عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

عقل و دین

بیان مسائل دینی به زبان عقلی

فرهنگ شیعه (85):

چنین است که شیعه،این یادآوران ظلم هائی را که رفته است و می رود،ذاکرین خوانده است تا در وقت و بی وقت،و هر جا و هر زمان به یادت بیاورند که چه خونها ریخته اند و چه خونها می ریزند تا صدای مذهب و مکتب و عدالت را خاموش کنند.

پس اگر می خواهی باور کنم که از مایی،وقتی از محمد(ص) می گوئی،از علی(ع) می گوئی،از ائمه(ع) می گوئی،از قرآن می گوئی و از هرچه می گوئی،باید به کربلا گریز بزنی بر هرچه می کنی و بر هر چه می گوئی،باید امضای کربلا باشد تا سندیت داشته باشد و قبول کنم.

 

محمدی را قبول دارم که رسالتش در عاشورا تجلی می یابد.نبوّتی را می پذیرم که پیامش را در عاشورا کمال می بخشد.قرآنم،قرآنی است که به کربلا وصل می شود.ابراهیمم،ابراهیمی است که به حسین می پیوندد و اسماعیلم اسماعیلی است که به پسر حسین می رسد.من بی حسین،هیچ کسی را و هیچ چیزی را نمی پذیرم . چون حسین از طواف بیرون می آید و صف حاجیان را می شکافد و به سوی دیگری می شتابد،تو چه طوافی می کنی و بر گِرد چه می چرخی؟اگر به راه حسین نمی روی و به کربلا نمی رسی،آنقدر بچرخ تا سرگیجه بگیری،آنقدر که اگر در زیرت دانه های روغنی بریزند،چندین میلیون تن روغن نباتی تولید کنی و تمام ارزش طوافت نیز جز این نمی تواند باشد و نیست!

 

این است که اساسی ترین کار تبلیغی شیعه،ذکر است.یادآوری آنچه دستگاه،اساسی ترین کار تبلیغی اش از یاد بردن آن است.و این است که اگر از خدا و قرآن و پیامبر نیز می گوید،به حسین ختم می کند و به کربلا گریز می زند،چه،دستگاه زور و جنایت و جلاد حکومت نیز از خدا و قرآن و سنت پیامبر می گوید.حسین مرز فاصل حقیقت و دروغ و دیوار جداکنندهء جلاد و شهید است در نظامی که هم شهید و هم جلاد،یک کتاب دارند و یک پیامبر و یک دین.

 

اما اکنون صفویه آمده است و خود بزرگترین مروج ذاکرین و تجلیل کنندهء ذاکرین و برگزار کنندهء اصلی ذکر است.صفویه بر خلاف بنی امیه و بنی عباس،نمی خواهد تا آنچه را که به وقوع پیوسته است،از خاطره ها بشوید؛بلکه می خواهد بیشتر از همیشه به یاد بیاورد.آنها - بنی امیه و بنی عباس - می خواستند تا مردم را فراموش کنند و متوجه نباشند که چنین حادثه ای در تاریخ به وجود آمده است و صفویه می خواهد که برعکس،مردم در تاریخ،جز این حادثه چیزی به یاد نداشته باشند!اما فرق کار این است که آنها می کوشیدند تا داستان را محو کنند و این ها می کوشند تا معنی آن را مسخ نمایند.

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (84):

گروهی از دوستانم که به مطالعه در زندگی مردم،به گشت و گذار در گوشه و کنار این کویر رفته بودند می گفتند که در دهات طالقان،گروه شبیه خوانی دیده اند که 330 شبیه دارند،یعنی برای هر روز سال،تعزیه ای.و این بدان معناست که اگر حکومت می کوشد تا یاد شهیدان را پاک کند،ما برای هر روز،تعزیه ای نوشته داریم.اگر حکومت می کوشد تا عاشورا مطرح نشود،ما هر روز را عاشورا می کنیم و همه جا را کربلا.

 

روشنفکری از شیعه ای پرسیده بود،این همه هیاهو و ابراز احساسات و تظاهرات و این همه حسین حسین و محرم و صفر و همه هفته و همه ماه و همه سال چرا؟گفته بود:

ما مارگزیده ایم،در مورد غدیر سکوت کردیم و گفتیم تاریخ خود می گوید که در حجةالوداع - پرشکوه ترین نمایش مسلمین - و در جائی که هم اکنون روشن است و در زمانی که معلوم است،خود پیامبر(ص)،علی را به رهبری معرفی کرد و دیدیم که چگونه همه چیز را شستند و از بیخ،زیرش زدند.

