عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

اسلام پویا و مترقّی (قسمت پنجم):

«علی(ع)» را گرفته ایم تا «محمد(ص)» را گم نکنیم:

بزرگترین افتخاری که ملت ما در طول تاریخ خویش،می تواند به آن ببالد،این است که این ملت،در لحظهء هولناک و سیاه و دشواری از تاریخ،علی(ع) را انتخاب کرد!

ملت ما،در وهلهء اول،به دست خلافت،به اسلام آمد؛و قیافهء خلفا و نظام سلطنت بنی امیه و بنی عباس و خان ها و خاقان های تُرک و تازی و مغول و ایرانی وابسته به آن را،به نام اسلام و حکومت قرآن و سنّت پیامبر(ص) و جبههء حق و حقیقت مذهب دید؛و اسلام را و همهء اعتقادات و معرفت های جدید را از دستگاه خلافت گرفت؛و از زبان منبر و محراب و کتاب و تفسیر و حدیث و وعظ و تبلیغ و مسجد و مدرسه و امام و قاضی و متکلّم و حکیم و ادیب و شاعر و مورّخ و مجاهد و حتی صحابی و تابعین آموخت؛که البته همه و همه،ابزار دست دستگاه خلیفه و سلطان بودند.

این ملت بیگانه-که حتی زبان رسمی اسلام را هم نمی دانست-هوشیارانه دانست که،این همه دروغ است؛و دانست که حق در این هیاهوها و از آنِ این قیافه های چشمگیر نیست؛بلکه از آنِ مرد تنهائی است که در گوشهء مسجد پیامبر(ص) خانه دارد؛و زندانی جهل قوم خود و قربانی سیاست یاران بزرگ پیامبر و پیشگامان برجستهء اسلام شده است.از ورای کاخ سبز دمشق و دارالخلافهء افسانه ای شهر هزار و یک شب بغداد،خانهء متروک و گلین فاطمه(س) را یافت و تشخیص داد که:اسلام،در این کلبهء غم زدهء خلوت و خاموش است.

«تشیع» هیچ چیز نیست جز اسلام.نه آنچنان که به ما می گویند:«اسلام به اضافهء چیز های دیگر» نه.تشیع یعنی «اسلام ناب»،«اسلام منهای خلافت و عربیّت و اشرافیت».

این «شیعه» نیست که دو اصل «عدل» و «امامت» را بر اسلام افزوده است.«اسلام،منهای عدل و امامت،دین اسلام،منهای اسلام است»!یعنی:

دین،همان که در مسیحیت هم هست،در یهود و زرتشتی و ودائی و بودائی و تائوئیست هم هست،لیکن این «جاهلیت جدید» بود که «حکومت»،«نژاد» و «طبقه» را بر اسلام افزود.

و جنگ شیعه و سنّی،در گذشته،جنگ «امامت» و «عدل» بود با استبداد و ظلم؛(نه مثل حالا که جنگشان جنگ کلامی و تاریخی و فرقه ای شده است) و همهء اختلافات اعتقادی و تفسیری و تاریخی و فلسفی و مذهبی و غیره،از همین جبهه سر زده است.

«علی(ع)» بر «محمد(ص)» اضافه نشده است؛بلکه« علی» را گرفته ایم تا « محمد » را گم نکنیم!

و اِلّا معاویه و مروان و متوکل و هارون هم که خلفای قیصر ها و خسرو ها و فرعون های تاریخند و وارثان ابوجهل و ابوسفیان،ادعای خلافت و پیروی «محمد(ص)» را داشتند.

«خانوادهء علی» یعنی عترت را جانشین «سنت» پیامبر(ص) نکرده ایم و یا بر آن نیفزوده ایم،این خانوادهء خود اوست:خیلی ساده و راسته.ما از آنها(یعنی عترت پیامبر که نزدیکترین و امین ترین کسان پیامبرند) می پرسیم که پیامبر(ص) چه می گفت و چه می کرد و چه می خواست؟

بر خلاف آنچه امروز،دشمن و دوست می پندارند؛« شیعه،سُنّی ترینِ مذاهب اسلام است» اساسا اختلاف اصلی بر سر این است که علی(ع) و شیعیان راستین و آگاه ایشان،از آغاز کوشیدند تا در برابر بدعت ها، سُنّی بمانند:یعنی سُنّت واقعی پیامبر(ص) را نگاه دارند.

می بینیم که چگونه همه چیز در هم و بر هم شده است.و می بینیم که در آن قرن های سیاه و خونینی که « اسلامِ جُور و خلافت»، بر سر جهان،خیمهء قدرت و حکومت زده بود،و در همان حال،«اسلامِ عدل و امامت»،در گرداب سرخ شهادت غرقه بود،شیعه نیز شهادت را برگزید و قدرت حاکم را نفی کرد؛و این «انتخاب دشوار»،آسان به دست نیامد.

شکنجه خانه های بنی امیه و بنی عباس و سلاطین تُرک و مغول شاهدند که علمای بزرگ،مجاهدان مشتاق مرگ،و تودهء مردم حق پرست و عدالت خواه و عاشق فضیلت و محتاج آزادی،در این راه - که از دارالخلافه های دمشق و بغداد،بر سرزمین آتش و خون و زندان و شکنجه میگذشت،و به آن « خانهء کوچکی که به اندازهء همهء انسانیت،بزرگ بود»،می پیوست - چه ها که نکردند و چه ها که نکشیدند.

