عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

فرهنگ شیعه (51):

شیوهء مبارزهء شیعهء دوازده امامی،آنچنان شیوهء مترقی و قابل انعطافی است که می تواند در هر زمانی و در هر مکانی،بر حسب شرایط متغیر خودی و دشمن،به طور مستمر و بی امان ادامه یابد.آنچنان شیوهء گسترده و کشداری است که قادر است در تمام فراز و نشیب های شرایط متحول گوناگون تاریخی،فکری،اجتماعی،طبقاتی،نظامی و...،راه خود را پیدا کرده و همواره به صورت مستقیمی رو به سوی هدف های خویش گام بردارد.انواع استراتژی های گوناگونی که ائمهء شیعه(ع) اتخاذ کرده اند،بهترین و گویاترین سند این تز پیشرو و بی نظیر است.

 

در شرایطی،مبارزه،مسلحانهء رویارو و منظم را انتخاب می کنند،در شرایط دیگری که قدرت نیمه اسلامی داخلی در برابر قدرتهای ضد اسلامی خارجی تهدید می شود - در زمان خلافت خلفای سه گانه - استراتژی سکوت را انتخاب می کنند،در شرایط خاص دیگری،استراتژی سکوت را برای آن انتخاب می کنند که نخست به حکومت و مسند قدرت امر به معروف و نهی از منکر برسند و آنگاه شیوه های مبارزهء مسلحانه و غیره را انتخاب کنند.خود حضرت امیر(س) ابتدا در برابر شرایطی قرار می گیرد که در آن موقعیت نمی تواند آن شرایط نامطلوب را دگرگون کند.سکوت می کند تا در همان شرایط نامساعد،حکومت را به دست گیرد و ...می گیرد و شیوه های متناسب دیگر مبارزه را آغاز می کند.

 

امام حسن(ع) بر اساس همان اعلام بیعتی که حضرت امیر هم بر آن مبنا به خلافت رسید،قدرت را به دست می گیرد.نخست بر اساس همان استراتژی مبارزهء مسلحانهء رویاروی می جنگد.آنگاه که دیگر امکان ادامهء چنین شیوه ای باقی نمی ماند استراتژی مبارزه را تغییر می دهد و شیوهء مبارزهء زیرزمینی را انتخاب می کند.به طوری که حتی در آغاز کار،سلیمان ابن صُرَد و حجر ابن عدی،از این معاهده به شدت ناراضی می شوند اما بعد از ملاقات امام،قانع و خشنود می شوند.که دیگر،مبارزهء رویاروی سابق،امکان پذیر نیست و در صورت ادامهء همان شیوه،مسلما تمام نیروهای موجود،نابود خواهند شد و همهء پایگاه ها به دست دشمن خواهد افتاد.این بود که امام حسن(ع)،نیروی اندک موجود را حفظ می کند و با تغییر استراتژی مبارزهء خویش،مبارزه را به صورت زیرزمینی ادامه می دهد.همین معاهده،اولین نطفهء مبارزات زیرزمینی شیعه در تاریخ مبارزات اوست.

 

امام حسین(ع)،استراتژی انقلاب خون را انتخاب می کند برای رسوا ساختن دشمن در دورهء نتوانستن؛نه به خاطر پیروزی نظامی بر او.چرا که قدرت نظامی چنین کاری را نداشت...و دیدیم که دستگاه کثیف حاکم را آنچنان رسوا کرد که تا سالهای سال،حتی علمای اهل تسنن هم نتوانستند با خلفای اهل سنت همکاری کنند.

ادامه دارد...