این است که در مورد عاشورا،مرتکب این اشتباه نمی شویم،در شادی و غم،در عروسی و عزا و در آب خوردن و غذا خوردن،در تشنگی و گرسنگی و در همه حال،حسین حسین می گوئیم و عاشورا عاشورا و کربلا کربلا،تا نسل ما و نسلهای بعد از ما فراموش نکنند که بر شیعه چه گذشت و بدانند که بر شیعه چه می گذرد.

 

اینکه شیعه،یادآوران عاشورا و گویندگان فلسفهء انقلاب را واعظ و خطیب و سخنگو و عام و فقیه نخوانده و ذاکر خوانده است،بی معنی و تصادفی نیست.بزرگترین رسالت ذاکرین،کسانی که می توانند علیه ظلم و علیه کسانی و قلم هائی که تاریخ را به نفع قدرتمندان توجیه می کنند و علیه مورخین و نویسندگان و مبلغین و علما و روحانیون وابسته به همهء دستگاه ها که از حقیقت های پامال شده یاد نمی کنند و حادثه ها و قتل عام ها و مردان بزرگ و شهادتها را ندیده می گیرند و همواره پیرامون کاخدار ها و باج ستانان پرسه می زنند و زبان آنهایند،بجنگند،ذکر است.ذکر ظلمی که شده،ذکر بزرگترین حادثه ای که در تاریخ به وجود آمده،ذکر بزرگترین جنایتی که به دست خلفای رسول الله(ص) و به فتوای روحانیون وابسته به خلفا انجام گرفته و ذکر جنایتی که همواره در حق مردم و توده های محروم میشده است و می شود.

 

ادامه دارد...

فرهنگ شیعه (83):

در چنین وضعی است که رهبران آگاه و متعهد شیعهء انقلابی و مجاهد که سراپا درد اند و شهادت و روح جهاد و رنج از ظلم و جنایت و آگاه از تبلیغات و تلقینات دستگاههای وابسته به خلافت را می بینند که چگونه دستگاه خلافت در همان حال که قتل عام می کند و کاخ بغداد،در همان شب ها که امام شیعه و رهبران آزادی و تقوی و علم را در زیرزمین های هولناک خود به زنجیر کشیده و در سیاهچال ها شکنجه می دهد،در تالارهای پرشکوه افسانه ای اش از رقص کنیزکان و آواز مغنیان و گردش ساقیان و مدح و ثنای شاعران و تأیید و توجیه فقیهان،غوغا برپا کرده و نه تنها درباریان و امرا،که توده های مردم را نیز با آهنگ مستی بخش خواب آور لذت بار غنا چنان در بیخودی و لاابالیگری و تخدیر فرو برده که دنیا و مافیها را از یاد برده اند و دم را غنیمت می شمرند!فریادهای علی،خون حسین،قتل عام علویان،انباشتن زندانها و فقر و ذلت مردم مسلمان و فاجعه ها و ستم ها را فراموش کن،به این دردسر ها میندیش!یک دست جام باده و یک دست زلف یار،رقصی در این میانه چو مستانم آرزوست!

و در اوج فلاکت خلق و غوغای فاجعه و بیداد جور و جهل،به فریب لای لای نوازشگر می و مطرب،با لحنی خمارآلوده،عربده زن که:راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد،شعری بخوان که با او رطل گران توان زد.این غنا است،این نقش اجتماعی تباه کننده و تخدیر کنندهء غنا است،غنا نه تنها در فقه شیعه،بلکه در نظر همهء روشنفکران متعهد و همهء گروههائی که  صاحب ایدئولوژی اند و بار سنگین جهاد و بیداری توده را بر دوش دارند و حتی در نظر همهء هنرمندان و حتی موسیقی دانانی که به هنر،به عنوان یک عامل رشد و کمال انسانی و اجتماعی می نگرند و برای آن ارزش قائلند،حرام است و مبارزه با آن در متن رسالت اجتماعی و مسئولیت اعتقادی شان قرار دارد.