در تاریخ اسلام،از «علی» سخن گفتن و از فاطمه دم زدن،آسان نبوده است.«کُمیت»شاعر مبارز این خانوادهء شگفت است که می گوید:« من پنجاه سال است که چوبهء دارم را بر پشت خویش حمل می کنم».یک شاعرِ «مسئول»،شاعری که از شعر،شمشیر جهاد می سازد.

و این،سرگذشت همهء زنان و مردانی بوده است که تاریخ این مذهب را نوشته اند؛تاریخی که سطر سطر آن،هر کلامهء آن با خون شهیدی نگاشته شده است.

تشیّع در تاریخ،اینچنین زاد و زیست.متفکران و دانشمندانش،مظهر اجتهاد و تعمّق و تحقیق و منطق و فرو رفتن در اندرون معانی و شناختن متحول و متکامل مفاهیم اعتقادی و حقایق اسلامی و نگهبانی روح و حقیقت و جهت راستین اسلام نخستین،در معرکهء گیج کننده و گمراه سازنده ای که[حکومت بنی عباس] به نام فلسفه و تصوّف و علم و دب و زهد نمائی و یونانی زدگی و شرق گرائی،در افکار برانگیخته بودند.

و تودهء مردمش،مظهر وفاداری به حقیقت و اخلاص و عشق و شور و فداکاری و جانبازی در راه «علی» و ادامه دهندگان راه «علی»؛در دوره هائی که زور و شکنجه و قتل عام بر زندگی تودهء مردم حکومت می راند،و لبی را که به نام او باز می شد،می دوختند و خونی را که با مِهر او گرم می شد،می ریختند و از خاندان پیغمبر(ص) سخن گفتن،آنهم در حکومت مدّعیان خلافت پیغمبر، پاداش اش پوست کندن و سوزاندن بود.

و اما امروز نیز تدهء مردم ما،همچنان عشق می ورزند؛و همچنان دوست می دارند؛هم چنان به این خانه و خانواده،وفادارند؛و هنوز پس از گذشت قرن ها و دگرگونی ها و زاد و مرگ ایمان ها و عشق ها و اندیشه های بسیار،از درِ این خانه،به قصری،معبدی و قبله ای دیگر نرفته اند.می بینیم که همچنان سر بر دیوار خانهء« فاطمه(س)» نهاده اند و به درد می نالند.این اشک ها هر کدام«کلمه» ای است که توده های مردم صمیمی و وفادار ما با آن،عشق دیرینهء خویش را به ساکنان این«خانه» بیان می کنند.این زبان تودهء مردم است؛و چه زبانی صادق تر و زلال تر و بی ریا تر از زبانی که،نه لفظ است و نه خط؛اشک است. و هر عبارتش،ناله ای،ضجّهء دردی،فریاد عاشقانهء شوقی؟!

مگر چشم از زبان صادق تر سخن نمی گوید؟مگر نه اشک،زیباترین شعر و بی تاب ترین عشق و گدازان ترین ایمان و داغ ترین اشتیاق و تب دار ترین احساس و خالص ترین«گفتن» و لطیف ترین«دوست داشتن» است؛که همه در کورهء یک دل به هم آمیخته و ذوب شده اند و قطره ای گرم شده اند به نام اشک؟

تودهء مردم ما«عاشقانه» می گریند؛زیرا برای بیان پیوند دل خویش با این خانهء محبوب،جز اشک،زبانی را نمی شناسند،چه،تودهء مردم،نه عالم است و نه فیلسوف؛او را ایمان و احساس و فداکاری باید،و دارد.

هیچ مذهب یا تاریخ یا ملّتی،چنین خانواده ای را ندارد.خانواده ای که در آن،پدر،«علی» است و مادر،«فاطمه» و پسر،«حسن و حسین» و دختر،«زینب».همگی در زیر یک سقف و در یک عصر و یک خانواده!

و در عین حال،به هیج خانواده ای،از جانب هیچ ملّتی،این همه عشق و اخلاص و ایمان و شعر و خون،نثار نشده است!

ملّت ما بر گِرد در و بام خانهء «فاطمه»،یک فرهنگ پدید آورده است.

از این خانه،یک تاریخ پر از هیجان و حرکت و شهامت و فضیلت، بر بستر زمان جاری شده است؛نهر زلال و حیات بخشی که بر همهء نسل های ملت گذشته است و هم اکنون نیز،در عمق روح و وجدان تودهء مردم ما جریان دارد.

این،تنها ملتی است که در زندگی نوع بشر بر روی خاک،در غم خاندان محبوب خویش و در عزای قهرمان آزادی و ایمان خویش در طول تاریخ درازش،همواره غمگین و عزادار مانده است؛و پایمال کردن فضیلت و محکومیتِ حقیقت و فاجعهء حکومت جنایت و زور را،علیرغم گذشت زمان و غلبهء همیشگی این نظام ظالم بر تاریخ و سرنوشتش،فراموش نکرده است.

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.