نظرات 1 + ارسال نظر
b یکشنبه 28 آبان 1396 ساعت 16:08

افسرده گی
(بیماری عصر مدرنیزم)

در ھیچ دوره ای از تاریخ ھمچون عصر جدید ، بشر بازی و عیاشی نکرده است و تا این حد شکم و
زیرشکمش سیر نبوده و نرقصیده است. و با اینحال بشر مدرن، افسرده ترین بشر تاریخ است و لذا
بخش عظیمی از برنامه ھای فردی و حکومتی در جھت سرحال آوردن و شاد نمودن مردمان است و
بودجه ھای کلانی به این امر اختصاص یافته و ھر روزی یک عیش جدید و داروی نشاط آور جدیدی به
بازار می آید ولی گویا فقط افسردگی را حادتر و پیچیده تر می سازد. اینھمه گرایشات تخدیری و
تحریکی و بزھکاریھا نیز درخدمت به عیش آوردن بشر است و بخش عمده ای از مفاسد و بحرانھا نیز
محصول این تلاش مذبوحانه است.
گوئی کسی نمی داند که نشاط و امید وحیات امری قلبی و روحانی است و با این القاعات بیرونی
اتفاقی نمی افتد الا اینکه دل آدمی، مأیوس تر می شود و عقده ھایش شدیدتر می گردد.
ھر عضوی از وجود انسان غذائی دارد و دل نیز غذای خاص خود را دارد و غذای دل محبت است. و لذا
افسرده گی معلول فقدان محبت است و دل انسانھا در قحطی بسر می برد تا آنجا که می میرد
و خودکشی ھای رنگارنگ آغاز می گردد. و کانون محبت خانواده است که در قحطی محبت بسر می
برد و لذا آدمھا ھمه از خانه بیزارند و در خیابان به جستجوی محبت ھستند.
واقعیت اینست که آدمھا از چشم خودشان افتاده اند و ھیچکس حتی قادر نیست که خودش را
دوست بدارد زیرا براستی ھم موجودی دوست داشتنی نیست و گرنه آدمی ذاتاً خودپرست است.
پس آنقدر زشت شده که حتی ذاتش ھم به او پشت نموده است. پس از دیگران توقعی نمی تواند
بود.
دلی که از خدا بیگانه شده باشد از کانون محبت بیگانه است. و آنچه که قلوب ما را از این کانون دور
ساخته افکار متکبرانه و پلید ماست و اعمال زشت ما که محصول طبیعی افکار ماست. تکبر و غرور
حاصل از رفاه و تکنولوژیھا و مالکیت ھا و مدارک و ادعاھای جعلی و آموزه ھای توخالی و دھان پرکن،
قلوب ما را شقی و سنگ کرده است. تلویزیون و ماھواره و اینترنت و تبلیغات، لحظه ای بما مجال
توجه به دلمان را نمی دھد تا حالی ھم از خودمان بپرسیم. و بناگاه احساس میکنیم که دیگر چیزی
در ما نیست و آن نور زندگی است. و آنگاه بجای بازگشتن بخود و اصلاح افکار و امیال و اعمال خود
روی به متافیزیک و دعا و نماز و مدیتیشن و جن و روح و ھیپنوتیزم و .... می آوریم که بیگانگیھا و
دیوانگیھای مضاعفند. نماز ودعا برای دلی که مرده مثل فاتحه خواندن بر اھل قبور است. بجای اینکه
از راه آمده بازگردیم به تزئین و آرایش مرده می پردازیم و یا به جستجوی مقصرھا میپردازیم که چه
کسانی موجب مرگ روح ما شده اند و البته الا خودمان.
آری اینک که ھمه امکانات خوشبخت بودن فراھم است اصولاً کسی وجود ندارد که بخواھد خوشبخت
شود زیرا کل دل وجان و روح ما خرج امکانات شده است. اینک فقط اتوموبیل و موبایل و کامپیوتر و
تلویزیون وآپارتمان ما خوشبخت ھستند و لباسھای ما . ولی در داخل این فضا دیگر کسی نیست.
انسان تبدیل به اشیاء شده است و این یعنی مدرنیزم!
یاد آن بیماری افتادم که یک ملّاک بزرگ بود و بیماریش این بود که ھر چند وقت یکبار کل وسائل
زندگیش را جمع می کرد و آتش میزد و با این روش میتوانست ادامه زندگی دھد. جز من کسی او
را درک نمی کرد.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 189

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.