از این رو است که استعمار غربی،در افریقا،آن همه به جاز و رقص سیاه تکیه می کند و از آن تجلیل،تا از سیاه افریقائی،که یک مجاهد بیدار باید باشد،یک مطرب رقاص بسازد و می بینیم که امریکای ضد سیاه،چرا می کوشد تا به خود افریقائی بفهماند که سیاه اساسا یک نژاد هنرمند است!و البته مقصودش از هنر،رقص و آواز و موسیقی جاز است در سیوهء غنائی،که هنر افریقائی را در غرب نشان می دهد!

و این است که متفقین برای آنکه ناسیونالیسم مهاجم و خطرناک آلمان پس از شکست،دوباره جان نگیرد و روح حماسی آلمانی،لش و فلج بشود و قهرمانانش را از یاد ببرد و با شکست خو کند،الویس پریسلی ها را بت نسل جوان آلمان می کنند!غنا،موسیقی شهوی تخدیر کننده است و در نظام خلافت،سمبل رژیم و عامل تخدیر توده ها،و شیعه با تحریم آن،بزرگترین ضربه را به دستگاه زده است و نقش ضد اجتماعی آن را رسوا کرده و در برابرش به مقاومت برخاسته است.

ادامه دارد...

 

 

فرهنگ شیعه (82):

اینها موسیقی نیست،غِنا است.سمفونی شوپن و موتزار و باخ و بتهوون،غِنا نیست.بتهوون مُغنی نیست،سمفونی پنجم را که وقتی مَردِ آهنینِ آلمان،بیسمارک،می شنود،اشک بر گونه اش می دود و با حالتی تأمل آمیز و عمیق عرفان گونه،می گوید:در این اثر تمامی اسرار حیات و پیچ و خم های ناپیدای روح آدمی و بازی شگفت تقدیر را می شنویم،نمی توان با ترانهء (باباکَرَم،چرا نمی رقصی؟) و ساز و آواز شکوفه نوئی و موسیقی مردم سوسنی!و تصنیف های پوچ و متعفن کریم فکوری و غزلیات صوفیانهء می و مطرب و اسافل اعضاء یار که بدبختی و ذلت و تخدیر و تن به ضعف و لاابالی گری دادن و خیالات پرستی و تباهی یک جامعه را تکافو می کند یکی دانست و اثری را که انسان را چنان شکوهمند و قوی نشان می دهد که جبر در زیر چنگال های نیرومندش زوزه می کشد،با تصنیف های گلهای رنگارنگی که با آواز مستانه می سراید که:من خاک کف پای سگ کوی همانم،کو خاک کف پای سگ کوی تو باشد!از یک مقوله شمرد و دربارهء هردو یک حکم صادر کرد،چون هردو موسیقی است!

اکنون باید به تاریخ برگردیم و به رسالت جهاد شیعه در بیداری و حرکت و تعهد و روح ایمان و جهاد و ستیزه جوئی مردم و مبارزه با دستگاه خلافت شام و بغداد و حکام و امرا و سلاطین وابسته اش در همهء ابعاد نظامی،اجتماعی،فرهنگی،مذهبی و اخلاقی آن.می دانیم که برای اولین بار،خلیفه معاویه،یک موسیقیدان و آوازخوان ایرانی را برای کاخ سبزش استخدام کرد و سپس مطربهای رومی و ایرانی و عرب به کاخ خلیفه روی آوردند،این سنت به تدریج که از صدر اسلام و آن روح جدیت و جهاد و عقیده و تعهد که در مردم مسلمان بود دور می شدند،در دستگاه خلفا و اشراف رواج بیشتر می یافت و در عصر بنی عباس به اوج خود رسید به طوری که نه تنها دربارهای عباسی به تقلید دربارهای ساسانی،شب نشینی های افسانه ای داشتند و موسیقی های باربدی و نکیسائی،بلکه از تمام دنیا از چین گرفته تا ماوراء النهر و اسپانیا،همه جا رقاصان و مطربان و آوازخوانان به دارالخلافه جذب می شدند و رقص شکم و رقاصی کنیزکان لخت،در محافل شراب و کباب و می و مطرب خلیفه غوغا می کرد و چنان در این راه پیش رفته بودند که بغداد پایتخت خلافت پیغمبر و مرکز اسلام!شهری افسانه ای شد و قصر هزارویکشب که در دنیا شهرتی اساطیری یافته است،رواج موسیقی و رقص و آواز و می و مطرب - یعنی غنا - نه تنها منحصر به دربار خلفا و حکام و سلاطین وابسته بود،بلکه طبیعتا در میان مردم نیز رسوخ و رواج شگفتی یافت و در این ره،هم حکام و هم صوفیه - که خانقاه هایشان پایگاه سلاطین غزنوی و سلجوقی و مغول شده بود - به نام رقص و سماع و دست افشانی و پایکوبی،نقش اساسی داشتند.

