عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

اسلام پویا و مترقّی (قسمت اول):

روش شناخت اسلام:

برای شناخت اسلام،نمیتوان منحصراً یک «روش» را انتخاب کرد؛زیرا که اسلام،دین یک بُعدی نیست.

اسلام دینی نیست که فقط مبتنی بر احساس عرفانی انسان و محدود به رابطهء انسان و خدا باشد؛بلکه این،یکی از ابعاد دین اسلام است.برای شناخت این بُعد،باید روش فلسفی را در پیش گرفت؛چرا که رابطهء انسان و خدا در فلسفه - به معنای اندیشهء آزاد کلی ماوراء علمی – مطرح شده است.

بُعد دیگر این دین،مسئلهء زیستن و زندگی کردن انسان بر روی خاک است؛که برای تحقیق در این بُعد،باید از روشهائی که در علوم انسانی امروز مطرح است،استفاده نمود.

اسلام،دین تکالیف فرد در زندگی کردن است.از طرفی،اسلام،دین جامعه ساز و تمدّن ساز نیز هست؛که برای شناخت این بُعدش،لازم است روش هائی را که در جامعه شناسی و تاریخ مطرح است،به کار برد.

پس اگر به اسلام،فقط از یک زاویه نگاه کنیم،تنها یک بُعد از این منشور چندپهلو را نگریسته ایم؛که حتی اگر درست هم نگریسته باشیم،برای شناخت آن کافی نیست.برای نمونه،خود کتاب قرآن،ابعاد گوناگون دارد،که علمای بزرگ در طول تاریخ،بعضی از ابعاد آن را بررسی کرده اند.مثلا یک بُعد،مسائل لُغوی و ادبی قرآن است،که ادبا و هنرمندان بسیاری،آن را حلّاجی کرده اند.

بُعد دیگر قرآن،مسائل فلسفی و اعتقادی آن است که متکلمین و فلاسفهء امروز،باید درباره اش بیندیشند.بُعد دیگر قرآن که از همه مجهول تر مانده است،بُعد انسانی و مسائل تاریخی و جامعه شناسی و روان شناسی قرآن است.علت مجهول ماندن این بُعد،این است که علم جامعه شناسی و روان شناسی و علوم انسانی،از علوم طبیعی،جدیدتر است و همچنین تاریخ و علم تاریخ،جدیدترین علمی است که در دنیا پیدا شده است.

برای شناخت یک شخصیت بزرگ،دو راه اساسی وجود دارد که قطعا باید طی شوند:

اول تحقیق در مورد اندیشه ها و افکار او؛

دوم بررسی شرح حال او از آغاز تا انجام.

یک مذهب هم مانند یک شخصیت است:افکار آثار یک مذهب،کتاب آن است؛یعنی متن مکتبی که مردم را به آن دعوت می کند.شرح حال مذهب هم،تاریخ آن است.

بنابراین برای اینکه اسلام را درست و دقیق و با روش امروزی بشناسیم،دو راه اصلی وجود دارد:

اول قرآن به عنوان مجموعهء اندیشه ها و آثار فکری و علمی شخصیتی به نام اسلام؛

دوم تاریخ اسلام،یعنی شرح تحولاتی که از آغاز بعثت تا به امروز،برآن گذشته است.بنابراین شناخت قرآن به عنوان متن اندیشه های اسلام؛ و شناختن تاریخ اسلام،به عنوان شرح حوادث گوناگون اسلام در مراحل مختلف،دو راه اصلی است که منجر به شناخت علمی و دقیق اسلام می شود.

یک روش دیگر،برای شناخت اسلام وجود دارد و آن،روش « تیپ شناسی » است.در جامعه شناسی،تیپ بندی مسائل و مقایسهء آنها با یکدیگر،روشی است بسیاری از دانشمندان جامعه شناس به آن معتقد بوده که به آن، تیپولوژی می گویند.

برای شناخت اسلام،پنج وجهه یا تیپ مشخص اسلام را با چهره های مشابه سایر مذاهب(اعمّ از مذاهب برحق و مذاهب ناحق) مقایسه می کنیم:

1)خدای اسلام .2)پیغمبر اسلام.3)قرآن.4)شکل ظهور و مخاطبین پیغمبر(زیرا که هر پیغمبری بعثت خودش را به شکلی عنوان می کند:یکی مخاطبش را ناس[مردم] قرار می دهد و دیگری امرا و اشراف.یکی دیگر مخاطبانش علما و فلاسفه و خواص.گاهی پیغمبری[دروغین]به صورت تقرب به یک قدرت موجود ظهور می کند و پیغمبری[راستین] به صورت مدّعی و مخالف قدرت موجود،به نفع مردم.5)دست پروردگان زبدهء هر دین و مذهب،یعنی نمونه ترین و نماینده ترین چهره هائی که این دین یا مذهب تربیت کرده و به جامعه و تاریخ،عرضه داشته است.زیرا همانطور که برای شناخت درست هر کارخانه و یا زمین کشاورزی،بهترین راه این است که کالای صادره از آن کارخانه و یا محصول به دست آمده از زمین را مطالعه کنیم،در مورد دین و مذهب نیز،انسانهای تربیت شدهء آن مذهب،کالاهائی هستند که در این کارخانهء انسان سازی پرورده شده اند.

بنابراین برای شناخت اسلام بر اساس این روش،ابتدا باید خدا یا «الله» را شناخت.برای شناخت «الله» راههای مختلفی وجود دارد؛از قبیل توجه به کائنات و تفکر در آن،یا روش های فلسفی و اشراقی و عرفانی و یا آزمایش در جزئیّات و...

اما روشی که من عرض می کنم،روش « تیپ شناسی » است و آن به این شکل است که ما تیپ،سنخ،سیما، مفهوم و خصوصیاتی را که از «الله» در اسلام مطرح شده،بررسی نمائیم:که مثلا آیا قهّار است؟رحیم است؟مافوق همهء هستی است؟آمیخته شده با انسان است؟آیا به انسان نزدیک است یا دور؟ جنبهء رحمانیّتش بر قهّاریتش غلبه دارد یا به عکس است؟و خلاصه تیپش چگونه تیپی است؟چه جور خدائی است؟

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.