »: این تنھا تعریف از ھستی انسان و لایق انسان است که حقیقت

ھستی انسانی را بیان می کند . آنکه محبوب دلی نیست اصلاً نیست و برای جلب محبوبیت لااقل در نزد

یک نفر دست بھر کاری می زند حتّی روسپی گری و یا جنایت .

آنکه محبوب است ھست و آنکه ھست نیازی به اثبات خویشتن ندارد . زیرا ھمه تلاشھای مذبوحانه

بشری در جھت اثبات ھستی خویش است .

ھمه دروغھا ، فریب ھا ، جنونھا ، جنایت ھا ، اعتیاد ھا و مفاسد اخلاقی و اقتصادی و سیاسی معلول

فقدان محبت است .

ھمه ما نیازمند کسی ھستیم که ما را برای خودمان دوست بدارد در ھر وضعیتی .

کسی ھم ھست که از ارادۀ به محبوبیت بی نیاز باشد و خود مظھر دوست داشتن و عشق ورزیدن به

دیگران باشد ؟ حتی خداوند ھم مخلوقاتش را آفریده تا او را دوست بدارند و بپرستند و در غیر اینصورت

عذابشان می کند . آنکه ما را برای خودمان دوست بدارد و توقع محبت ھم نداشته باشد امام است .



از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 189

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.