ادامه دارد...

 

فرهنگ شیعه (81):

برای بررسی این حکم،سه چیز را باید دانست:اصل حکم را.هنر موسیقی را.شرایط اجتماعی و زمان تاریخی صدور این حکم را.اولا موسیقی،هنری است همچون شعر که با کلمه و نقاشی که با رنگ و شکل و تئاتر که با حرکت خلق می شود،با صوت ترکیب می یابد و اشکال مختلف این ترکیب،انواع مختلفی را از آهنگ ها پدید می آورد که به معنی اعم،موسیقی نام دارد.موسیقی از نظر ابزار،فرم،محتوی و اثر به انواع حماسی،غزلی،عاطفی،مذهبی،قومی،سنتی،مدرن،کلاسیک،سازی،ضربی،زهی و غیره تقسیم بندی می شود که دربارهء هرکدام باید جداگانه قضاوت کرد و به ارزیابی پرداخت و از نقطه نظر های مختلف هنری،تکنیکی،اثرگذاری،اخلاقی،اجتماعی،فکری،تخدیری و تحریکی درباره اش حکم کرد.

درست همچون دیگر هنر ها،مثلا شعر که هم می تواند در خدمت آگاهی و ایمان و حذکت و سازندگی و ایجاد قدرت و شعور در جامعه قرار گیرد و نقشی چون شمشیر مجاهد داشته باشد و قلم روشنفکر و هم می تواند در خدمت جنسیت،خواب،تخدیر،انحراف،لذت جوئی غریزی و تباهی و فساد و هوس باشد و نقشی چون هروئین،زهر،بیماری،جهل و بلای مصیبت بار.

و اما در فقه شیعه - بر خلاف آنچه امروز در میان عوام رواج یافته - آنچه مطرح است حرمت موسیقی نیست بلکه اصطلاحی که در متون علمی ما وجود دارد و در زبان فقهای ما عنوان می شود،حرمت غنا است.همچنان که تغزّل به معنی سرودن شعر شهوانی و عاشقانه است،تغنّی،اصطلاحا نواختن و خواندن ساز و آواز است و مقصود از ساز و آواز،موسیقی شهوانی و عاشقانهء مطربی است که معمولا با رقص های هوس انگیز کنیزکان و آوازخوانی خوانندگان تصنیف های عشقی و شهوی یا غزلهای معشوق با قصیده های ممدوح یا هجاهای تبلیغاتی متملقانه علیه مخالف،با آواز تحریک آمیز در مجالس عیاشی و شب زنده داری های اشرافی توأم بوده است.

بنابراین،موسیقی را مانند هر هنر دیگری،به تخدیری و تحریکی،مثبت و منفی و حماسی و غزلی و به اصطلاح امروز روشنفکران،به هنر مسئول(هنر در خدمت جامعه)و هنر غیر مسئول یا لاابالی(هنر برای هنر،هنر در خدمت احساسات شخصی و تفنن و جنسیت و لذت)می توان تقسیم کرد.موسیقی در دو نوع حماسی(Epique)و موسیقی غزلی و شهوی(Lirique)مشخص است که موسیقی لیریک،موسیقی مطربی و ساز و آواز تفننی و عیش و نوشی و تخدیری است که اساسا ترجمهء غنا است و مُغنی همان مُطرب است.

همان که در گذشته به عنوان هنر مطرب ها و کولی ها و رامشگران و دسته های رقص و آواز و ضرب و ساز می شناختیم و امروز به عنوان برنامه های هنری در کاباره ها،شب نشینی ها،دانسینگ ها،کلبه ها،برنامه های چشمک و شو و صفحات درخواستی و موسیقی رقص در گروه های هنری تئاتر های لاله زاری،زنگوله ها،گربه سیاه،بیتل ها،جازهای آمریکائی،جانی هلیدی،الویس پریسلی...در فیلم ها،رادیوها،تلویزیونها و تالارها و جشن ها می شنویم.

ادامه دارد...